متد ایرانی تاریخ نویسان کورد و بازتولید تاریخ ناتاریخ
متد ایرانی تاریخ نویسان کورد و بازتولید تاریخ ناتاریخ.
متد تاریخ نویسان کورد نتوانسته است از چهارچوب تعریف شدەی مستشرقین فراتر برود. تاریخ نویسی مستشرقین محصول علوم اجتماعی مدرن است که دولت سوژه مرکزی آن است و تاریخ, در ظاهر بی دولت, کوردی، یا اهمیتی برای مستشرقین جز به عنوان بخشی از ایران یا اسلام نداشته یا محدود به بحثهای زبانی و نژادیست آنهم در چهارچوب کلان روایتهای آریایی یا سامی کە کورد متعلق به هیچکدام از آنها نیست. این گفتمان با تاریخ نویسی ایرانی درباره کورد، تداوم و متاسفانه توسط خود ما بازتولید شده است.
متدی که تاریخ نویسی کورد را از یک سو، محدود به بحثهای نژادی و زبانی کرده است از سوی دیگر محدود به تاریخ نگاری جزئی و رویدادهای عشیره ایی. این متد نه نوشتن تاریخ ملی بلکه باستان شناسی به معنی تعلق به دوران قبل از تمدن است که همزمان با گفتمان بومیان اصیل رضاشاهی نهادینه شد. بومیان تنها از نظر زبانی و نژادی اهمیت دارند، نه فرهنگی و سیاسی، چون در مرحله ماقبل تمدن و ماقبل تاریخ سیاسی ـ فرهنگی هستند. این متد با رشید یاسمی درونی کورد شد و مابقی تاریخ نویسان حتی اگر در ضدیت یاسمی نوشتند در چهارچوب این متد باقی ماندند. اگر نگاه کوتاهی به تاریخ نویسی کوردی از امین زکی تا سوران حمه ره ش داشته باشیم، و اگر از جزئیات بگذریم، بخش اعظم انرژی آنان صرف بحثهای نژادی و زبانی که آیا کورد آری است یا سومری و ... که قاعدتا از نظر تاریخ سیاسی و فرهنگی برای درک کلی یک ملت، که مستلزم نوشتن تاریخ کلی است، فاقد هرگونه ارشی است. چون بدون تاریخ نگاری سیاسی و فرهنگی کورد، که آن هم مستلزم درک کلی از تاریخ کورد در پیوند دیالکتیکی با تاریخ دیگران است، کورد امروز از مرحله پیشا سیاسی گذار نخواهد کرد و سیاست تهی کورد جز با آمپول مخدر ایدئولوژیهای غربی، روحی در آن دمیده نخواهد شد. تاریخ نویسان کورد حتی اگر به تاریخ پادشاهیها می پردازند فاقد تحلیل مفاهیم سیاسی چون دولت در نوشته های خود هستند. غیبت مفاهیم سیاسی چون دولت در تاریخ نگاری کوردی دلیل غیبت عینی آن در سیاست امروزیست که یا از آن می گریزند و یا جز در حد حقوقی و اخلاقی توان طرح آن را ندارند.
آفت دیگر تاریخ نویسان کورد که آن هم رنگ بوی متد ایرانی دارد، تاریخ نویسی جزیی چون تاریخ شهری، و تاریخ نویسی پراکندگی کورد چون تاریخ ایلات و عشایر است که امروز شده است تاریخ نویسی حزبی چون تاریخ یکیتی و پارتی و پ ک ک. این نوع تاریخ نویسی نه تنها معلول سیاست پاره شده ی امروزی است، خود باعث بازتولید آن میشود و در نداشتن تاریخ کلی کورد که دیگری آن، در برون کورد باشد، دیگری سیاسی امروز همچنان در درون کورد باقی می ماند. به همین دلیل راقم این سطور مدعی است کورد مرده و جسد بی روحی که به دلیل نداشتن روح، که گسست سیاست کوردی از فرهنگ سیاسی است، پاره پاره شده است و نتیجه امروزی آن، غرق شدن در عصبیت حزب ـ عشیره با مشروعیت ایسمهای پا درهوای غربی است. بدون تاریخ نویسی کلی و بدون درک کلی از تداوم و گسستهای تاریخ سیاسی و فرهنگی یک ملت، چون امری فرازبانی و فرانژادی، امکان گذار کورد به امر کلی فراحزبی وجود ندارد. اگرچه این بحث را نمی توان در این مختصر تدوین کرد، اما در عدم درک صاحبان سیاست امروز کورد از این مسئله، کورد چون امر کلی در پای عصبیتهای جزئی حزبی، قوربانی و هزاران کوبوونه وه ی سیاسی نتیجه ایی جز اتلاف منابع عمومی نخواهد داشت. سیاست امروز کوردی تهی از هرگونه روح کوردی است و بر مبنای عصبیت عشیره ـ حزب می چرخد که برای پوشش غرایز حزبی، هرکدام لباس زیبا و مدرنی از ایدئولوژیهای غربی از ناسیونالیسم تا سوسیالیسم و کنفدرالیسم پوشیده اند که نه تنها از خشونت و عصبیت حزبی گذار نخواهند کرد بلکه ایدئولوژیها با مشروعیت دادن به تضادهای حزبی، خشونت را نمادین و تضاد را مقدس کرده اند. ملتفت هستید که منظورم از روح به معنای متافیزیکی آن نیست بلکه گسست فرهنگ کوردی از سیاست و تهی شدگی سیاست امروزی است. ایدئولوژیهای غربی از سویی و عصبیتهای حزبی از سوی دیگر مسکنهای روح بیمار کورد هستند که مانع از درک بیماری برای ترمیم آن میشوند و در روان پریشی روح کورد که در صورت عدم علاج، مرگ آن نزدیک است، اعضای متضاد آن که همان احزاب هستند، نه تنها به توافق نخواهند رسید بلکه این جسم بی روح به کلی متلاشی و طعمه کرکسهای دیگری خواهد شد.
- ۹۷/۱۰/۲۳
however this blog provides quality based posts.