گذار از توهم شعار سیاسی به هستی سیاسی:
گذار از توهم شعار سیاسی به هستی سیاسی:
مارکس دو جمله مهم دارد: یکی اینکه سرمایه دار اگر اخلاقا نیز بهترین شخص باشد، سیستم سرمایه داری اجازه اخلاقی بودن و عدالت را به وی نمی دهد. دوم جداسازی شعار سیاسی از هستی سیاسی. مارکس می گفت مهم نیست پرولتاریا چه شعارهایی در مورد خویش بدهد، مهم هستی سیاسی پرولتاریاست که برده است. برعکس این جمله نیز درست است یعنی مهم نیست سرمایه داری چه شعارهای زیبایی چون آزادی و برابری و دموکراسی بزند، هستی سیاسی سرمایه داری، استثمار است. این دو جمله را با جمله دیگر مارکس تزئین کنیم که می گفت، بنیادگرایی ناشی از درک بنیادهاست. اکنون نگاهی به احزاب کورد که کلا غرق در سوسیالیسم هستند از سوسیالییسم دموکراتیک تا سوسیالیسم زحمتکشان که همه در ظاهر تفکرات مارکسیتی را الگوی فکری و سیاسی خود کرده اند اما ای کاش حال نگویم کلیت فلسفه مارکس بلکه تنها این چند جمله را درک می کردند که این همه ادعای سوسیالیستی و مارکسیستی دارند. ای کاش یاد می گرفتند مستقل از شعارهای سیاسی فارس، هستی سیاسی پارس را درک می کردند که در ذات خویش منوط به بردگی کورد است آن زمان در توهم احقاق حق با تغییر نظام و تغییر شخص نبودند و هر بار به دنبال شعار اپوزسیون فارس در توهمات ایران پلورال و ایران سکولار یا دموکرات نمی افتادند. ای کاش درک می کردند که چهره اخلاقی پوشیدن و نازنین شدن شخصی فارس از اپوزسیون داخلی تا خارجی از چپ پارس تا سلطنت طلب و نوری زاده، هستی سیاسی پارس مبتنی بر سلطه بر کورد را تغییر نمی دهد و این هستی سیاسی فراتر از شخصیت اخلاقی است و اگر فراتر از شعارهای سیاسی و اخلاقی فارس در حکومت، و فارس در اپوزسیون، بنیادهای هستی سیاسی فارس را درک می کردند، از توهمات ایران پلورال و دموکرات بیدار می شدند و بنیادگراتر می شدند که قطعا نه غریزه سیاسی قوی برای درک آن دارند و نه فکر سیاسی برای تبیین آن و نه سواد تاریخی برای جلوگیری از تکرار تاریخ. همینطور ناچاریم اضافه کنیم که مهم نیست احزاب کورد چه شعارهای زیبای ناسیونالیستی و سوسیالیستی ارائه بدهند، هستی سیاسی آنها، همان عصبیت حزبی است که در افق آنها درکی از سیاست جز ماقبل سیاست کوردی یعنی بازتولید امارت گرایی در زیر سایه بزرگان خویش چون ایران مشاهده نمی شود به همین دلیل نقد من از تفکرات مارکسیستی آنها بیهوده است که با خود مارکس آنها را بیدار کنم. هستی سیاسی ناسیاسی احزاب، اجازه گذار از منطق امارت و عشیره با روپوش فدرالیسم و خودمختاری را نمی دهد و هرگونه تغییر ایدئولوژی و استراتژی و ساختار حزبی، هستی ماقبل سیاسی آنها را تغییر نمی دهد و درک این بنیاد چاره ایی جز بنیادگرایی در برابر احزاب یعنی نابودی هستی آنها نمی گذارد؟؟ هینطور خوب بودن اخلاق شخصی روسا و اعضای احزاب تغییری در وضعیت هستی سیاسی یا هستی عصبیت حزبی آنها نمی دهد. متاسفم، شخصیت نازنین شما، شعارهای زیبای شما، تغییر استراتژی و ساختار درون حزبی شما، تغییری در وضعیت هستی سیاسی ناسیاسی شما که همان عصبیت عشیره ـ امارت هست را نمی دهد و درک این بنیاد چاره ایی جز بنیادگرایی در مقابل شما نمی دهد و آن نفی کلیت هستی شماست.
- ۹۷/۱۰/۲۳