متافیزیک سیاست کوردی، عرفان سیاسی یا سیاست عرفانی
متافیزیک سیاست کوری: عرفان سیاسی یا سیاست عرفانی؟ تولد ناسیونالیسم کوردی از آغاز فرزند از مادر مرده ای بود که این جسم بی روح فاقد عقل و کنش، از بدو تکوین خویش متکی بر تقدیر و جز با معجزه ی خدای مسیح یا ندای ابراهیم، امکان احیا و کنش نداشت و احزاب امروزی اجزا متلاشی شده جسم مرده به دنیا آمده ناسیونالیسم کورد هستند. امتناع ناسیونالیسم دو دلیل اصلی داشت که یکی ایجابی و دیگری سلبی که هردو به امتناع اندیشه تاریخی بر می گردد و جز با گذار از این دو مانع، کورد قومی بی تاریخ، بی حافظه و لاجرم بی هویت که نه پای در گذشته دارد نه دستی در آینده و بنابراین قومی پیشا سیاسی باقی خواهد ماند. این بحران، بحرانی در عقل وجود نداشته کوردی است که نه تنها پرواز از این ایسم به آن ایسم چون اوجالان، و از این حزب ب آن حزب، این بحران را در آستانه گذار قرار نخواهد داد بلکه معلول آن است. معلول دیگر این بحران، محدود شدن ناسیونالیسم به حقوق و اخلاق است که مسئله ی کورد نه حقوقی است که مدام از حق تعیین سرنوشت می گویند نه اخلاقی که مدام ندای مظلومیت کورد را سر می دهیم. اولین مسئله در امتناع ناسیونالیسم کوردی، که نتوانست فراتر از احساس و یا فراتر از طرح حقوقی و اخلاقی برود، متافیزیک سیاست کوردی یا همان سیاست عرفانی است. سیاست عرفانی، متفاوت است از عرفان سیاسی، برای عرفان سیاسی میتوان مثال صفویان کورد و خمینی را زد که در گذار از تکیه و حوزه به سیاست، منطق سیاست بر عرفان چربیده و عرفان سیاسی میشود. اما سیاست عرفانی تنها مثال آن زایش ناسیونالیسم کوردی از دل تکایا و تصوف است که گرچه بروینسن و اولسن به ترتیب به شکل جامعه شناسی و سمبلیک به آن اشاره کرده اند، اما تاکنون از زاویه امتناع سیاست کوردی هنوز طرح نشده است چه برسد به نقد و ایضاح آن. سوژه تصوف، توکل به امر متعال و هضم فرد در کلیت متعال در مرحله ماقبل کنش و با راز و نیاز و تسلیم است. زایش ناسیونالیسم و جنبشهای معاصر، از دل تصوف، چون نه در بیرون و درون آن طرح دیگری از ناسیونالیسم کورد در پیوند با تاریخ و هویت پردازش نشده بود، همراه با منطق عرفان و در خلا فکری و تاریخی بود که نتیجه امروزی آن غرق شدن در عصبیتهای حزبی یا اجزای متلاشی شدەی جسم مرده به دنیا امدەی ناسیونالیسم است. منطق ذکر شده عرفان، منطق سیاست جنبشها و احزاب کوردی شد، یعنی توکل و راز و نیایش از امر متعال، و چون عملا موج ناسیونالیسم شیوخ را از کنج خانقاه به دنیای سیاست کشانده بود، اما این درگیر سیاست شدن صرفا عملی و بدون مبانی فکری و تاریخی بود، امر متعال خانقاه، شد، دولتهای متعال حاکم که باید با همدلی عرفانی و نیایش به درگاه آنها درخواست حقوق ملی مدرن کرد. محتوای درخواستها مدرن، اما متد درخواست، عرفانی و کلاسیک، مانند: ما تجزیه طلب نیستیم، ما به دنبال دولت نیستیم، ما دموکراتیم و ... . این زایش جسم بی روح ناسیونالیسم، دلیل اصلی شورشهای پیاپی و در عین حال تسلیم شدنهای پیاپی بود و هست. چون منطق عرفان، تسلیم در برابر امر متعال و هضم شدن در کل است که به هضم شدن در دولتهای متعال در قالب خودمختاری برای کوردستان و دموکراسی برای ایران و عراق و هضم شدن در کلیت دولتهای حاکم در قالب فدرالیسم و امروز کنفدرال به جای تحقق کلیت دولت در درون خویش. جسم بی روح کورد، چون خروسی سر بریده با دست و پازدن هر بار به دامن دولت و حاکمان دیگری یا ایدئولوژیهای غربی از مارکس تا بوکچین برای تسکین و یا دمیدن روح در جسم بی روح خویش بوده و است. که با تمام شورشهای سیاسی، در مرحله پیشا سیاست هستیم و درگیریهای تراژیک عملی برای درهم شکستن کلیت دیگران، نتیجه ای جز هضم شدن در کلیت متعال دیگران نداشته چون متافیزیک سیاست کوردی بر مبنای عرفان، امر متعال را به زمین آورده که همان بارگاه دولتهای حاکم است که به جای درگیری با آن ندای نیایش به درگا آن را دارند و در فقدان کنش سیاسی به گدایی سیاسی میپردازند. در عرفان، دنیای بدون دیگری امر متعال، غیرقابل تصور به همین دلیل کنش و تفکر سیاسی خارج از چهارچوب دولتهای متعال دیگری در قالب خودمختاری و فدرال و کنفدرال، غیر قابل تصور است. امتناع نظری و فکری ناسیونالیسم که در ادامه دلایل آن را ذکر میکنم، در عین حال درگیری عملی در سیاست، پارادوکس امروزی احزاب را باعث شده است که تئوریهای مدینه فاضله کمونیسم جهانی و کنفدرال بی دولت و دموکراسی را شعار که روپوش همان همدلی و زیبایی شناسی عرفان است اما عملا خشونت و جنگ و تفنگ عشایر، زیربنا، عصبیت عشیره و امارت است که لباس فدرال و کنفدرال را بر مبنای ذهنیت همدلی عرفانی پوشیده است. تئوریهای مدینه فاضله و نگاه هنری و عرفانی به سیاست در قالب مفاهیم مدرن، بازمانده زیبایی شناسی عرفان تکایا، مکان تولد ناسیونالیسم کورد است در حالی اصل در سیاست تضاد ما و دیگری است نه دوستی. خشونت عملی با وجود زیبای شناسی عرفانی، خروس سر بریده ی سیاست عملی بدون تئوریک است . برای رهایی از این بن بست باید به دیرینه شناسی گفتار تصوف در تاریخ کوردستان در پیوند با تاریخ و احیای سوژه ی اصلی یا سنگ خارای تاریخ کورد، میترا (قراردادـ پردیس)بپردازیم که خارج از محدودیت این مقال است. طرح مختصری از آن در ویرایش تازه کتاب ارائه و بررسی کامل آن از زوال خرمدینان تا گسترش عرفان در کوردستان و زایش ناسیونالیسم از دل عرفان بدون نقد مبانی و بازگشت به سرچشمە ی وجودی آن، سوژه اصلی جلد دوم و سوم کتاب است. اما بهرحال سوژه ی اصلی تاریخ نویسی معاصر و پیش زمینه هرگونه نقدی از سیاست معاصر کوردی تولد ناسیونالیسم از دل تکایا و متافیزیک سیاست کوردی است که تاکنون به آن پرداخته نشده و هیچ کس هم نه طاقت چنین کار طاقت فرسایی دارد نه اصلا درک میکند. و هرگونه تحلیلی بدون توجه به آن باد در غربال پیمودنی بیش نیست چون غرق شدن در عصبیتهای حزبی امروز و دلیل ابزار شدن احزاب کوردی در افکار دیگری، همین مسئله است. البته به طور سمبلیک این مسئله نشان داد شده است یکی فیلم نیوی مانگ بهمن قبادی و دیگری جمشید خانی ماممی بختیار علی مستقل از نیت مولفان، طرح سمبلیکی از آن است و باید مفهومی پردازش شود. سوژه این فیلم و رمان به زیبایی پارادکس را نشان که در محدودیت عملی و زمینی، پرواز میکنند اما این نگاه هنریست نه مفهوم سیاسی. امتناع نظری ناسیونالیسم به دلیل زایش آن از دل عرفان که همان امتناع مفهومی نظمـ دولت کوردی است، در جهان عملی سیاست از سیاست کوردی، سیاست زدایی کرده است و این نه پساسیاست بلکه پیشاسیاست است که هرچقدر با مفاهیم سیاسی چون رئالیسم و استراتژی به توجیه آن بپردازند، از مرحله پیشاسیاست امارت و عشیره در لباس حزب و از همدلی عرفانی در لباس دوستی با ملتهای دیگر در قالب فدرال و کنفدرال، گذار نخواهند کرد. در خلا روح یا امتناع مفهومی کوردی به جای گفتار سیاسی، با گفتار اخلاقی سعی در انسجام جسم بی روح کوردی داریم که همان کوبونه وه و یککرتنه وه یا اتحاد و توافق احزاب است در حالی که جسم بی روح محکوم به متلاشی شدن است ومسئله ای کاملا سیاسی، اما راهکارهای ارائه شده احساسی و اخلاقی است برای مثال یکی از سیاستمداران پارتی که افتخار یک بار هم نشینی با وی را نیز داشته ام در روداو در جواب سئوال مجری که راهکار عملی یرای اتحاد چیست گفت" ماه مبارک رمضان است باید همدیگر را حلال و ببوسیم دست در گردن همدیگر و ..." این اوج امتناع سیاست در جهان خوفناک سیاست عملی است این با وجود درگیری عملی با سیاست، ذهن پیشاسیاسی و عرفانی کورد است که با اخلاق شخصی سعی در حل اختلاف سیاسی دارد و درکی از اخلاق سیاسی ندارد. نمونه های دیگر آن زیاد است احزاب تا دندان مسلح اما با همدلی عرفانی سعی در دموکراتیزه کردن دنیا دارند. اما چرا ناسیونالیسم کورد به ناسیونالیسمی حقوقی و اخلاقی محدود شده است مثل اینکه ما ملتی مظلوم هستیم و حق داریم مستقل باشیم یا برای تشکیل دولت یا به قول معروف راگیاندنی دولت، تنها گفتار حقوقی حق تعیین سرنوشت ابزار است؟؟ چون برخلاف ناسیونالیسم ایرانی که قبل از مشروطه با اندیشمندانی چون اخوندزاده، ملکم خان و... ، تئوریزه و تکوین یافت سپس تئوریهای کمونیسم واسلام سیاسی وارد شدند که ورود ایدئولوژیهای جدید به معنی نابودی ناسیونالیسم نبود بلکه ظرف اصلی همان ناسیونالیسم بود که برای احیای عظمت ایرانی، هربار ایدئولوژی متفاوتی می پوشید، ناسیونالیسم کورد یتیم به دنیا آمده، فاقد اندیشمندانی بود که ایده انتزاعی را با تاریخ و هویت خویش پیوند دهند و آن را از صرف ایده ای حقوقی و اخلاق خارج کنند. هیچ تصویری از عظمت گذشته کورد پردازش نشده بود که دچار انحطاط شده باشد و اکنون با ناسیونالیسم سعی در احیای دوباره آن داشته باشیم به همین دلیل ناسیونالیسم، معیار رفتار سیاسی قرار نگرفت و رفتار سیاسی از سویی در عمل در چاه ویل عصبیت حزبی و نئوقبیلیسم و از سوی دیگر، ناسیونالیسم مفهومی انتزاعی در حد حقوقی و اخلاقی باقی ماند در حالی که ناسیونالیسم شکل است و محتوای آن را باید از تاریخ متمایز هر ملتی در اورد. برای مثال هنگام ورود ناسیونالیسم لیبرال، فارسها سنت دوهزارساله لیبرال را برساخته و کاوه اهنگر را با انقلاب فرانسه مقایسه میکردند، با ورود سوسیالیسم سنت سوسیالیستی امثال مزدک و با حقوقی، حقوق بشر کوروش و با نظامی کوروش و داریوش را ساختند به همین دلیل ناسیونالیسم معیار رفتار ایرانی شد ولی ما در گل عصبیت نئوقبیلیسم حزبی که جسم بی روح متلاشی شده کوردی است، باقی ماندیم. این نشان میدهد که هویت مدرن و اندیشمندان هستند که سنت و تاریخ را میسازند نه برعکس و اگر ما فاقد سنت و تاریخ هستیم، چون بی هویت هستیم. همگرایی یا ریککه وتن این احزاب، تنها کار شفای مسیح یا ندای ابراهیم است و امید به آن بدون بازگشت به مبانی، تداوم همان ذهنیت عرفانی معجزه است. بنابراین چاره ای جز گذار از عصبیت حزبی، یعنی بازگشت به رحێم (شکم)تکایا برای بیرون آوردن روح جامانده نداریم که همان نقد مبانی عرفانی سیاست کوردی و دیرینه شناسی قواعد گفتاری عرفان در هزارتوی تاریخ است اما کورد کارهای مهمتری دارد کوبونەوە و تقینەوە...؟؟ تنها خوودا می تواند روحی در این جسم مرده کورد که احزاب اعضای متلاشی شده آن هستند، بدمد و خوددا در سیاست حزبی ما غایب است چون در تاریکی تکایا و جم خانه ها، مهجور مانده است.
#هێرش_قادری
🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹
- ۹۶/۰۲/۱۸