نقدی بر اندیشههای تاریخی عبدالله اوجالان(بخش اول و دوم)
نقدی بر اندیشههای تاریخی عبدالله اوجالان(بخش اول)
مقدمه:
لازم است اشاره کنم نقد به معنی دشمنی و بی ارزشدانستن نیست تا کسی افکار بزرگ و نوشتۀ قابل تاملی نداشته باشد لیاقت و قابلیت نقدشدن را هم ندارد. عبدالله اوجالان هم به خاطر فعالیتهای فکری و هم فعالیتهای سیاسی/عملی، بدون شک یکی از بزرگترین مردان معاصر خاورمیانه و یکی از افتخارات کردها به شمار میآید. هرآنچه از عظمت حزبش که چطور روحی جدید در کالبد کردها دمید بگوییم، کم گفتهایم و هرآنچه از اهمیت نوشتههای وی که به نظر من اولین کسی است که در کنار مبارزات عملی به اهمیت تئوری واندیشه پی برد و سعی در شناسایی هویت کردی در تاریخ کرد، بگوییم، کم گفتهایم. اما به هر دلیل، حال محدودیت منابع زندان یا شاید هم تاثیر شخصیت سیاستمدارش بر قلم باشد یا هرچیز دیگری، موشکافیهای تاریخی را نادیده گرفته است و متاسفانه تحلیلهای نادرستی از تاریخ و هویت کردها انجام داده است. البته این ایراد قابل تصور است نه تنها جناب اوجالان بلکه بسیاری از مورخان و شخصیتهای فکری ما هم اسیر این ذهنیت و درگیر این مشکلات هستند. چون ما علم تاریخ نداشتهایم ما فاقد نوشته و در متن تاریخ همیشه در حاشیه بوده ایم. حاشیه بودن ما از نظر سیاسی نمادی از حاشیه بودن ما در متن تاریخ است. تاریخ را فاتحان بر اساس حب و بغض خود نگاشتهاند. و ما اگر نه به قول اولسون قومی بی تاریخ، اما همانطور که ژان.مار به درستی گفته است قوم فراموش شدۀ تاریخ هستیم، و چون قوم مغلوب بودهایم لاجرم غالبان تاریخ را نگاشتهاند و ما از زاویه دید آنها به تاریخ خود می نگریم. اینکه اوجالان برای اولین بار سعی کرده است ما را از حاشیه تاریخ به سطح متن دربیارد کاری است شایسته تحسین، اما نباید چشمانمان را بر روی اشتباهات اساسی تاریخنگاری وی ببندیم. تاریخ نگاری کرد، به نوعی دیرینهشناسی سکوت است. برای اینکه از حاشیه سیاسی به قدرت و استقلال دست یابیم باید با دیرینه شناسی/باستان شناسی، تاریخ کرد را از گردوغبار سلطه فکری و تاریخ اقوام مسلط بر کرد، بیرون بکشیم. برای اینکه سهمی از قدرت وحکومت به دست بیاوریم باید ابتدا سهممان را از تاریخ و فرهنگ بازپس بگیریم. که کار اوجالان در این زمینه مهم است اما متاسفانه فاقد موشکافی تاریخی و دارای اشتباهات اساسی که نه تنها در علم تاریخ نادیده انگاشتن انها گناهی بزرگ است بلکه برای پیریختن استراتژی امروز نیز اشتباهی نابخشودنی است. نگارنده در این مقاله به همه اندیشههای اوجالان/آپو نمیپردازم و در فرصت دیگری اینکارو را خواهم کرد. نه از نظر متدولوژیک و نه چارچوب کار وی را نقد میکنم که محدودیت این مقال اجازه ان را نمی دهد در این مختصر صرفاً به کتاب«از دولت کاهنی سومر به سوی تمدن دموکراتیک مدرن» خواهم پرداخت آنهم نه همۀ کتاب، بلکه بخشهای مختصر و مواردی از آن که در مورد تمدن مشترک ماد-پارس، زرتشت، آریایی بودن اقوامی چون گوتی و ماد، میترا، و امپراتوری ایرانی است می پردازم.
این مقاله به دو بخش تقسیم می شود: در بخش اول، ابتدا به نقد دیدگاه وی در مورد تمدن مشترک ماد-پارس و مشارکت مادها در امپراتوری ایرانی واینکه کوروش خواهرزادۀ آستیاگ بود و انتقال قدرت از ماد به پارس، صرفا تغییر خاندان حاکم بود، خواهم پرداخت و در بخش دوم هم به اندیشه های وی در مورد زرتشت و نقد اندیشههای وی در مورد زرتشت و نسبت دادن اندیشه های روشنفکرانه به زرتشت و مادی دانستن زرتشت و نادیده گرفتن میترا/مهر خواهم پرداخت.که چطور زرتشت بزرگترین دشمن تاریخی و فرهنگی کردها، به قهرمان روشنگری و پیامبری کردی تبدیل می شود؟ هنگامی که این مطالب را در کتاب اوجالان رهبر خلقمان؟ خواندم متوجه شدم که سلطۀ ایران فقط نظامی/سیاسی نیست بلکه سلطۀ اصلی آنها فکری و ذهنی است که آثار سلطه فکری و تاریخنگاری ایرانی را حتی در اوجالان که امید آزادی را به وی بستهایم، مشهود است. در حالی که لازمۀ رهایی سیاسی، رهایی فکر و اندیشه است.و لازمه رهایی فکر و اندیشه، کشف و احیای تاریخ متمایز ملت کرد است که اگرچه آب دریایی است که نتوان کشید اما بقدر تشنگی بباید چشید.
اوجالان با استناد به اشتراکات امروزی کردها و فارسها«می توان با استناد به اصل گسترش تمدن، ارتباط نزدیک زبانی و فرهنگی بین کردها و فارسها را در جغرافیای کنونی ایران وایالتهای کردنشین آن براحتی اثبات نمود»(اوجالان،1382: 141)، حکم بر اشتراکات مادها و پارسهای قدیم میدهد«وجود اشتراکات زیاد بین پارسها ومادها را همگان میدانند....آشکار است که درمراحل قبلی تاریخ، فاصله و جدایی چندانی بین آنها به وجود نیامده و در درون یک نظام واحد جای گرفتهاند»(همان). در جواب باید گفت اگر امروز اشتراکات فرهنگی بین کردها و پارسها وجود دارد نه ناشی از خویشاوندی و اشتراک فرهنگی، بلکه ناشی از سلطه فرهنگی و سیاسی درازمدت پارسها بر کردها و نابودی فرهنگ و زبان کردی است که سلطۀ فرهنگ و زبان و ارزشهایی ایرانی/پارسی در میان کردها درونی شده است. و از اشتراکات امروزی که در واقع ناشی از نابودی فرهنگ و روح متمایز ملت کرد و سلطه ارزشهای فارس بر آنهاست نباید نسخۀ تاریخی پیچید و حکم به اشتراکات تاریخی آنها داد. من در ادامه مورد به مورد به نقد ایدههای اوجالان در مورد اشتراکات ماد-پارس، که ناشی از سلطه تاریخنگاری و اسطورههای ایرانی بر ذهن مورخان و رهبر خلقمان است می پردازم.
اوجالان اسطورههای ایرانی را با تاریخ اشتباه گرفته است و از زاویه ذهنیت اسطورهای ایران به تاریخ ماد مینگرد. اول از همه اینکه مطابق با اسطورههای ایرانی کوروش را خواهرزادهی آستیاگ می داند«آستیاگ رئیس کنفدراسیون ماد از سوی خواهرزادهاش، کوروش، در جریان یک کودتای درباری عزل شد»(همان، 142). من در ادامه به اینکه آیا صرفاً کودتای درباری بود یا جنگ بین دو قوم بازخواهم گشت در اینجا به خویشاوندی کوروش با آستیاگ میپردازم.
اولاً کوروش در اساطیر نه خواهرزاده آستیاگ، بلکه نوۀ وی است که این هم درست نیست. این فقط اوجالان نیست که اسیر این ذهنیت اسطورهای است بلکه نوشته های سراسر جهان کوروش را پسر ماندانه،دختر آستیاگ می دانند که محال است.(هینتس،1386، 92). کوروش چند سال پیش از به تخت نشستن آستیاگ- در 590 ق. م، زاده شد(شهبازی،1350، 103). آستیاگ که در 584 جانشین شد کوروش در ان زمان 17 ساله بود چون او به قول دینون و یوستینوس و دانیال نبی به هنگام پیروززی بر بابل 62 ساله بود(هینتس،همان،93). 62 سال را از سالروز فتح بابل در 529ق.م، کم کنیم حدوداً 590-591 ق.م. میشود که چند سال قبل از به تخت نشستن آستیاگ است. اما روایات؛ آستیاگ را پادشاه ماد وآنهم صاحب دختری دم بخت، که به دلیل خواب بدی دال بر از دست دادن پادشاهی،دخترش را به کمبوجیه، پدر کوروش می دهد. و طبق این روایات کوروش می بایست در زمان شاهی آستیاگ به دنیا آمده باشد، که روایات ان را تایید نمیکند. وی قبل از شاه شدن آستیاگ در حدود 591 به دنیا آمده است.« پس داستان شاهزاده خانم ماندانه و تولد کوروش از وی.. افسانه است... مادر کوروش مادی نبوده.. این روایت ریشه سیاسی دارد، برای آشتی دادن مادها با پارسها ساخته شده است»(هینتس ،همان،93). برای اینکه یاغیگری و عصیان کوروش در مقابل مادها توجیه یابد و سلطه بر مادیها مشروعیت پیدا کند.کوروش که برای مادها کشورگشایی بیگانه بود در افسانه نوه مادها شد(فروید،1348: 7). این افسانه احتمالاً از خاندان هارپاگ به هرودت رسیده است. چرا که در این افسانه، هارپاگ مرد خردمند وبی گناهی است و ایشتوویگو فرمانروایی خودخواه و ستمگر(نولدکه به نقل از شهبازی، بی تا:64).بروسوس نیر می گوید آستیاگ دخترش را به بختنصر داد پس وصلت کمبوجیه با دختر آستیاگ محل تردید است(بروسوس به نقل از بریان،همان،38). این افسانه برای کسب مشروعیت سلطۀ پارسها بر مادها ساخته پرداخته شدهاست بعدها هم همچنین افسانهای را در مورد کمبوجیه بعد از تصرف مصر برساختند« وصلت مقدر اجداد کمبوجیه(دوم)با شاه دختهای مصری را بافته اند مانند ازدواج کوروش با نیتهتیس دختر فرعون.......در حالی که از روایت اصیل میداینم که مادر کمبوجیه، ملکه کاساندانه از دودمان هخامنشی بوده است افسانهی وصلت کوروش با شاه دخت مصری را خود پارسیان بافتهاند»(داندامایف، 1381: 111).
واقعیت داستان همانطور که کتسیاس اشاره کرده است از این قرار است که آستیاگ دختری به اسم آموتیس-ماندانه-داشته که با«اسپی تاماس» مادی ازدواج کرده است بعد از تسخیر ماد توسط کوروش ، کوروش اسپی تاماس را کشته و زن وی، که دختر آستیاگ ،-طبق روایت افسانه ای مادر خود کوروش- را به زنی گرفته است (کتسیاس به نقل از بریان،همان،80). چون در شاهی ماد در صورت نداشتن پسر،تخت سلطنت به داماد می رسید، کوروش با کشتن «اسپیتاماس» داماد آستیاگ، و تسخیر زن او. مدعی سلطنت مادها شد. و احتمال اینکه بعداً بردیا، که شورش مادی بر علیه پارسها را زنده کرد، از همین اموتیس بوده باشد، بعید نیست. چرا که که بعد از مرگ بردیا که کتسیاس «تانیوخارکس»مینامد اموتیس که از ماجرا اگاه شده بود، کمبوجیه را نفرین و با زهر خودکشی کرد(کتسیاس،فوتیوس،1379، 48).پس امکان صحیح بودن روایت کتسیاس بر هرودت و گزنفون بسیار بیشتر است. بنابراین همانطور که کوروش نه با رضایت و خواستگاری با دختر آستیاگ، بلکه با کشتن همسر و با زور وی را تصرف کرد. همانطور هم مادها را نه با رضایت، بلکه با زور تسخیر کرد.کشتن مرد خانه «اسپیتاماس»، و تسخیر زن او «آموتیس»،نمادی از کشتن سرپرست خانه ماد، آستیاگ، و تسخیر خانواده او،سرزمین ماد بود.
اشتباه دوم اوجالان این است که انقال قدرت از ماد به پارس را صرفاً کودتای درباری میخواند«آستیاگ در جریان یک کودتای درباری عزل......پیروزی پارس بر ماد واقع بینانه نیست قط تغییر خاندان بود.....اگر این دگرگونی را شکست یک گروه قومی در برابر گروهی دیگر تلقی کنیم اشتباه خواهد بود». در حالی که این انتقال قدرت از ماد به پارس، نه انتقال سلطنت بلکه به معنای واقعی کلمه تاراج و برده کردن مادها(علی اف،) که از حدود یک تغییر ساده سلسله پادشاهی بس فراتر بود و معنی یک انتقال قدرت جعرافیایی با تمام نتایج سیاسی نظامی و اخلاقی ان را نیز در بر داشت. (شاندور،قاضی،1375، 82).
هرودت با برگیری اطلاعات از اشراف پارسی، مسئله را ساده کرده «در حالی که در متون بابلی، نبرد نهایی و تصرف اکباتان اخرین پرده تخاصمی اشکار بود که حداقل سه سال به طول انجامید. نویسندگان باستان چون کتسیاس ، یوستینوس و نیکلای دمشقی و پولیانوس نبرد سختی بین ماد و کوروش را توصیف کرده اند ........ پولیانوس : کوروش سه بار با ماد جنگید و هر سه بار شکست خورد ..........حتی پس از شکستهای نخستین پارس، بسیاری از پارسها به ماد پیوستند»(بریان، همان49). اگر مادها خود دو دستی حکومت را به کوروش تقدیم کردند چرا سه سال به طول کشید؟کوروش به دژ مادی پاسارگاد -که معنی ان نگهبانی از راهزنان و اوباشان پارسی است-حمله کرد بعد از سه بار شکست، در حال عقب نشینین زنان پارس دامنهای خود را بلند کرده گفتند به کجا عقب نشینی میکنید به جایی که ازش اومدید. که بنا بر سنت پارسی هر بار شاهنشاه هخامنشی سر از پاسارگاد در میآورد به هر زن پارسی به پاس رفتار پیشین آنها یک سکهی زر میبخشید حتی اسکندر هم این کار را کرد(هینتس، همان، 94-95).
پیروزی کوروش بر ماد نه تصادف، نه بخت بود و نه خیانت نزدیکان ایشتوگو (بریان، همان،32). بلکه طرح و نقشه از پیش تعیین شده که به مدت سه سال با ستیز و جنگ خونین همراه بود. بعد از شکست مادها که از زن و مرد و کودک و پیر در دفاع از آستیاگ بر ضد کوروش دفاع کردند(هرودت ،1387: 101). تصرف ماد به دست پارس همانطور که بسیاری مورخان نیز اشاره کرده اند به معنای واقعی کلمه فتح و اِستیلای ان بود نه تغییر دودمان حاکم(علی اف، همان،415.).گاهنامه نبونید که –به قول اومستد–برنامه تبلیغاتی کوروش است و با تبلیغات کوروش و فرمانروایش به خوبی هماهنگ است از غارت و تاراج اکباتان توسط کوروش میگوید(گرشویج، همان،644).
کوروش از پیش پایه های عقیدتی-سیاسی امپراطوری را اماده ساخته بود(مقدمه صادقی درویسهوفر،1389،12). وی از قبل نقشه داشت که یوغ حاکمیت منفور مادها را براندازد به همین دلیل منابع میخی بینالنهرین حکایت میکنند که کوروش با بابل روابط سیاسی برقرار کرد تا از غرب خیالش راحت باشد او همزمان متوجه شمال و شرق نیز بود و میتوانست سری هم به پیامبر خود در کاشمر زده باشد که در ان زمان زرتشت آوازاه داشت (هینتس، رجبی،1386،93). کوروش برای از بین بردن تسلط سیاسی مادها با نبونید همکاری داشت نبونید برای جلوگیری از حمله اسیتاگ به قلمرو کوروش تاخت و تازهایی درنواحی حران کرد تا ماد را دل مشغول کرده باشد...... اقدم او از اینکه آستیاگ به سرعت بتواند در صدد تنبیه کوروش و فرونشاندن عصیان او براید مانع نگشت.(زرین کوب، همان،105-106)اما بخشی از سپاه ماد را متوجه بابل و مانع از تمرکز سپاه مادها برای دفع کوروش گردید. کوروش صرفا با روابط سیاسی نبونید را وادار بهاین کار نکرده بود. او از قبل با کاهنان بابلی که دل خونی از نبونید داشتند تماس گرفته بود(کوک، همان،66.) رویای نبونید 17که خدای سین نبونید را تحریک به تصرف معبد حران که در تصرف مادها بود از مادها به عنوان اومان مانده و از کوروش به عنوان منجی و مسیح مردوک به به زودی سپاهیان گسترده اومان منده را تارومار میکند. مبعلفان کوروش همانطور که برخی مورخان اشاره کرده اند با کاهنان بابلی و اشعیای یهودی-که در ان زمان گمنام بود- و کاهنان شرقی از جمله پیامبر زرتشت-احتمالا با واسطه گشتاسپ-تماس حاصل کرده، در ازای وعده وعیدهای کوروش، وی را منجی و مادها و آستیاگ را منفور و آژیدهاک جلوه دهند. نتیجه تبلیغات کوروش این بود که در بابل مادها و اسیتیاگ به اومان مانده و تخمه تیامات19، در ارمنستان که در روایت موسی خورنی به آژیدهاک و اژدهاو در دین زرتشت و اساطیر شرق ایران، به آژیدهاک/ضحاک و اهریمن، و در دین یهود به جن و شیاطین مشهور شود. بنابراین، همکاری سه تمدن ایرانی/آریایی،سامی/بینالنهرینی و ارمنی، باعث نابودی و سقوط مادها شد. این همکاریهای سه گانه سه تمدن متافیزیکی، باعث شکست جنبشهای بعدی کردی از جمله خرمدینان و دیسم کردی شد. و بعدها هم در پیمان سعدآباد و امروزه هم در حملههای مشترک به گریلاها مشهود است بعد اوجالان از دوستی کرد با فارس و ترک دفاع می کند؟
آستیاگ پس از شکست در اکباتانه پنهان شد. کوروش امر به شکنیج دختر و فرزندانش کرد و آستیاگ برای رهایی نزدیکان از شکنجه اسیر شد(کتسیاس، به نقل از دیاکونوف، همان،390). «اکباتان غارت شد؛ مادیها به بردگی گرفته شدند، و برای ان خراج وضع کردند. اما برای سازش با اعیان ماد، اقدامات سازشکارانه هم انجام داد، اینکه حود را پادشاه ماد خواند و...... به تدریح بزرگان ماد در زمان داریوش و خشایار نابود گشتند و حتی ظواهر کاذب و رسمی یگانگی دو پادشاهی ماد و پارس نیز بعد از داریوش اول دیرگ مراعات نشد. پارسیان اکباتان را غارت و مردم ان شهر را به بردگی کشاندند»(دیاکونوف، همان390-391. داندامایف، روحی ارباب،1386، 137).حتی هرودت هم معترف است که مادها به بردگی پارسها دچار شدند(هرودت به نقل از علی اف، همان 422، و مالوان،...) نقش اپادانا در پرسپولیس نیز مادها را به عنوان خراجگذار پارس نشان می دهد(ا. ا. دیاکونوف، روحی ارباب،79). کوروش اگر چه در ظاهر، ماد را پادشاهی باقی گذاشت برای آن باج و خراج تعیین کرد و یک ساتراپ را به آن دیار گماشت(دیاکونوف، کمبریج،قادری،1387 ،176). در حالی که –به روایت هرودت-پارسها از مالیات معاف بودند(هرودت به نقل ازکوک، ثاقب فر، همان،86).
بنابراین، نظریه روتین حمایت مادها از کوروش و تقدیم حاکمیت توسط خود مادها به کوروش،چیزی جز تبلیغات کوروش و روایت افسانهای ایرانی نیست. اکثریت مردم ماد همراه با اسیتاگ از هستی ماد بر ضد کوروش جنگیده و بعد از سه سال جنگ طاقت فرسا انهم با مداخله ارمنیان ، بابلیان و باکتریان جنگ را به کوروش پارسی باختند. که بعد از ان هم یوغ پارسها چندان سنگین بود که در زمان فرورتیش و گوماته و چیثر تخمه شورشهای مردمی عظیمیبر علیه سلطه پارسیان بروز یافت. بعد از اگاهی یافتن آستیاگ از توطئه های کوروش، آستیاگ کوروش را فراخواند. کوروش جواب داد:«به آستیاگ بگوئید که من زودتر از آنکه وی خواسته است بسراغ او خواهم امد»آستیاگ بعد از شنیدن پیام اتباع خود را فوری مسلح ساخت(هرودت، همان،101).
اشتباه بعدی اوجالان سهم مساوری مادها و پارسها در حکمرانی ایرانی است«ماده و پارسها در دورههای بعدی سهم یکسانی در ادارهی نظم امپراتوری داشتهاند....در ایالیتهای بیستدوگانۀ ایران، مادها نیز همچون پارسها از جایگاه مشابهی برخوردار بودند...پارسها برخلاف آشوریان با دخالت دادن اقوام دیگر دراداره حکومت یک سیاستواقع بینانه و انعطاف پذیر داشتند.....پارسها امارت خودمختار به اقوام تحت حاکمیت خویش اعطا می نمودند...هر قومی تحت نام خویش، به غیر دادن خراج و سرباز، از یک اقتدار کاملا مستقل برخوردار بود......در دوره اقتدار پارسی تمام اقوام وملل خاورمیانه از لحاظ سیاسی مستقل و تمامی فرهنگها امکان رشدپیدا نمودند....نظام برده داری اصلاح شد»(همان: 142-143). واقعا این همه توهمات توسط یک رهبر و روشنفکر کرد در مورد پارسها، که اساس هستی آنها بر اساس نفی هستی مادها تکوین یافته بود، را چگونه باید تفسیر کرد؟ قبل از جواب این سئوال اجازه بدهید به نقد این ادعاهای بی پایه که جز تکرار مکررات اساطیر ایرانی نیست بپردازیم.
بنابراین، نظریه تصرف بدون ستیز ماد توسط کوروش و تحویل دو دستی سلطنت مادی ، توسط خود مادیها به کوروش، روایتی اسطورهای برساخته ی خود ایرانیان بوده و هیچ اساس تاریخی ندارد. این فقط به کوروش اختصاص ندارد تمامیکشورگشایان تاریخ نیز هر جا را که با زور شمشیر به تصرف در آوردهاند آن را ناشی از خواست خدایان و از مشروعیت و مقبولیت خود در بین مردم کشورهای تسخیر شده گفته اند. مردم زیر سلطه نیز فاقد تاریخ نویسی و قدرت کتیبهنویسی برای فاش سازی حقیقت بودهاند و حاکمان تاریخ ، تاریخ را به نفع خود و به ضرر دشمنان خود به نگارش در آورده و به خورد آیندگان دادهاند.حال که ما بی اساس بودن آن را ثابت کردیم بی اساس بودن نظریه مشارکت همسان ماد/پارس در تشکیل امپراطوری هخامنشی را هم نشان دهیم.
پیر بریان به درستی توهم سلطه مشترک ماد/پارس را زیر سئوال میبرد:«اگر از سلطه ماد-پارس سخن گوییم راه افراط پیمودهایم تمامی نویسندگان باستان کوروش را بهاین علت بزرگ می دارند که برتری را از مادها گرفته و به پارسیان منقل کرده است........... اهمیت میراث ماد در تشکیلات اداری کوروش.......... با فاصله باید ارزیابی شود تاثیر عیلامیان در پاسیان به طور قیاس ناپذیری عمیقتر است.......... نام ماد به خشترپاون نشین تغییر یافت و برخلاف پارس مانند هر خشترپاون دیگری بایست خراچ می پرداخت و وجود هیچ خشترپاونی که خاستگاهش ماد باشد تایید نشده است(بریان، همان،125) و فرماندهان نظامی ماد –که مادهاصرفا درمناصب نظامی مورد استفاده پارسی بودند- ......... میبایست با فرماندهان پارسی و..... همکاری میکردند»(بریان، همان،126). خشترپاونهای کوروش و کمبوجیه بدون استثناء از خانوادههای پارسی برخاسته اند.
عدم حضور آشکار مادها و اقوام دیگر در مناصب مهم امروزه پذیرفته شده است و این نظر که مادها و پارسها متحد، و به قومی واحد تبدیل شدند جای تامل جدی دارد(کوک،گرشویج،قادری،1387،232). اسپاتنیس کماندار داریوش اول که مادی متصور شده است، دلایل زیادی داریم از خانواده پارسی است(کوک، همان،333). پارسها از لباس مادها استفاده میکردند. چون در کتیبهها پارسیان با لباس مادها حک شده اند توهم مشارکت مادها در امپراطوری پارسها برساخته شد.«در حالی که به غیر از هارپاگ که به دلیل خدمت به کوروش و خیانت به مادها در هخامنشی ا،ستثناء است همه دیگر ساتراپ های هخامنشی پارسی بودند. پانزده افسر داریوش نیز همگی پارسی و از چهل افسر رده بالا همگی پارس بودند. حکومت هخامنشی به موضوعی خانوادگی تبدیل شده بود که از اقوام نزدیک و فامیل استفاده میکردند» (کوک، همان،334). «در امپراطوری جدید ....(پارسی) دولت جدید به لحاظ قومی و اجتماعی گروه برتر جدید حضور داشتند و شخصیتهای برجسته محلی فقط دستیار این گروه بودند. ما این گروه را قوم-طبقه مسلط می نامیم و بیشتری اعضای این قوم-طبقه را نمایندگان خاندآنهای اشراف پارسی تشکیل می دادند.حتی قضات سلطنتی هم پارسی بودند»(بریان، همان،126-127).ترکیب کارکنان بلند پایه شاهنشاهی به نحو چشمگیری مبین آن است که شاهنشاهی را مجموع خاندآنهای بزرگ اشراف که پیرامون دودمان هخامنشی و سنن فرهنگی قوم پارس جمع بودند اداره میکردند(بریان، همان،553 )به تدریح بزرگان ماد در زمان داریوش و خشایار نابود گشتند و حتی ظواهر کاذب و رسمی یگانگی دو پادشاهی ماد و پارس نیز بعد از داریوش اول دیگر مراعات نشد(دیاکونوف، همان،390).
«در امپراطوری جدید ....(پارسی) دولت جدید به لحاظ قومی و اجتماعی گروه برتر جدید حضور داشتند و شخصیتهای برجسته محلی فقط دستیار این گروه بودند. ما این گروه را قوم-طبقه مسلط می نامیم و بیشتری اعضای این قوم-طبقه را نمایندگان خاندآنهای اشراف پارسی تشکیل می دادند.حتی قضات سلطنتی هم پارسی بودند»(بریان، همان،126-127).ترکیب کارکنان بلند پایه شاهنشاهی به نحو چشمگیری مبین آن است که شاهنشاهی را مجموع خاندآنهای بزرگ اشراف که پیرامون دودمان هخامنشی و سنن فرهنگی قوم پارس جمع بودند اداره میکردند(بریان، همان،553 ). با تصرف ماد توسط پارسها/ایرانیها «اکباتان غارت شد؛ مادیها به بردگی گرفته شدند، و برای ان خراج وضع کردند. به تدریح بزرگان ماد در زمان داریوش و خشایار نابود گشتند و حتی ظواهر کاذب و رسمی یگانگی دو پادشاهی ماد و پارس نیز بعد از داریوش اول دیگر مراعات نشد»(دیاکونوف، همان،390). داریوش شاه میگوید:«... سپاه پارسی را نگه دار............»،«داریوش شاه شاهنشاه پارس» در این جمله داریوش تمام دولت خود را مبتنی بر سپاه پارسی می داند(یونگ ،1385: 105). در ساختمان دولت خود از پارسها استفاده کرد، که سلطنت ملی/ قبیلهای پارسی را محکم کرد. مناصب بزرگ دولتی و درباری همه به قوم پارس می رسید(همان:105- 104). داریوش پایه دولت خود را بر اصل نجبای پارسی و قوم پارس گذاشت(همان:81). هیچ شورشی هم درمقابل داریوش و کوروش توسط پارسها شکل نگرفت چون آنها ازمالیات معاف و مالیات ومنابع سایر اقوام به جیب آنها سرازیر می شد.داریوش«چند بودند اقوامیکه داریوش شاه بر آنان فرمان می راند»«خواهی دانست نیزه جنگجوری پارسی به دور دست رسیده است.......».(بریان ،1380: 272).«بنابراین، داریوش نه قصد بزرگداشت وحدت سیاسی ایران را داشته، نه تاکید بر وجود حوزه تسلط مشترک پارسی –مادی را. وقتی پارس در فهرستها قید میسود همیشه در راس است ............ مرکز شاهنشاهی همان پارس است..»(همان.278). بقیه اقوام صرفا به عنوان بنده و خراجگذار معرفی میشوند. «اساساً در کتیبه به جای واژهایران، بیشتر بر روی واژه پارس تاکید دارند برای اینکه اساساً خود را در مقابل مادها تعریف میکردهاند»(ویسهوفر ،1377، 13).
اینکه چند تا اشراف مادی به خاطر نفع شخصی به پارسیان پیوسته باشند دلیل قانع کنندهای بر مشارکت و همگرایی ماد و پارس نیست.اشراف منافع شخصی را در نظر داشته و همیشه به صاحب مقام و ملک میگروند همانطور که پولیانوس هم گفته ، هنگام اولین شکستهای کوروش از آستیاگ، بسیاری از پارسها نیز به مادها پیوستند(بریان، همان، 49). که قطعا دلیلی بر پذیرش سلطه مادها و دوستی با مادها ندارد.اشراف ایرانی نیز در بابل و مصر هنگام حمله اسکندر،سلطه وی را پذیرفته و در سیستم اسکندری مشارکت داشتند.هنگام حمله اعراب، مغول و سلجوقیان نیز اشراف و روحانیون ایرانی، به مشارکت و اطاعت از آنها در امدند. پس اگر مشارکت چندتا اشراف و روحانی دلیل دال بر هم کیشی و خویشاوندی و مشروعیت سلطه حاکمان است، لاجرم باید از خویشاوندی و مشروعیت سلطه اعراب، ترکها و مغولان در ایران را هم بپذیریم. خود اوجالان در تفسیر زیبایی که از اسطوره گیلگمش و خیانت انکیدو ارائه میدهد به خوبی شکاف اشراف و توده مردم و ابزار شدن اشراف کردی توسط دیگران را تفسیر کرده است.بنابراین، همکاریهای انکیدو/هارپاگ را نباید همکاری توده مردم ماد با پارس تلقی کند.
اشتباه دیگر اوجالان:«در برابر شیوه حکومتی پارسی اعتراض چندانی بروز نکرده است شورشهایی بوقوع نپیوست...»(همان: 143).نمیدانم این ادعای اوجالان را ناشی از جهالت تاریخی بدانم که شورشهای مهم گئوماته و فره ورتیش و چثرتخمه مادی را نمیبیند شورشهایی که بخشی از 19 شورشی بودند که توسط سایر اقوام زیر سلطۀ پارسها بوقوع پیوستند.در حالی که تمامی قریب به یقین مورخان شورش گئوماته را شورش و قیام مادها بر علیه سلطه پارسها می دانند. هرودت قیام گئوماتا را –که سمردیس نام میبرد- قیام مغان مادی و در جهت احیای امپراطوری ماد بر علیه سلطه پارسیان معرفی میکند(هرودت، مازندرانی، 1387، 225 به بعد). افلاطون می نویسد که کمبوجیه حکومت را به مادیها باخت ( افلاطون(12,III,XII) و.... پژوهشگران معاصر:((نیبرگ، 1847،157-158) (Dunker,1867,816-817) (Spiegel,1873,310) (oppert,1879,167)(Justi,…,50)،.(Prasek,1906,261)استروه قیام گئوماتا را قیام اشراف مادی بر علیه سلطه پارسیان می داند (استرووه۱۹۴۱،374-375).(ای. اودی یف، 1953، 542). (Herzfeld,1938,107).علی اف هم ان را قیام ماد و احیای امپراطوری ماد بر علیه سلطه اشراف پارسی می داند (علی اف،1388، 422 به بعد). ((نیبرگ، 1847،157-158) (Dunker,1867,816-817) (Spiegel,1873,310) (oppert,1879,167)(Justi,…,50.
بعد از سرکوب و کشن گئوماته مادی توسط داریوش و اشراف پارسی، فره ورتیش و چیثرتخمه رهبری قیام مادها را به عهده گرفتند. بعد از کشتن گوماتا به دست داریوش و اشراف دیگر پارسی، تمام ملل زیر سلطه پارسیان، برعلیه داریوش و در دفاع از گوماتا و اقدامات او دست به شورش زدند. سرکردگان شورشی نام شاهی بر خود نهادند که توسط کوروش از بین رفته بود یعنی از سرگرفتن جریان تاریخ محلی و خاتمه دادن به سلطه هخامنشیان(بریان، فروغان،1380: 182-183). سختترین شورش، شورش فره ورتیش از خاندان دیااکو بود که سعی در بازافرینین سلطنت ماد داشت. در سر داشت دولت ماد را از نو زنده کند(یونگ. منشی زاده،1385: 68). قیام فره ورتیش در همان محل هلاک شدن بردیا و به خاطر انتقام جویی و تحت فشار قرار دادن پارسیان غاصب بود (علی اف. میربها،1388: 467). هدف قیام (فره ورتیش)احیای نظامات زمان بردیه دروغین بود(دیاکونوف، کشاورز،1388: 400). شورش به سورت نهضت خلق در آمد. در کتیبه بیستون داریوش اول گفته است که مردم سلحشور ماد که در جماعتها بودند پیرو فره ورتیس گشتند.(همان:400)شکی نیست که افراد عادی ماد در عصیان همگام با فره ورتیش بودند و در جنبه عمومی وملی قیام علیه داریوش تردید نمیتواند داشت.(همان:401. علی اف، همان:466).جنبش فره ورتیش جدی ترین جنبش بود که تا پارت گسترش یافت. که با سرکوبی شورشها امید برای احیای امپراطوری ماد نقش بر آب شد(کوک، کمبریج،قادری،1387: 257). شورش ماد بارزتر و اهیمت استراتژیک بیشتر داشته است در ساگارتیا سرکرده شورشی خود را مانند فرهورتیش از خاندان هوخشتره معرفی کرد و داریوش شورش پارت-هیرکانیا را هواخواه فرورتیش می نامد طولانی شدن نبرد در ارمنستان هم با شورش ماد بی ارتباط نبود. داریوش خطر ماد را به خوبی دریافته، به همین دلیل در ماد مستقر میشود تا ضد حملات را دفع کند. به علت شورش ماد است که هرودت بر قیام ماد هنگام شرح انقیاد اکباتان به دست کوروش تاکید میکند«بعدها ماده از کرده خود افسوس خوردند و بر داریوش شوریدند.........(کتاب 1 بند 130 و دیودوروس سیسیلی کتاب 11 فصل 6 بند 3، به نقل از بریان، فروغان،1380: 181 ). در اهمیت شورش ماد همین بس که هرودت از میان 19 شورش فقط از شورش ماد خبر داشته است(داندامایف، روحی ارباب،1386: 290).تلفات در ماد بیش از پنجاه هزار نفر بود آیا این به معنی شورش ملی و قیام تودهای نبوده است؟(بریان، همان:183). این واقعیت که داریوش از میان همه شورش ها شکنیجه رهبر شورشیان ماد را در بیستون شرح داده است بیانگر عمق نفرت او نسبت به فرورتیش است که با دستان خود او را به طرز وحشییانهای شکنجه داده بود (علی اف، همان:468). در قسمت مادی شده آشور در پایتخت خود اربیل یکی از دیااکوها بنام چیسن تخمه شورش کرد داریوش برای ترساندن مادها و از بین بردن قدرت قدیم ماد فرهورتیش را با دماغ و زبان و گوش بریده در هگمتانه گرداند و بعد مصلوب کرد و همکاران او را در قلعه ی هگمتانه پوست کندند(یونگ. منشی زاده،1385: 74-75). مجازات سخت فره ورتیش و چیسن تخمه مادی مناسب روحیه داریوش آریایی نبود و اگر این کارو کرد دلیل ان خطر بی نهایت بزرگ ماد برای پارس بود(همان:206).چون چیسرتخمه می خواست سلطنت دیااکو را تجدید کند به همان طریق فره ورتیش قصاص شد چون از ماد برخاسته بود در هگمتانه او را مثله کردند دور شهر گرداندند و در اربیل به دار اویختند(همان:76). داریوش در باره پیروزیش بر فرورتیش از 34425 کشته و 18000 اسیر را ذکر میکند112 اما در نسخه آرامی در مصر رقم108010 اسیر نوشته شده است(کوک،ثاقب فر،1383: 112). داریوش بقیه شاهان را فقط اعدام کرد اما فره ورتیش و چیثر تخمه را که شاهان مادی بودند با دستهای خود گوش و بینی و چشم آنها را در آورده و پوست همکاران آنها را کند(یونگ. منشی زاده،1385: 74-75) و در تمامی امپراتوری گرداند و حداقل و 34 هزار کشته و 18 هزار اسیر به جا گذاشت(کوک،ثاقب فر، 1383: 112). «وه یزداته» اگر چه حق شاهزدادگان هخامنشی را ادعا کرده بود مانند فره ورتیش و چیسن تخمه مجازات شدید نشد(یونگ، همان:78). بی گمان این چنگ بزرگی بوده است که دو قوم پارس و ماد بر سر فرمانروایی بر امپراطوری با یکدیگر داشته اند(کوک، همان:112). داریوش به همراه سپاه پارسی علیه قیام کنندگان مادی وارد کارزار شد (علی اف، همان:467). نبرد فره ورتیش مهمترین نبرد داریوش بود و در نبرد دو قوم ماد و پارس، وی نمیتوانست به مادیها اعتماد کند. به همین دلیل سپاه مادی خود را به مبارزه علیه «وه یزداته» فرستاد و با سپاه پارسی خود به جنگ فره ورتیش رفت(هینتس، رجبی،1386: 186). اما اگرچه بزرگان ماد با پارس توام شدند اما عامه مردم ماد وجود شاهنشاهی پارس برای ایشان بار سنگینی بود.(دیاکونوف، کشاورز،1388: 406). داریوش نه تنها با سپاه نظامی خویش، بلکه در کتشار مادیها از حمایت قوم پارس نیز برخوردار بود.حمایت ملت پارس از او که نمی خواستند امتیاز ملت حاکم و معاف ازمالیات را از دست بدهد د رپیروزی او ........ نقش داشت (علی اف، همان:468). همانطور که هرودت اشاره کرده است در مرگ گوماتا تمامی آسیا به غیر از پارسها در مرگ وی گریستند. پارسها از اشرافی و عامه از داریوش در مقابل مادها حمایت کردند. برخلاف نظر برخی از مورخان مانند داندامایف، شورش «وه یزداته»، شورش پارسی نبود و همانطور که مارکوارت به درستی خاطر نشان کرده است شورش وه یزدادته شورش مهاجران و اوتی های ساکن در پارس بود نه خود پارسها. به همین دلیل داریوش، اوتی ها و پیروان وه یزداته را بعد از سرکوبی شورش، از پارس جدا کرد.لاجرم عامه مردم پارس نیز از سرکوبهای داریوش بر علیه سایر اقوام حمایت کردند….ادامه دارد
نقدی بر اندیشههای تاریخی عبدالله اوجالان:(بخش دوم)
زرتشت پیامبری کُرد، یا پیامآور نابودی کرد؟
مقدمه:
نقد به معنی تخریب نیست. اوجالان/آپو، یکی از برجستهترین شخصیتهای تاریخ کُرد و خاورمیانه، و براستی شخصیتی کاریزماتیک و رهبری لایق است. اوجالان و حزب ماندگار وی، غرور شکسته کُردها را احیا و قدرت بزرگ ترکیه را محکوم به مذاکره و به رسمیت شناختن حق کُردها کرد. اوجالان مرداب گندیدۀ کردستان(ترکیه) را به آبشاری پرخروش، که نسیم دلربای آن، هرکسی را جذب و محو تماشای آن خواهد کرد. اوجالان همچون پرومتۀ مدافع انسان زمینی ، با قربانی کردن خود در مقابل خدایان مطلق خاورمیانه، مانع از قربانیشدن انسانِ کُرد شد. اوجالان آزادی را به خاورمیانه و کُرد هدیه، اما خود چون مسیح به صلیب اسبتداد کشیده شد. اما عظمت وی دلیلی بر مصونیت علمی وی نیست. ما چه بخواهیم چه نه، اوجالان و کل تاریخنگاری علمی کُرد، اشتباهات محرزی در مورد ایران باستان و دین زرتشت مرتکب شدهاند، که چشم پوشی از آنها نابخشودنی است چون اوجالان خود همیشه این جرأت و شجاعت را داشته است که اندیشههای قبلی خود را نقد و استراتژی و افکار خویش را تغییر دهد. نگارنده هم در حد توان علمی خود، این جسارت را به خرج داده و به نقد مواردی از اندیشۀ تاریخی وی خواهم پرداخت.
بنابراین، همانطور که در بخش قبلی اندیشههای تاریخی اوجالان، به نقد نظریههای وی در مورد تمدن مشترک ماد-پارس پرداختیم. اکنون نظریۀ وی در مورد زرتشت را به چاقوی نقد خواهیم کشاند که، چطور بر اندیشههای اوجالان و بسیاری دیگر از مورخان کرد، سایۀ سنگین ایدئولوژی تاریخی عقل ایرانی حاکم است. چون مقدمۀ رهایی سیاسی، رهایی فکری/ذهنی از تاریخنگاری ایدئولوژیک ایرانی است، که هیچ مرزی با تبلیغات سیاسی ندارد.
آنچه در این مختصر در پی پردازش آن هستیم این است که زرتشتی که در روایات به خورد ما دادهاند نه زرتشت واقعی/تاریخی، بلکه زرتشتی اسطورهای و برساختۀ تبلیغات ایدئولوژیک ایرانیان و آریاییپرستی اروپاییان است که در مقابل تمدن عربی/اسلامی عثمانی، و ادیان سامی(اسلام، مسیح و یهود)، - که در آنزمان یهود ستیزی و اسلام ستیزی در اروپا دراوج بود- سعی در برساختن تمدن و پیامبر آریایی داشتند که برخلاف پیامبران سامی/یهودی، روشنفکر و فیلسوف باشد. زرتشت تاریخی، برخلاف زرتشت برساخته اسطورهای، پیامبر جنگ، خشونت و ستیز که در خدمت قدرت سیاسی پارسیان/ایرانیان مهاجر، بر علیه کردها/مادها و آیین میترایی آنان بود. زرتشت با القابی چون آژیدهاک، دیو و اهریمن که خطاب به مادها و آیین آنها بود، برای همیشه کُردها را در تاریخ منفور و به حوزۀ نااندیشیده تاریخ راند و به سرکوب مادها توسط پارسها مشروعیت داد. اما قبل از آنکه به اندیشههای اوجالان/آپو و نقد آنها در مورد زرتشت بپردازیم، بهتر است به این سئوال جواب بدهیم که چطور زرتشت پیامبر خشونت و جنگ و نابودکنندۀ مادها، به شخصیتی لطیف و قهرمان روشنایی تبدیل شد.
زرتشت قهرمان روشنایی یا قهرمان اصحاب روشنگری؟
برخلاف فلاسفه آلمانی مانند هگل، که سعی در تفسیر دین و عقلانی کردن آن از درون داشتند، عصر روشنگری فرانسه، در مبارزۀ آشکار با دین و کلیسا تکوین یافت. ولتر و سایر روشنفکران فرانسوی، با صراحت تمام نوک تیز حملات خویش را متوجه کلیسا و دین مسیح ساختند. خطاب به کلیسا و مسیح، فریاد سر میدادند که«سر این هیولا را باید از تن جدا ساخت و...». همزمان در این عصر، اسطورههای نژادپرستی آریایی و یهودی/سامی ستیزی در حال شکلگیری بود. روشنفکران غربی طرفدار نژاد آریا، که برخلاف تمدنهای سامی/یهودی فاقد تاریخ و تمدن کُهن بودند، در مبارزه با ادیان مسیحی،اسلامی و یهودی/ سامی، در تاریخ قدیم، در پی برساختن پیامبر و دینی آریایی، برای مقابله با ادیان سامی بودند. دینی که همانند نژاد و روح آریایی، پاک و روشنفکرانه باشد و این مقدمۀ برساختن زرتشت روشنفکر و ایران پلورال آریایی شد که در مقابل عقبماندگی و تاریکی تمدن سامی(اسلام/مسیح و یهود) تعریف میشد.
در همین عصر توماس هاید در 1700م، اولین غربی بود که بدون هیچ مسافرتی به شرق-ایران و هند-مکان دین زرتشت، و بدون داشتن هیج نسخهای اصلی از کتب مقدس زرتشتیان، به انتشار کتابی در مورد دین زرتشت دست زد و دین زرتشت را روشنفکرانه، یکتاپرست و نماد آزادی خواند و چندگانهپرستی را تحریف مورخان یونانی دانست(بویس، 1381: 228). فلاسفه روشنگری خرسند از کشف هاید، که پیامبری آریایی روشنفکر را در مقابل پیامبران سامی تاریکفکر برجسته ساخته بود، به یاری وی، زرتشت را قهرمان فلسفه و تمدن روشناییها خواندند(شیبانی، دهباشی،1388: 511). زرتشت برای فیلسوفان، قهرمان روشنایی شد(همان:523) دلیل علاقه ولتر، فیلسوف روشنایی به زرتشت، این بود که ولتر:«زرتشت را قدیمی ترین مصلح و معلم اخلاق میدانست»(همان:526). فلاسفۀ روشنگری، که در آنزمان مشغول ستیز و نجات خرد از تاریکی و ظلمت ادیان و تمدن شرقی/سامی(قرون وسطی) بودند، تنها پیامبر آریایی را نماد روشنفکری، اخلاق و آزاداندیشی معرفی کردند. لاجرم میبایست نتیجۀ دین زرتشت، یعنی تمدن ایرانی/هخامنشی را هم، مکان حقوقبشر و آزادی و پلورالیسم معرفی، که در مقابل تاریخ کهن ادیان و تمدن سامی، تاریخی پرافتخار و کهن برای خود بر میساختند.
بعد از سرو صدای کتاب هاید، انکتیل دوپرون نیز خواستار تحقیق در مورد دین زرتشت شد. به انکتیل، وعده مساعدت وزیر، یاری نماینده شاه درشرکت هند و .. داده شد. انکتیل منتظر وعدۀ مساعدتها نشد و چون سربازی ساده در کمپانی هندشرقی ثبتنام، به هندوستان مسافرت و سالها مشغول تحقیق و بررسی در میان زرتشتیان و به آثار و منابع اصلی و خطی اوستا دسترسی پیدا کرد. هنگام بازگشت انکتیل به فرانسه از او استقبالی پرشور کردند ولی چنین حس استقبالی بلافاصله حادثه ناگوار هم درپی داشت(همان:541). تمامی ارباب پژوهش و شرق شناسان انگلیسی و آلمانی و اصحاب دایره المعارف، در صف مخالفین انکتیل قرار گرفتند(همان:543). انکتیل، ثابت کرد که نخستین کسی است که کتابهای اوستا را ترجمه و اولین نسخۀ خطی را به کتابخانۀ سلطنتی داده است.و بقیه منابع فرعی و تقلبی بودند. انکتیل برخلاف تصویر برساخته هاید، دین زرتشت را اشکارا دینی چندگانه پرست و مانند سایر ادیان عقب مانده و آلوده به خرافات معرفی کرد که با توصیف هاید از زرتشت آشکارا مغایرت داشت(بویس،1381: 229). نه تنها تصویر ایدهآلی که هاید از زرتشت به عنوان پیامبر یکتاپرست اخلاقی، که فاقد رسم و خرافات سایر ادیان سامی است، را خدشه دار کرد، بلکه زرتشت را چندگانه پرست و مانند سایر ادیان، دینی با رسم و مناسک قربانی و آلوده به خرافات معرفی کرد. به همین دلیل روشنفکران آریای غرب که، سرخوش از کشف پیامبری روشنفکر در مقابل پیامبران سامیبودند، دلخور و حملات خود را متوجه انکتیل کردند. ویلیام جونز از بنیانگذارن نظریه زبانهای هند و اروپایی و نظریه مهاجرت آریایی، خطاب به انکتیل نوشت:« بیدست و پاترین شیادان هم نمیتوانند چنین یاوههایی... مانند کتاب –انکتیل- درمورد زرتشت بنویسند... یا زرتشت عقل سلیم نداشته یاکتاب مال او نیست پس کتابی را به زرتشت نسبت دادند که بیان اکاذیب و مجعولات است.... مردم را فریب دادهاید و درخور تحقیر جامعه هستید از معلومات عاری هستید و کتاب عبث و بیهوده است» (شیبانی، همان:546). لحن تند و تیز ویلیام جونز مورد پشتیبانی شرق سشناسان انگلیسی بود. او در 1789 اتهامات خود را تایید کرد. جان ریچاردسن، ماینرز، فلکسیه ردال، دیدرو در مقاله پارسیان و ولتر از ویلیام جونز حمایت و به دوپرون تاختند (همان،546). انکتیل از پای درآمده بود. یکه و تنها با عقیده به کارش، مقاومت کرد حتی از شدت تنگدستی، در آخر عمر، مشغول نجاری برای ابرار معاش شد چون از طرف جامعهای که نژادپرستی آریایی در آن موج میزد، طرد شده بود.
شاوب چنین می نویسد « شرقشناسان انگلیسی با خشمها و کینهها، دشمنان علنی انکتیل بودند.چون انتظار داشتند انکتیل سلاحی علیه مذهب آورده باشد ولی وقتی متوجه گشتند وی سلاحی به نفع مذهب جسته است خصمانه گشت»(شاوب به نقل از شیبانی، همان:548). ولتر در سال 1764 در مبارزه، رشته کلام را به دست گرفت به نگارش مقاله «زرتشت در قاموس فلسفی »پرداخت در حالت طعنه به انکتیل نوشت:«دکتر هاید سال خورده بیش از مسافران آینده به آیین مزدیسنا واقف بود و درمغرب انگلستان، به زبان ایرانیان عهد کوروش پی برده بود»(همان:549). ولتر، نوشته انکتیل را پندار دانست. از اینرو اصحاب دایرهالمعارف نمیتوانند مردی را که با کشف زرتشت، از وی برای امحاء و اضمحلال موسی و عیسی بهره نمی جوید، خائن و ساده لوحی بیش بشمارند (همان:550). آنها با اصل زرتشت کاری نداشتند، زرتشت ابزاری برای کوبیدن عیسی/کلیسا و موسی و ادیان سامی بود. آنها در پی ساختن تاریخی پرافتخار برای نژاد آریا بودند. در مقابل اهریمن عیسی، اهورای زرتشت را برساختند. چون اصحاب روشنگری و مدرنیته در فرانسه، با رویکردی سکولار و ضد دین/کلیسا آغاز شده بود. میلن، در سال 1798، انکتیل را یک نفر وحشی دانست که نمیتوان به او نزدیک شد. وی عدم اعتماد روسو و خشونت دیوجانس را توام دارد (همان:550). دیدرو نوشت:« اینکه انکتیل میگوید بخاطر حقیقت و... سختی سفر و دوری از خانواده را تحمل کرده است...را باور مدارید.. او اشوب طلب و... است»(همان:550). با وجود فرانسوی بودن انکتیل، اصحاب دایره المعارف فرانسه در تاخت و تازهای انگلسیها به انکتیل، ابداً از او حمایت و یاری نکردند.گریم، انکتیل را محکوم کرد و انکتیل را لیاقت همان ادبیات تند جونز دانست(همان:551). بنابراین، روشنفکران غربی که از زرتشت انتظار ابزار و سلاحی برای در هم کوبیدن ادیان سامی را داشتند و انکتیل انتظارات آنها را برآورده نساخته بود، نوک تیز حملات خود را متوجه وی ساخته، و وی را اهریمنی و وحشی و یاوه سرا خواندند. همچنان سعی داشتند تصویر مثبت زرتشت را به عنوان پیامبر روشنفکر آریایی در مقابل عیسی و موسی و محمد اسلامیبرجسته سازند. در مقابل ادیان سامی عقب مانده ، دینی روشنفکرانه از زرتشت برساختند که روشنفکران ایرانی نیز مانند پور داوود و دوستخواه و... به جای شناخت صحیح تاریخ و دین و فرهنگ ملت خویش، مقلدانه ایدئولوژی روشنفکران غربی را بر تاریخ خود تحمیل کردند. اما این تصویر مثبت از زرتشت نمیتوانست پایدار بماند. انکتیل تاثیر خود را گذاشته بود و منابع او اصیلتر از دیگران بود.
هردر، تیچسن و هیرن، از او دفاع کردند. هردر گفت: «پیش از انکتیل، همۀ عالم از زرتشت سخن میگفتند، ولی کتابهای او را نخوانده بودند. کتاب انکتیل باید مورد مطالعه هر خوانندهای قرار بگیرد از هر ملتی». بورنف و میشله نیز از انکتیل حمایت کردند(همان:657). چون طعنهها و حملات روشنفکران به انکتیل، و تحریم وی و کتابهای او نتوانسته بود مانع از نفوذ نوشتههای انکتیل گردد، به ترفند دیگری برای حفظ پاکی پیامبر آریایی دست زدند. سطل زباله مغان مادی را ساختند. «ولتر چون در انکتیل انتظار تکیهگاهی که داشت براورده نشد امید خود را بر باد رفته یافت و همگام با دیدروو، مذهب ایرانیان باستان را مذهب فطری و معقول دانست که بر اثر کهنهپرستی و تعصب مغها تباه گردیده است(همان:553). از همین جا اسطورۀ تحریف دین زرتشت، توسط مغان مادی شکلگرفت. زرتشت کهنکیش گاتها را از سایر اوستا جدا کردند.«در حالی که آنچه امروزه زرتشتی کهنکیش انگاشته میشود عمدتاً ساختهی پژوهشگران غربی از پایان سدۀ نوزدهم به بعد است»(اسکیرو در کرتیس، 1390: 76). بدون توجه به تمام مستندات تاریخی، مغان که روحانیون اصیل زرتشتی(همانند روحانیون اسلامی) و حاملان و حافظان دین زرتشت بودند را تباهکنندگان دین زرتشت خواندند. شاید برای اولین بار درتاریخ، آنهم نه ناشی از تحقیق تاریخی، بلکه باقدرت ایدوئولوژی آریاگرایی، مغان و زرتشت از هم جدا و خرافات و خشونتهای دینی زرتشت را، انحراف مغان مادی به شمار آوردند و زرتشت را آن تبرئه کردند. در حالی مورخان هم عصر هرودت، همگی متفق القولند که، مغان زرتشتی، و زرتشت رئیس مغان بوده است. برای مثال: افلاطون و بقیه یونانی ها زرتشت را موجد فلسفه مغ و نخستین مغ دانستهاند (پورداوود،دهباشی،1388: 142). همچنین محققان معاصر چون دارمستتر، جکسون، مسینا، التهایم، کامرون، دیاکونوف و....مغان را زرتشتی دانستهاند(داندامایف، 1386: 306) ج.مسینا مینویسد: مغ ها صنوف روحانی بودند نه از قبایل ماد بلکه آنها پارسی و زرتشتیان متعصبی بودند(داندامایف، 1386: 209).
بنابراین، تصویر پیامبر پاک و روشنفکر آریایی یعنی زرتشت، که مورد تحریف مغان قرار گرفته است، نه واقعیت بلکه برساخته تبلیغات ایدئولوژیک نژادپرستانه و ریشۀ سیاسی دارد. ایدهآل پردازی زرتشت، در مورد کل ایران باستان که نماد آزادی، حقوق بشر و پلورالیسم شده است، صادق است. اینکه کوروش را نماد آزادی و زرتشت را نماد خرد میدانند؛ ریشه در اساطیر/ایدئولوژی جدید آریاگرایی است که، فاقد هرگونه ارزش علمی است. حال که بیان کردیم چطور زرتشت به شخصیتی متافیزیکی و قهرمان روشنایی تبدیل شد به نقد موردی اندیشههای جناب اوجالان در بارۀ زرتشت، و دیدگاه زرتشت دربارۀ زن، آزادی اراده و روشنفکری خواهیم پرداخت که برخلاف دیدگاه رایج، زرتشت شخصیتی خشن و خود زرتشت و دین وی در خدمت تجاوزات امپراتوری پارسیان بوده است و ثابت خواهیم کرد که، مفاهیم شَّر، دیو و اهریمن زرتشت، خطاب به مادها بوده و زرتشت دینی دوگانهپرست که دیگری«غیر» وی مادها و آیین میترایی آنان بوده است.
اوجالان زرتشت را پیامآور دین تک خدایی و توسعه دهندۀ نگرش توحیدی میداند:«او نظام سه خدایی را به نظام تک خدایی تبدیل نمود،....همانند حضرت ابراهیم دارای یک گرایش تک خدایی بود..و در میان اقوام آریایی نگرش توحیدی را توسعه داد»(اوجالان،1382: 93). در حالی که زرتشت نه یگانهپرست بلکه دوگانه پرست، و مفاهیم خیر و اهورایی وی در تقابل با آیین میترایی مادها بود که شَّر و اهریمن توصیف شدند. از نظر هنینگHenning جنبشهای ثنوی اعتراضی بر یگانهپرستی بودهاند و ثنویت زرتشتی پاسخی در برابر مسئله شر بوده که با ایمان به خدای نیکو و متعال سازگار نیست(هنینگ به نقل از گیمن ،1363: 13). به همین دلیل هنینگ بهترین راه برای فهمیدن کیش زرتشتی-همچون جنبشی دوگانه باوری-را در آن میداند که مخالفت با یگانهپرستی(یکدستی) را در آن ببینیم(هینیگ به نقل از گیمن ،1378: 2). زرتشت نیک مطلق و بی نهایتی را طرح ریخته که جز نیکی از آن سر نمی زند، لذا باید اصل دومی را ابداع میکرد تا بی نظمیکیهانی و نگونبختیهای زندگانی را با آن توضیح میداد (گیمن ،1378: 2). یسنا هات 45 بند 2: «دو گوهر که از آغاز وجود داشته است پاک و پلید...... پاک به پلیدگفت، ما هیچگاه سازگار نخواهیم بود؛ نه در اندیشه، نه آموزش، نه خواست واراده و نه کردار و.......»(رضی،1389: 179).« اکنون آن دو مینویی {که}در اغاز بودند که خویشتن را رویاوار همزاد نشان دادند... آن دو هستند، بهتر و بد، به منش و گفتار و کنش، از میان این دو {مینو} دانایان درست و پیرو اهورامزدا، و نادانان اهریمن را بزگزیدند» «و هنگامیکه آن دو مینو به هم رسیدند، در آغاز نهادند هستی و نیستی را...»(یسنا 30 بند 3-5 به نقل از مولتون ،1387: 54). بنابراین، زرتشت نه پیامآور توحید بلکه دو خدای اهورا/اهریمن را که اهورا نماد پاکی و حافظ قدرت پارسها و اهریمن نماد مادها است، را انتزاع کرد. که در ادامه خواهد آمد.
اوجالان اخلاق زرتشت را مبارزۀ مداوم ظلمت و روشنایی و بدی و نیکی میداند«از لحاظ فلسفی، زرتشت اخلاق را مبارزهی مداوم ظلمت و روشنایی و بدی و نیکی تعبیر می نماید» «قانون جمع اضداد با بیان دینی به صورت خدای نیکی اهورامزدا و خدای پلیدی اهریمن تعریف شده است»حال ببینیم که ظلمت و شر و بدی و اهریمن در اندیشه زرتشت چگونه شکل گرفت و خطاب به چه کسانی بود؟ این بی نظمیکیهانی و نگونبختی زندگانی که زرتشت را واداشت اصل دوم اهریمنی/شر را ابداع کند چه بود؟ و در میان کدام فرهنگ رواج داشت؟ گلدنرGeldner و بارتولومهBartholomae معتقدند که زادگاه زرتشت در ماد، جایی که میترا رواج داشت، بود که ناچار از گریز به باختر شد(گیمن،1363، 49). پروفسور جکسونJackson نیز معتقد است زرتشت در غرب ایران چشم به جهان گشود، بی آنکه به موفقیتی دست یابد، در این دیار ابلاغ رسالت کرد، و پس از آن رو به جانب شرق آورد، و سرانجام در بلخ به موفقیت رسید(جکسون در مولتون،1387: 40)«به کدام سرزمین بگریزم، به کجا فرار کنم، نه مردم از من خشنودند نه فرمانروایان درون این سرزمین...»(یسنا 46 بند 1). از نظر بارتولومه، زرتشت بعد از طرد و گریز از میان مادها، تصویر عالم شر در ذهن او شکلگرفت و مصداق عینی شر در دکترین دینی زرتشت، آیین میترای مادها بود. این فرهنگ و قدرت میترائیان بود که او را به تامل در مورد وجود دو روان هدایت کرد. اگر فقط خدای نیکی هست چرا شر این همه پیشرفت کرده است. بنابراین، تصویر عالم شر و اهریمن و نقطۀ تقابل دالهای خیر زرتشت، از فرهنگ و رسوم میترائیان در میان مادها انتزاع شده است.
برای مثال اهریمن زرتشت همان میترای مادی است. میترا آیینی مادی/کردی است(ویدنگرن، 1377: 170. هرودت در کریستن سن،1382: 70. هوفر، کلوسکا، ،1385: 365. رستمپور،1381: 26).رسالت اصلی میترا کشتن گاو مقدس بوده است(زنر،لومل، بیانگی در کلوسکا،1385، 48).در گاتها، این اهریمن است که گاو مقدس را میکشد(بویس، 1381: 50. زنر در بیانگی، 1385: 48. هینلز، 1385: 128). قربانیکردن (کشتن) گاو، در آیین میترا، در تضاد است با دین ایرانیها که مخالف کشتن گاو هستند، ایرانیها اهریمن را کُشندۀ گاو میدانند(فون گال، کلوسکا، همان،574). نقش قربانیکننده پیش از آنکه به اهریمن داده شود، متعلق به میترا بوده است میترا گاو نر را میکشد(گیمن ،1378، 53). بنابراین، با انقلاب دینی زرتشت، مهر به دیو و ضد ایزد تبدیل شد(بیانگی، در کلوسکا ،1387، 48). زنر و لومل نیز میپذیرند که در گاتها میترا به عنوان کشنده گاو و شکست دهنده خورشید معرفی شده است(به نقل از بیانگی، همان). «زرتشت اسطوره قدیم قربانی سود بخش که در اصل منسوب بهایران پیش از زردشت بود ---کشتن گاو، میترا را.- چونان عملی شریرانه به انگره،مینیو(اهریمن) نسبت داد.....»(بویس ،1381: 50). بنابراین، زرتشت، میترا را به اهریمن و دشمن اصلی اهورامزدا و پاک دینی زرتشت معرفی کرد.«مهر در دین زرتشت، نمودار اهریمن است و نام شیطان در دین زرتشتی است»(هینلز ،1385: 128). همه شاهدهای موجود نشان از ستیز بی امان زرتشت با میترا و میترا پرستی دارد (رجبی،1380 :64). ادعای راندن مخالفین را دارد«. هان ای مردم، ساز نبرد کنید و (دروغپرستان) را با جنگ و ستیز از مرز و بوم برانید»(گاتها: یسنا هات 31 بند 18). چرا، میترا را اهریمن کرد؟ چون زرتشت به عنوان ایدئولوگ پارسیان در خدمت شاهنشاهی بود واصل و اساس شاهنشاهی هخامنشیان، در تقابل با مادها، تکوین یافته بود که، برای شورش بر علیه مادها و حفظ سلطۀ بعدی بر آنها، میبایست آنها را منفور و پیروزی خود بر مادها را، در قالب مفاهیم پیروزی خیر بر شر، اهورا بر اهریمن بنمایانند تا مشروعیت کسب کنند.
همچنین، «وندیداد» از کتب مقدس زرتشتیان است. وندیداد شکل تحریف شدهای از ترکیب اوستایی «Vidaeva data»به معنی «قانون ضد دیو»است. و دیوهای آن خطاب به مادها و خدایان مادی است.ویدن گرن، دیوهای وندیدا را خطاب به خدایان ماد قدیم میداند(ویدن گرن، 1377: 167). فصلی از وندیداد فهرستی از مکانهای نجس را نام میبرد که ماد یکی از مکانهای نجس است و پارس را پاک و دور از اهریمن دانستهاند(رضی،1385: 66). «از مجموعه خدایان باستان مادها که حذف شده و به دیو ملقب گشتند، مهم ترین شان ایندره، سئوره ، میترا و.... بودند زمان این برخورد اواخر مادها و اوایل هخامنشیان بود» (رضی، همان:86 ). »در وندیداد خدایان مادهای باستان را در شمار اهریمنان اوردهاند»(همان:103).
آژیدهاک(اژدها) مفهومی زرتشتی است. زرتشت مار را بزرگترین دروج و افریده اهریمن و خراب کننده عالم میداند(پیرنیا،1383: 102). آژیدهاک از دو جزء اژی به معنی مار یا اژدها، و دهاک میباشد راولینسون نیز به درستی آژی/اژدها را همان، آستیاگ و دهاک(بخش دوم آژیدهاک) را همان دیوکس ، هرودت، میداند(ضیاپور، همان:17). فردوسی نیز پدر ضحاک/آژیدهاک را مرداس مینامد. داس همان دهاک به معنی مار و اژدها است «در ودا ماری که فریدون میکشد داس نام دارد که در پهلوی به دهاک تبدیل شد»(پیرنیا،1383: 106). «ضحاک ماردوش و اژدهای سهسر و شش پوزه و.... مضامین اوستا سرشار از داستانهای نبردهای ایرانیان با مادها بوده است(علی اف،1388،172).
بنابراین، جدال اهورای زرتشت، با اهریمن، جدال توتمها و سمبلهای پارسها/ایرانیها با دین زرتشت، با سمبلها و توتمهای مادها است، که در آیین میترا نمایان بود. زیرساخت جدال توتمها، که در قالب جدال اخلاقی و جدال خیر و شر تبلور یافته است، مبارزۀ سیاسی پارسها با مادها قرار دارد. میترا، نماد کامل هویت و فرهنگ مادها بود. نام ماد از میترا/مهر، ایزد آن قوم گرفتهشده است(صفیزاده،1385، 31. کهلان،1375: 159). در عوض زرتشت هم توتمها و نمادهای پارسها و اریاییها را برجسته و آسمانی، و نماد نیکی و اهورا کرد و توتمهای مادی/میترایی را نماد شر اهریمن کرد. زرتشت ایدئولوژی قدرت سیاسی هخامنشیان پارسی گشت. بنابراین، مفاهیم خیر و نیکی و اهورایی دین زرتشت نه به معنای نیکی و روشنی، بلکه توتمهای ایرانی/پارسی است که با قدرت تبلیغات و سروری سیاسی، نیک جلوه داده شده، و توتمهای مادها شَّر و ظلمت و تاریکی واهریمن توصیف شدند. در پشت پرده این مفاهیم اخلاقی، امر سیاسی و ستیز سیاسی پارس و ماد نهفته است. باید «نقد اسمان به نقد زمین تبدیل و مقدسات را در هوا دود کرد» ظهور ایرانیها/پارسها، به عرصه تاریخ و سروری سیاسی، سقوط و غروب مادها از عرصه حاکمیت و تاریخ است. قدرت تبلیغات پارسها که انحصار قدرت و تبلیغات سیاسی را در دست گرفته بودند توتمها و مفاهیم خودی را نیک، و رسوم و توتمهای مادها را اهریمن و شَّر توصیف کردند.همانند امروز نظام سیاسی حاکم ایران که خود را نماد اسلام مقدس و نظام الاهی و عدالت و مخالفان سیاسی را نماد فتنه و شَّر و کفر، اگر در گذشته کردها را عامل اهریمن، امروز که فره ایزدی به ولایت فقیه تبدیل شده است کردها عامل امپریالیسم و حزب شیطان میشوند. در حالی که زیرساخت این مفاهیم اخلاقی/دینی جنگ قدرت و مبارزۀ سیاسی است که در قالب دین/اخلاق کتمان میگردد تا سرکوب مخالفان و قدرت خودی مشروعیت یابد.
بنابراین، برخلاف نظر جناب اوجالان، زرتشت دینی پارسی/ایرانی است که بنیاد مشروعیت امپراتوری هخامنشیان با مفاهیم فرۀایزدی و نظم کیهانی را فراهم، و مشروعیت کشتار و حذف مخالفان مادی را با مفاهیم اژیدهاک، دیو و اهریمن تامین کرد. پالیارو معتقد است که اصول اخلاقی زرتشتی، ستون فقرات مفهوم ایرانی سلطنت بوده است یعنی عاملی مذهبی و نوعی احیا اخلاقی که به آتش توسعه طلبی هخامنشیان نخستین دامن می زد (پالیارو به نقل از نیولی، 1381، 16). پس از توفیقی خاص در پادشاهی ایران، زرتشت به سیاست تبلیغ نظامی در جهت منافع ملت و دین خود، و جنگ علیه ملتهای همسایه شد(هیوم، دهباشی،1382، 248). گوتشمید نیز اشاره دارد که زرتشتی گری چنان نیروی زندگی به امپراطوری هخامنشی بخشیده بود که بیشترین مقاومت به اسکندر در سرزمین زرتشت بود(نیولی، همان،17). مغان زرتشتی نیز در دربار کوروش و کمبوجیه احترام خاصی یافتند(دیاکونوف، 1388،175). زینر، دوشنگیمن، اومستد، اشپیگل، ویلدورانت، هرتل، کامرون و ماریان موله هخامنشیان را از داریوش به بعد زرتشتی میدانند(گری. حیدری، دهباشی،1388: 840). کای بار، بویس، کمرون، کلمن، دیاکونوف، گلدنر، گرشویچ، هرتسفلد، هینلز، کنت، امستد و ویسهوفر هخامنشیان را کلا زرتشتی میدانند (یاما اوچی، 1390: 482). «یافتههای باستانشناسی پاسارگاد از زمان کوروش، توصیف هرودت از مذهب پارسیان، و........هماهنگ با دین زرتشت است که نشان از این دارد که کیش زرتشت عنوان کیش رسمیشاهنشاهی بزرگ هخامنشیان را داشته است»(بویس، 1375: 10-11). باقی مانده سه آتشدان پراکنده در سمت جنوب غربی پاسارگاد دیده میشود که نشان از مذهب زرتشتی کوروش دارد(بویس، همان: 84). بنابراین، کوروش مذهب زرتشتی داشته است(فرشادمهر،1388: 255). تردیدی نمی توان داشت که دین هخامنشیان جزئی از آیین زرتشتی است(یونگ، 1390: 135). بنابراین، برخلاف جناب اوجالان و مورخان کرد، زرتشت نه تنها کرد نبوده است و ربطی به هویت سیاسی/فرهنگی کردی ندارد، بلکه دین وی، چون ایدئولوژی سیاسی در خدمت قدرت سیاسی هخامنشیان/پارس، بر علیه مادها بوده است.
اوجالان در حد یک فمنیست امروزی، زرتشت را مدافع حقوق زنان خطاب میکند: «زرتشت احترام ویژهای برای زن قائل است»(همان). اجازه بدهید دیدگاه زرتشت را در مورد «زن»بازگو کنیم تا فاش شود که جملات روشنفکرانهای که در مورد زن، از زبان زرتشت بازگو میکنند، برساخته تبلیغات ایدئولوژیک امروزی است. در حالی که در گاتها، اگر نخستین آفریدۀ اهورامزدا، کیومرثِ مرد است، نخستین آفریده اهریمن، جهیِ زن است.«جهی نام دختر اهریمن و به معنی روسپی است که فریبنده مردان و بنا به اساطیر زرتشتی زنان از او پدید آمدند.....»(بندهش به نقل از بهار،1376 :89). در کیش زرتشتی جهی شریر، یعنی زن بدکاره با اهریمن هم اغوش شد و مرد راستکار، کیومرث را اغوا کرد و هوس جنسی زن را موجب حضورشَّر در دنیا میدانند(هینلز ،1385: 116).جهی تجسم هرزگی و مادینهگی است تجسم ناپاکی زنانه(بهار، همان:83). در دین زرتشتی زن که نماد طبیعت و غرایز و جسمانیت است، تجسم هرزگی است و اعتباری در دین زرتشت ندارند تا جایی که در بندهشن اهورامزدا میگوید: اگرچه زنان مردان را می زایند با این همه اگر ظرف دیگری داشت زنان را نمی افرید.......(همان:116). بنابراین، فلسفه وجودی زن در دین زرتشت، ابزاریست برای زاییدن مردان، انهم از روی ناچاری، چون ظرف دیگری برای زایش زنان نبود. هرمزد به زن:« ترا که نوعت از جهی دیو است، آفریدم، ترا نزدیک کون، دهانی است که جفتگیری ترا، از مزۀ شیرینترین خورش، شیرینتر است. مرا از تو یاری است چون مرد از تو زاده میشود. اما تو مایه آزار من هرمزد هستی. اگر چیز دیگری می یافیتم که مرد را ازو کنم هرگز تو را نمی آفریدم چون نژاد پتیاره تو از جهی است»(زنر ،1377: 46). «جهی» نخستین زن، همانطور که کیومرث نخستین مرد یا انسان. چنین به نظر می رسد که جهی را هرمزد آفرید اما به نزد اهریمن گریخت و جفت او شد ..حیض.. الودگی... مرد را الوده... اما پیروزی اهریمن موقت، چون زن برای همیشه مطیع مرد باقی می ماند (همان:46-47). در دین زرتشت، تنها راه نجات از پیروزی اهریمن و پاکی از آلودگی، مطیع بودن زن نسبت به مرد است.
اوجالان زرتشت را بیشتر فیلسوف میداند تا پیامبر«هرچند زرتشت را پیامبر نامیدهاند، اما زندگی و عملکرد او بیشتر شبیه یک فیلسوف است»(93). و زرتشت را مخالف خشونت میداند «زرتشت با بکارگیری خشونت خارج از حدود دفاع مشروع، مخالف است»(همان). در حالی که زرتشت خشونت را مانند قاتلو فی سبیل الله داعش اسلامی، مقدس و ترور مقدس را جاودانه کرد. «جنگهای مقدس .. در متون مقدس دین زرتشتی مشی خشونتآمیز به چشم میخورد..«..تنها با تبرزین بکش(یسنا 31 بند 18).... ایمانی که تبرزین را خوب به خدمت میگیرد(یسنا 12 بند 9).« به دیگران به دیده تنفر روحی نگاه میکنم..... برای بندوه دعای مرگ میکنم.. کسی که درصدد کشتن من باشد فرزند مخلوق دروغ است ....... پس از توفیقی خاص در پادشاهی ایران، زرتشت به سیاست تبلیغ نظامی در جهت منافع ملت و دین خود، و جنگ علیه ملتهای همسایه شد»(هیوم، دهباشی،1382، 248). در چشم اهورامزدا، کفار را باید با سلاح نابود کرد (یسنا 18/31) و کسی که به کافر با زبان و یا اندیشه و با دست بدی کند ... به میل اهورامزدا عمل کرده است (یسنا 2 /33). ادعای راندن مخالفین را دارد«مبادا کسی از شما به گفتار دروغ پرست گوش فرا دهد. چه ان سیاهکار، به خانمان، روستا و کشور، ویرانی و تباهی رساند. هان ای مردم، ساز نبرد کنید و (دروغپرستان) را با جنگ و ستیز از مرز و بوم برانید»(گاتها: یسنا هات 31 بند 18). «مبادا کسی از شما به گفتار و آموزش دروغ پرست گوش فرا دهد .... با سلاح و جنگ ابزار آنها را بزنید». در حالی که کافران و دروغگویان نیز همان مخالفان سیاسی و مخصوصاً مادها بودند مانند امروز که مخالفان سیاسی به کافر ، مرتد، فتنه و دروغگو توصیف میشوند با این تفاوت که اسلام جایگزین زرتشت شده است. همین خشونت طلبی زرتشت بود که به امپراتوری پارسها مشروعیت خشونت بر علیه مادها را داد. با دیو و اهریمن خواندن آنها مشروعیت کشتار و طرد را به پارسیان داد. داریوش، «فره ورتیش و چیثر تخمه را که شاهان مادی بودند با دستهای خود گوش و بینی و چشم آنها را در آورد و پوست همکاران آنها را کند»(یونگ ،1385: 74-75) و در تمامی امپراتوری گرداند و حداقل 34 هزار کشته و 18 هزار اسیر به جا گذاشت(کوک، 1383: 112). 34 هزار نفر به نسبت جمعیت آنروز چندصدهزار امروز میشود؟ همانند جاهدو/قاتلو فی سبیلالله و غنیمت اسلام که به اعراب مشروعیت فتح و کشتار را داد. همانطور که اسلام ابزار هژمونیک در خدمت محمد و اعراب برای سلطه و سروری بر سایر اقوام بود، زرتشت هم ابزار ایدئولوژیک در خدمت پارسها/ایرانیها، برای سلطه بر سایر اقوام از جمله کردها/مادها بود.
اوجالان زرتشت را پیامآور آزادی ارادۀ انسان میداند «زرتشت برای اولین بار، آزادی اراده انسان را پذیرفته است...زرتشت با شناخت و قبول ازادی انسان، ویژگی خلاقیت را به انسان بخشید. ابتکار خلاقیت فردی که ماهیت اصلی تفکر غرب را تشکیل می دهد، یکی از جنبههای اساسی فلسفه ی زرتشت بوده است»(93). همگان بر این امر اطلاع دارند که بنیان فردگرایی آزادی اندیشه و قدرت حسن وقبح عقلی است و زمانی فردگرایی غربی بوجود آمد که عقل انسان جای شریعت و خدایان را در هدایت مسیر زندگی انسان و حسن و قبح عقلی جای حسن و قبح شرعی را گرفت و اراده انسان جای تقدیر خدایان را گرفت آیا زرتشت حسن و قبح عقلی را به رسمیت میشناسد؟ «هان ای مردم : چون شما خود راه راست را نتوانید دید و برگزید، مزدا اهورا مرا داور هر دو گروه (مزداپرستان و دیو پرستان) برانگیخت به سوی شما فرستاد تا راه راست را به شما بنمایم و زندگی راستین را بر پایه دین راستین بسر بریم مزدا اهوار خود مرا میشناسد و گواه درستی آیین منست»(یسنا: هات 31 بند 2). به خوبی معلوم است که زرتشت نه تنها اعتقادی به عقل و حسن و قبح عقلانی نداشته است بلکه مردم را ناتوان از تشخیص راه درست خطاب کرده است. زرتشت اگر ازادی اراده انسان را تا حدی به رسمیت شناخت چون می خواست از ان همه شری که در میان مادها دیده بود، خدا/اهورای پاک خود را تبرئه کند و مسئولیت شَّر را به گردن انسان بیندازد تا انها را در مبارزه با مادها تهییج کند. «یکتاپرستی و آفرینش برای اشکار شدن گنج خدا و..... برای زرتشت معنی ندارد. خدا به مخلوقات نیاز دارد برای مبارزه با اهریمن»(زنر ،1377: 59). و گفتیم منظور از اهریمن چیست. در واقع مبارزه با اهریمن، تشویق پارسها/آریاییها برای مبارزه با مادها بود. اهورامزدا گیتی را به عنوان سلاحی برای شکستن اهریمن می افریند و انسان در صف مقدم این کارزار قرار دارد(زینر، همان: 26). دادن اراده به انسان، نه به نوع انسان، بلکه خطاب وی آریاییها/پارسها بود برای، تهییج آنها در جنگ با مادها بود. که نمادی از مبارزه اهورامزدا با اهریمن بود.
اوجالان کتاب نیجه«چنین گفت زرتشت» را تحلیل خوبی از زرتشت، توسط فیلسوف آلمانی میداند. در حالی که نیچه در این کتاب هدفش طعن و تحقیر و تخریب زرتشت تاریخی/ایرانی است. اگر زرتشت تاریخی پیامآور خدا و اخلاق متافیزیکی و از بنیانگذاران دوئالیسم است، زرتشت نیچه نابودکنندۀ دوئالیسم و پیامآور مرگ خدا و ارزشهای متافیزیکی/اخلاقی است. اگر زرتشت تاریخی پیامآور خدایان و آسمان و معنویت است، زرتشت نیچه پیامآور مرگ خدایان و احیای غرور شکسته شده زمین و غریزه است.
اوجالان زرتشت را مخالف قربانی کردن حیوانات میداند. درست است وی در مقابل قربانی گاو توسط میترائیان به پا خواست. اما قربانی کردن گاو توسط میترائیان همانند مراسم پیرشالیار امروزی سالی یک بار در جشن بهاری بوده است. مادها با قربانی/کشتن، گاو که نمادی از کشتن مقیدات اخلاقی/دینی بود به رقص و شادی –هه لپه رکه- و مستی می پرداختند. زرتشت قربانی گاو را محکوم کرد اما زیست و غرایز و شادی انسان را در پای توهمات پندار و کردار نیک قربانی کرد. او قربانی کردن گاو را محکوم اما در عوض انسان را قربانی توهمات متافیزیکی و قدرت سیاسی امپراتوری کرد. زرتشت، ایمان به آزادی را با اولویت دادن به ایمان، به بندگی کشاند. زرتشت اجبار بیرونی را با درونی کردن اجبار از بین برد. بهشت و جهنم و اهورامزدی زرتشت، مهندسی طرح وی، برای تحقق آن در زمین بود.
منابع:
1- اشمیت، هانس پیتر، (1385)،مسئله اصلی مطالعات میترای هند و ایرانی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، در کلوسکا و دیگران، دین مهر در جهان باستان، تهران: توس.
2- بویس، مری، (1375) ،تاریخ کیش زرتشت، هخامنشیان، ترجمه همایون صنعتی زاده، ج2، تهران: توس.
3- بهار، مهرداد، (1376)، پژوهشی در اساطیر ایران، چ2، پاره نخست و دویم، تهران: اگاه.
4- پورداوود، ابراهیم، (1388)،زرتشت و دین او،زندگی و اندیشه زرتشت، سیری در زندگی وآاموزههای زرتشت،چ3، به اهتمام علی دهبابشی، تهران: افکار.
5- داندامایف، محمد، تاریخ ایران در دوران نخستین پادشاهی هخامنشیان، ترجمه روحی ارباب، تهران: عملی فرهنگی،1373
6- دهباشی، علی، زندگی و اندیشه زرتشت. سیری در زندگی و اموزههای زرتشت، تهران: افکار.چ سوم 1388.
7- رجبی، پرویز، هزارههای گمشده.جلد اول. زرتشت، اهورامزدا و اوستا، تهران: توس 1380.
8- رضی، هاشم، (1385)،اوستا کهن ترین گنجینه مکتوب ایران،کتاب مغان وندیداد،تهران: بهجت.
9- رضی، هاشم، آیین مهر، (1381)،تاریخ آیین رازامیز میترایی در شرق و غرب از اغاز تا امروز، تهران: بهجت.
10- زنر، ارسی، (1377)،تعالیم مغان.گفتاری چند در معتقدات زرتشتیان، چ1، ترجمه فریدون بدره ای، تهران: توس.
11- علی اف، اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میر بهاء، تهران: ققنوس،1388.
12- کریستن سن، ارتور، مزداپرستی در ایران قدیم، ترجمه دکتر ذبی ح الله صفا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چ 2، 1345.
13- گیمن، دوشن، اورمزد و اهریمن، ماجرای دوگانه باوری در عهد باستان، ترجمه دکتر عباس باقری. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، چ1. 1378.
14- نیولی، گراردو، زمان و زادگاه زرتشت، سید منصور سید سجاد، تهران: اگه، 1381.
15- ویدن گرن، گئو، دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: اگاهین ایده،.چ1، 1377.
16- هرودت، تواریخ، ترجمه وحید مازندرانی، تهران: دنیای کتاب، 1368.
17- هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، (1386)،تاریخ فرهنگ و تمدن هخامنشیان،کتاب اول ودوم.. ترجمه پرویز رجبی. تهران: نشر ماهی.
18- هینلز، جان، (1385)،شناخت اساطیر ایران، چ10،ترجمه، ژاله اموزگار و احمد تفضلی، تهران: چشمه.
19- یا ما اوچی، ادوین ام، (1390
20- بریان، پیر، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه ناهید فروغان، ج . اول، تهران: فرزان روز نشر قطره 1380.
21- پیرنیا، حسن، عصر اساطیری ایران. خطوط برجسته داستان های قدیم ایران، به اهتمام سیروس ایزدی. تهران: هیرمند،.چ2، 1383.
22- ع. شهبازی، شاپور، جهانداری داریوش بزرگ، تهران: دانشگاه پهولی،1350.
23- .علی اف، اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میر بهاء، تهران: ققنوس،1388.
24- .کوک، ج. مانوئل، تشکیل شاهنشاهی هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس، 1389.
1- گارثویت، جین رالف، تاریخ سیاسی ایران از هخامنشی تاکنون؛ ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران: اختران، 1385.
2- گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران کمبریج.جلد دوم. دوره های ماد و هخامنشی. قسمت دوم. ترجمه تیمور قادری.چ 1 . تهران: مهتاب،1387.
1- Gnoli,G.the Idea of Iran,An essay on its origin, SOR,LXLL,ROME,1989.
2- W. J. Vogelsang, The Rise and Organisation of the Achaemenid Empire: The Eastern Iranian Evidence, Leiden: Brill, 1992.
3- Prasek,Geschishte der Meder und perser.1906,s
4- H.S.nyberg ,DASREICH DER ACHAMENIDEN,HISTORIA MUNDI,III,BERN MUNCHEN,1954,S.67.
- ۱ نظر
- ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۴۰