کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

گذار به تاریخ، تکامل یا گسست و هبوط؟

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ

گذار به تاریخ، تکامل یا گسست و هبوط؟

گذار به تاریخ که همان گذار به کلام و متافیزیک است در تاریخ نگاری رسمی و فلسفی غربی، از هگل تا یاسپرس و بورکهارت، گذار از طبیعت به فرهنگ، از غریزه به معنا و یا از وحوشیت به تمدن تفسیر شده است غافل از آنکه گذار به تاریخ گسست و حتی هبوط از زبان تصویر به کلام(وحی و دیالکتیک)، از قرارداد به استبداد و از زمین و بدن به متافیزیک و روح بود. یاسپرس 800 ق.م و هگل نور زرتشتی و هایدگر و آرنت تمثیل غار افلاطون را آغازگر تاریخ یا گذار از طبیعت به فرهنگ می دانند. تاکنون مفسرین تنها ظهور آن را تفسیر و آن را ناشی از تحول و گذار به مرحله برتر تفسیر کرده اند و هیچگاه به نااندیشیده یا دیگری این تحول التفاطی نیافتند غافل از آنکه نه تحول بلکه گسست بود و نه تکامل بلکه واکنش بود به قول نیچه که به مناسبت دیگری گفته است تاریخ واکنشی شدن آغاز گشت تاریخ واکنشی شدن جایگزین تاریخ واقعی و کنشی گشت که در کتاب گفتەام تاریخ ایران و عقل سیاسی آن نیز واکنشی در تقابل هویت و کنش کورد بود که متاسفانه در عدم درک آن ما امروز حاشیه و واکنشی گشته ایم و آنها کنش و متن. اگر غرب را معیار بدانیم، تمثیل غار افلاطون را آغازگر فلسفه سیاسی غرب می دانند که در تقابل با آن عالم مثل انتزاع شد و در سابق گفتم تمثیل غار برگرفته از غار میترایان بود که در مقابل تاریکی آن مثل چون خورشید و به تقلید از خورشید برجسته شد. مفسرین در جهالت به نااندیشیده افلاطون و غرق در عمق بی عمق اندیشیده وی، به عالم مثلـ ایده، جنبه هستی شناسانه داده و غار را تمثیل فرض کردند غافل از آنکه غار واقعی بود که افلاطون تمثیلش کرد و مثل تنها جنبه معرفت شناسی دارد که افلاطون به آن بعد هستی شناسی داد این آغاز یک خطا بود که تاریخ یا متافیزیک نامیده شد که افلاطون در تحیر و جهالت به معنای غار آن را نماد جهل و غفلت خواند. در شرق دینیارکینه توز نه از روی جهل یا تحیر بلکه از روی کینه در تقابل غار و هلپرکه تاریکی درون غار، نور و آتش را برجسته و با اهریمن کردن میترا، اهورای چون نور را انتزاع کرد که آتش تجلی آن است. هگل نور زرتشت و ایران را آغازگر تاریخ می داند که گذار از طبیعت به روح بود غافل از آنکه نه تکامل بلکه گسست و واکنشی در برابر تاریکی و از نظر سیاسی واکنش نظم سیاسی کیهانی در برابر قراردادی بود. نقطه محوری تاریخ که همگان آن را آغاز می پندارند پایان یک آغاز  و نه تکامل بلکه هبوط و گسست از زبان تصویر به کلام یا متافیزیک بود. در زبان تصویر انسان با خدا میزیست اما زمانی که به قول ویتگنشتاین گفتن،وحی و دیالکتیک، جای نشان دادن را گرفت انسان از خودا گسست و خودا کە در مهر همان شاه و مخلوق قرارداد بود در زرتشت ـ ایران، به خالق تبدیل و نظم سیاسی مصنوعی و توافقی در طول نظم کیهانی خدا، طبیعی و مقدس قلمداد شد لاجرم انسان از خالق به مخلوق تبدیل شد. قبل از ظهور تاریخ،دین و فلسفه، خدا سیاسی و مصنوع و مخلوق بود که با ظهور تاریخ، سیاست خدایی جایگزین آن گشت که لازمه آن گذار از بدن کامل به روح بود. به همین دلیل شلینگ به درستی تاریخ را گسست از مطلق میداند و شاید ما خود مطلق هستیم. کورد ـ میترا،ابژه اندیشه تاریخ (فلسفه و دین) شد اکنون باید تاریخ و فلسفه و دین،ابژه اندیشیدن کورد شود تا کورد صاحب اندیشه و کنش گردد، در یک کلام از ابژه دیگری به سوژه تبدیل شود تا از حاشیه به متن بیاید فلسفه فرزند جهالت نسبت به سمبلهای مهری چون غار و قرارداد بود و مهر جهالت همیشه برروی فلسفه باقی خواهد ماند همانطور دین فرزند کینه بود و مهر کینه برای همیشه برروی تمامی ادیان باقی خواهد ماند.نه فلسفه صلاحیت نفی ذات را دارد نه دین صلاحیت نصیحت نفی کینه چون نه فلسفه هیچگاه از ذات جهالت و نااندیشیده خود رهایی یافت و نه دین از تقدیر کینه توزی خویش. فلسفه به هرسمت بنگرد، پشت سری دارد و دین هرقانونی بگذارد، ناقانونی دارد که درک آن پشت سر و این ناقانون آغاز دوباره کورد است که ما ابژه و علیت وجودی هردوی آنان بودیم و اکنون توان اندیشیدن نداریم مگر ابژه اندیشیدن داشته باشیم چون اندیشیدن بدون موضوع اندیشه امکان ندارد که با ارزشیابی دوباره ارزشها ما از ابژه تاریخ خارج و تاریخ، باید ابژه اندیشیدن کورد شود و کورد سوژه فهم آن لاجرم کورد نمی تواند بیندیشید مگر کل تاریخ را فهم کند که چرا دیگری تاریخ گشت؟ حتی اگر این اندیشیدن چون دیکتاتوری پرولتاریا موقتی باشد چون منطق کورد نه اندیشه بلکه تمثیل و عمل است اما در این دوره گذار به پایان تاریخ که همان آغاز آن است، چارەایی جز گسست از کورد برای تولد دوباره کورد نداریم و تنها اندیشیدن می تواند وضع حمل کند  که این پایان تاریخ، همان آغاز کوردـ مهر است. کورد دیگری تاریخ و دین و فلسفه با القابی چون جن و شیطان و..شد و تاریخ واکنشی در برابر ما بود که باید به چرایی آن اندیشید...ادامه...🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی