دکتر قاسملو: مبارزه نه برای شهادت بلکه برای زندگی بهتر
دکتر قاسملو: مبارزه نه برای شهادت بلکه برای زندگی بهتر https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=1564087923902804&id=100009048349750
دکتر قاسملو جمله مهمی دارد که کمتر به ان توجه شده است. شبیه این جمله: ما برای مرگ یا شهادت نمی جنگیم بلکه برای زندگی بهتر می جنگیم. این جمله جدا از نیت مولف بسیار مهم است بویژه اگر با جمله خمینی مقایسه شود که گفت جنگ برای شهادت است و شهادت ازادی بزرگتر است. بیان این دو جمله از زبان دو رهبر، صرفا تفاوت تفکر دو شخص نیست بلکه تفاوت افق و دیدگاه دو ملت به هستی و سیاست است. تفاوت فرهنگ متافیزیکی با فرهنگ زمینی. اما نکته ای که مد نظر راقم این سطور است نه مقایسه این دو افق بلکه تفسیر متن دکتر قاسملو به تنهایی است. من نمی دانم دقیقا در چه کانتکستی این جمله بکار رفته و منظور اصلی دوکتور از بکار بردن این جمله چیست اما فعلا متن را مستقل از مولف باید تفسیر کرد. در این جمله ایده ای نهفته است که به داخه وه هیچوقت پردازش نشده است. افق و ایده ای از زندگی بهتر کوردی. این زندگی بهتر چیست. این زندگی بهتر اگرچه از زبان دوکتور بیان شده است اما نه مفهوم سازی شده است و نه تصویر سازی. این زندگی بهتر باید چون افقی مسیر مبارزه و هدف مبارزه را روشن کند اهمیت این جمله امروزه در فضای ذهنی پست مدرن، بسیار بیشتر از دوران فرهنگ چگوارایی است که دوکتور بیان کرده است و بیان چنین جملهی پسامدرن در فضای چگوارا و آرمانهای انتزاعی ناشی از درک و ذهنیت ساختار شکن قاسملو است که متاسفانه نه خود ایشان آن را گسترش دادند و نه پیروان درکی از آن یافتند.
کانت، مابین سوژه اخلاقی و میل زیستی شکافی پرناشدنی تصور می کرد که سوژه اخلاقی در گسست از میل زیستی، زیربنای متافیزیک وی در خلق خدا و آخرت اخلاقی در نابودی خدای دینی و ریاضی بود که قانون اخلاقی بدون درنظر گرفتن معیار میل و منفعت به خاطر خود قانون کلی اخلاق باید معیار رفتار سوژه باشد. سوژهای انتزاعی و فراناریخی. اما هگل، این شکاف را نه فراتاریخی بلکه تاریخی و لاجرم قابل حل در گذر زمان تاریخی میداند. هگل برخلاف کانت، موتور محرکه سوژه اخلاقی و مفاهیم اخلاقی را میل می داند برای مثال ناپلئون همزمان با قدرت طلبی و جنگ طلبی خویش. آرمانهای اخلاقی انقلاب فرانسه را همگام با امپراتوری جهانی خویش، جهانی می کند. تز کلیت اخلاقی یونان قاتل سوژه سقراط ، و آنتیتزِ سوژه فردی اپیکور و پروتستان مسیحی در سنتز انقلاب فرانسه حل می شود و کلیات اخلاقی بر مبنای میل فردگرایی تحقق مییابد.هگلواین پیوند را ناشی از مکر عقل میداند. کلیت روسو و انقلاب فرانسه نه در گسست از میل فردی بلکه برآیند امیال فردی و کلیت تبلور فردگرایی است. که البته پست مدرنها و بویژه فوکو، هرگونه کلیتی را درهم شکافته و فردیت و زیست فردی را از هرگونه کلیتی چه ملی و چه طبقاتی گسستند به همین دلیل برخلاف فلسفه کلاسیک که، جسم، قفس روح است، فوکو، روح را قفس جسم و تنها آزادی را آزادی تن می داند. به قول ژیژک دیگری بزرگ فروپاشیده و من ظهور کرده است.
کاحمه بیش از ده سال سعی در ایجاد جنبش با شعارهای اخلاقی و انسانی داشت که جز تنی چند، ایمان نیاوردند اما به محض اینکه از سوژه استعلایی کانتی گسست و درسی از هگل در پیوند میل و اخلاق یافت کار از جنبش گذشت و امپراتوری شد. کاحمهی خوشهویست، موتور محرکه مفاهیم اخلاقی و دینی را میل قبایل عرب قرار داد و با جای دادن شعار زن و غنیمت یعنی غریزه جنسی و منافع اقتصادی در جنبش، نه تنها مفاهیم کلی دینی را تحقق بلکه مردم شهر و قبیله را با خود و همدیگر، همسو ساخت.
زندگی شهری کوردستان، حداقل در ایران که سرگرم شبکه های جم و زندگی شخصی است بدون مبانی فکری، زیستی پست مدرن را تجربه می کند. اما کوردستان هنوز در آستانه مدرن و هگل است. به این معنی که باید مابین مفاهیم کلی اخلاقی و زیست زندگانی فردی پیوندی ایجاد شود و بخش اول جمله قاسملو، مبارزه، بر اساس بخش دوم جمله، زندگی بهتر تبیین و انگیزش یابد. به همین دلیل می گوییم نیت مولف از بیان جمله چندان مهم نیست در فضای ذهنی امروز باید تفسیر شود.
دوران چگوارا گذشته است که افراد هضم در جم تیوی و منافع اقتصادی را با مفاهیم انتزاعی/کانتی آزادی و برابری به جنبش درآورد. پیشمرگه شاخ در فضای ذهنی چگوارا، اما فرد شهر در فضای آزادی تنی فوکو و لذت جنسی جم تیوی است. پیوند شاخ و شار، جز با تئوری سازی پیوند میل و اخلاق ممکن نمی باشد. چگونه باید میل شهری را با مفاهیم انتزاعی شاخ و حزب پیوند داد؟ پیوند با قالب شدن یکی بر دیگری ممکن نمی شود. دو طرف بر حق و بخشی از زندگی را به جریان انداخته اند. جامعه شهری، شاید با یک تفسیر آزاد، بخش دوم جمله دوکتور قاسملو و جامعه حزبی/شاخی،بخش اول جمله را. بنابرین، دو طرف باید به هم پیوند و نزدیک شوند که اگرچه گرایش دو طرف لازم است اما سوژه اخلاقی و حزبی باید مسئولیت انجام آن را پذیرا باشد. گرایش فرد شهر به سوژه اخلاقی/سیاسی شاخ و حزب شاید به دو طریق ممکن است. یکی مبارزه و جنگ که به قول هگل فقط جنگ و مبارزه با دیگری است که فرد را از فردیت خویش بیرون آورده و به امر کلی اخلاقی پیوند میدهد. بنابراین، هدف جنگ حتما روخاندنی کوماری ئیسلامی نیه که ئهڵێن شهڒ بێ فایدهیه. فلسفه جنگ در خود جنگ و بیداری روح کلی در میان افراد و حفظ یا احیا پیوند شاخ و شار یا سوژه اخلاقی و منافع فردی است.
دوم، سوژه اخلاقی که در احزاب متبلور است باید بداند سوژه اخلاقی محض و آرمانهای توخالی آزادی و... ، نمی تواند محرک فرد شهری غرق در زندگی روزمره باشد بنابراین با حفظ سوژه بودن و لیدر بودن، باید زندگی بهتری که دوکتور قاسملو گفته است را مطابق مقتضیات امروز جم تیوی و منافع اقتصادی و زیست شخصی فرد بگنجاند و میل را محرک تحقق آرمان کلی کند. این زندگی بهتر باید تصویرسازی شود. مدینه فاضلهای شود که در افق، مسیر مبارزه را مشخص سازد.
کاحمه با افق مدینه فاضله حوری و عسل اخروی و کنیز و غنیمت دنیوی، قبایل پراکنده را به امپراتوری قدرتمند عربی تبدیل کرد. سوژه محض آزادی مدت زمانی است که دیگر قدرت تحریک ندارد آنهم در فضای فروپاشی مقدسات پست مدرنیستی. جنس کهنهای است که دیگر نه تنها خریداری ندارد، بلکه قدرت نمایش را نیز از دست داده است که تماشاگری داشته باشد به همین دلیل شکاف شاخ و شار ایجاد شده است.دوکان جنبش احزاب، ویترینی زیبا و پرزرق و برق میخواهد. جم و شراب شام آخر .........
در نبود تصویر و ایدهالی از مدینه فاضله کوردی از زندگی بهتری که دوکتور قاسملو گفته است، فضای ذهنی کوردها را مدینه فاضله ایرانی، اسلامی و یا منافع فردی در دوری از سیاست گرفته است. چون افقی از مدینه فاضله کوردی نیست کورد باشوری به محض برخورد با مشکلات، به یاد ارزانی صدام حسین، مدینه فاضله اسلام گرایان و ایده الهای ایرانیان خواهد شد. البته این مدینه فاضله، چون مدینه فاضله مارکسیستها و ایرانیها و اسلامیستها، هستهای در گذشته میخواهد که لازمه کشف هسته تاریخی و پرورش آن به درخت پٌرثمر آینده، پیوند عالمان تاریخ و استراتژیستهای آینده نگر میخواهد......
- ۹۷/۰۹/۲۵