کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

ابراهیم و تاریخ

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۲۱ ب.ظ

ابراهیم و تاریخ

میرچاالیاده، ابراهیم را آغازگر واقعی زمان تاریخی در برابر زمان ازلی کە، در زمان ازلی، انسان با سمبلهایی چون جشن و ازدواج، با خدایان زیست و کارخدایان را تکرار می کرد اما در زمان تاریخی، انسان در جدایی از خدا، با ارادە خویش در پی تحقق وعده خدا می رود. این اراده نە وحدت با خدا بلکە ابژه خداست و با وعده خدا، تاریخ را دگرگون میکند، در مسیح به ایمان تبدیل میشود که با آن کوهی جابجا می شود و در مدرنیته سوژه تغییر دهنده دنیا. الیاده در درک تفاوت زمان ازلی و زمان تاریخی و یافتن مصداق زمان تاریخی مهارت خاصی از خود نشان داد همانطور که نیچه و هگل در درک زرتشت به عنوان آوانگارد خدای آپولون و خدای تاریخ، این مهارت را داشتند اما الیاده نیز چون هگل و نیچه در یافتن مصداق دیگری آن، در جهالت مطلق بود. برای مثال هگل چند جملەایی که درباره مهر بکار می برد اگرچه به معنای عقد و پیمان اشاره می کند اما جهالت خود از میترا را به نمایش می گذارد. اما همین جاهلها از نظر مفهومی، دیگری را خوب درک کردند. نیچه زیبا دریافت که دیگری خدای اپولون زرتشت و افلاطون و مسیح، رقص دیونیزوسی است اما در نشناختن هەڵپەڕکە سر از ترکستان در آورد وی نفهمید که دیونیزوس به قول کاسیرر نام یونانی زاگرس است که از طریق اورفئوس به یونان و سوفیستها رسید. الیاده باوجود شناخت مصداق زمان تاریخی، در شناخت مصداق زمان ازلی ناتوان بود از کجا می فهمید که به قول ابن اثیر، نمرود ابراهیم، همان ضحاک است و به قول مقدسی کوردها قبل از حضرت آدم یعنی قبل از زمان تاریخی بودند و آدم را اخراج کردند!! می دانستم چنین جملات غریبی، حتی اگر مولف آن بر معنای آن آگاهی نداشته باشد، حاوی معنایی هستند.کارگردان فیلم جن گیر بی جهت کوردستان را مکان هجوم جن به تمدن مسیحیت نکرد آن نویسنده آلمانی الکی جنگلهای وحشی و ناشناخته غرب آمریکای زمان سرخ پوستان را کوردستان وحشی ننامید. در کتابهای امثال مقدسی در توضیح آن جملات چیز دیگری نخواهید یافت همانطور که در کتاب کوچرا حتی یک جمله باارزش یا هم سطح آن تیر در تاریکی که کورد را جعبه پاندور نامید، نخواهید یافت به همین دلیل من می گویم باید از جملات تصادفی و حاشیه های دیگران مستقل از نیت آنان، متن مستقلی برای کورد تولید کرد.
در مطالب قبلی اشاره ایی هرچند مختصر به خدای ابراهیم در تقابل با خدای هلپرکه کردم. خدا در کورد در درون غار تاریک کوهی که پایین و بالای آن همان خاک و درون آن تاریکی است که خوددا در اگزیستنس شدن زیست بدنی و هلپرکی ظهور می یابد به این معنی که خوددا برای خودها قربانی و بدن کامل هلپرکی همان بدن تک تک اعضای آن است که هم ماده آن و هم عامل آن هستند و تاریکی غار نمادی از نیستی بودن هستی که کنش توافقی انسان به آن هستی و صورت می بخشد. ابراهیم، هنگ کرد،من هنوز نمی دانم آیا مانند زرتشت کینه شخصی در عصیان وی دخیل بود یا چون افلاطون متحیر شد. به هرحال در مقابل تمثیلهای هلپرکی در غار تاریک میترایی کل تمثیلها را مصادره و وارونه کرد. در مقابل غار تاریک، صحرای بزرگ و روشن در معرض خورشید را انتخاب کرد، در برابر رهایی زیست بشر، سرکوب آن بخاطر خدا را رواج داد. در مقابل اب و خاک و خنکی غار، خشکی و بی آبی و گرما را جایگزین و در مقابل قربانی خدا برای بشر، بشر را چه در شکل کامل آن اسماعیل و چه در شکل زیستی آن با قواعد دینی و اخلاقی، قربانی خدا کرد و بخاطر خدا نه خاکی برای نشستن است و نه هاجر آبی برای خوردن که دریافت زندگی نیز در خطر و آب مقدس غار را در صحرا زمزم نامید. مهمتر در برابر زمان محصور در مکان، زمان را از مکان گسست و با وعده زمان، مکان دیگری ساخت. حلقه طواف را به جای حلقه هلپرکه گذاشت با این تفاوت که حلقه طواف به دور خانه خدا می چرخد اما حلقه هلپرکه خود خداست.
مهاجرت ابراهیم از حران، مهاجرت تاریخ از اصل خویش بود. در زیستن با خدا را به زیستن برای خدا تغییر داد. محمد در کنار خانه خدای ابراهیم،چە فکری داشت کە غار را مکان نزول وحی خدا تبدیل کرد؟ تهی کردن غار مهری از معنایش و با پیوند غار با متافیزیک، که حتی عنکبوت حامل حکمت متافیزیک است، مهر ختامی بر میترا بزند که خود را خاتم خواند؟ اما وی نمی دانست که پیامبر دیونیزوس، بازگشت جاودانەایی به رقص خدای غار در ستاندن بهشت از آسمان خواهد داشت.
زبان خوددای غار، زبان تصویر و اگزیستنس بود، خدا جدا نبود که موضوع گفتگو شود،خدا خود خودها لاجرم امکان زبان دیاکتیک و وحی نبود چون خوددا در خودها و نیازی به واسطه پیامبر و فیلسوف نبود که با گسست خوددا از خود،برابری هلپرکی به سلسله مراتب فیلسوف شاه و پیامبر تبدیل و زبان سکوت و تصویر به زبان دیالوگ و وحی و ابزار تبدیل شد. باری، فعلا به جای تغییر جهان باید آن را از نو تفسیر کنیم.

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

کورد کیست؟ هستی تاریخ و نیستی کورد

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۸ ب.ظ

کورد کیست؟ هستی نیست شونده یا نیستی عامل هستی تاریخ؟

 

بخش اول

ماکس مولر، اسطوره را ناشی از بیماری زبانی و سوبرداشت تاریخی و زبانی می داند. از نظر وی هنگامی که واژه یا تصویری از فرهنگ و فضای خالق آن جدا و در فرهنگ دیگری بدون فضای خالق آن وارد میشود، در عدم درک معنای آن، هاله ایی از اساطیر را برای تفسیر آن خلق می کنند که اسطوره میشود لاجرم اسطوره نیمه جهالت ذهن است. دیدگاه مولر را می توان به کل فلسفه سرایت داد که در جهالت به تمثیلهای میترایی چون غار تاریک و هلپرکه و در تحیر به آن، فلسفه زایش یافت و به درستی پوزیتویستها فلسفه را ناشی از سوبرداشت زبانی می دانند. ویتگنشتاین، از دو زبان نام می برد زبان تصویر و زبان ابزار که در عدم درک زبان تصویر به دلیل گسست از فضای منطقی آن، زبان ابزار زایش و بازیهای زبانی خلق شد. اسامی نامبرده تنها مبانی تئوریک آن را پردازش کرده اند و در نهایت مثالهای جزئی آن را و در یافتن مصداق واقعی آن چیزی که گفتند غافل بودند که به نظر من زبان ابزاری تاریخ، در تحیر و جهل نسبت به هلپرکی در تاریکی غار و گاوکشی فلسفه و در کینه نسبت به آن، دین ظهور یافت که در سه بخش به طور خلاصه به آن میپردازم.
کورد، امر واقع نظم نمادین تاریخ، متافیزیک و خدایان است. اگر خدا تاریخ است، کورد دیگری تاریخ است. اگر خدا متافیزیک است، کورد دیگری متافیزیک است. دیگری که زیرساخت همه آنان است و با هر غرش خویش پوسته تاریخ و متافیزیک و خدا را تهدید به نابودی می کند. کورد نیستی است اما هستی همه خدا و تاریخ و متافیزیک بر پایه نفی آن شکل گرفته است. کورد همان عیشی است که وجدان تاریخ و خدا در حسرت آن می سوزند و در فقدان آن عیش اندیشیدند. اما در هیچ کتاب تاریخی و کتاب مقدسی به آن اشاره نشده است اما نانوشته تمامی کتب تاریخی و کتب مقدس است سایه کلمات تاریخ فلسفه و شیطان خدایان تمامی ادیان است. کورد نااندیشه تاریخ فلسفه است اما در فلسفه اسمی از آن نیست چون اگر بود، نااندیشیده نمیشد که بنیاد نفی شونده اندیشیده شده و تاریکی آن انگیزش اخلاقی اندیشیده شود. تمامی تمثیلهای دین و فلسفه مصادره تمثیلهی میترایی است که البته در جهل یا عمد، معنای آن را وارونه کردند. از هایدگر تا آرنت معترف هستند آغاز فلسفه و اندیشه سیاسی غرب، تمثیل غار افلاطون است اما جاهل تر از آن بودند که بفهمند غار، تمثیل نبود، واقعی بود و مثل, واقعی پنداشته شده افلاطون، تمثیل در برابر واقعیت غار بود که با واسطه سیاحت نامه فیثاغورث واقعیت غار میترایی را نماد جهل و شهوت کرد و در برابر آن مثل چون خورشید را برساخت. تا به حال اندیشیدەاید که چرا افلاطون عقل را در مقابل نقاشی و نقاشان را از مدینه فاضله بیرون راند؟ وی همین انسان واقعی زمینی را تصویری از انسان واقعی مثل می داند و تصویر نقاشی از همین انسان زمینی را دوبرابر دورتر شدن از انسان واقعی مثل می داند که در واقع آن انسان عقلانی مثلی در برابر روح سمبلیک و نقاشی کوردی است که مانی معجزه خویش را نه وحی بلکه نقاشی می دانست.نه تنها افلاطون بلکه مسیح، بزرگترین سارق و مصادره کننده میترا است چون حلول خدا در بشر، قربانی شدن خدا در بشر، میترایی است که مصادره کرد دیگر نان و شراب و بابانوئل و درخت و تولد بماند و ابراهیم هنگ خانه خدا در تاریکی غار، سر به بیابان گذاشت و خانه خدا در صحرا را در معرض خورشید بنا نهاد و در نفی قربانی شدن خدا برای بشر آن را وارونه کرد و بشر را قربانی خدا کرد. آدم را در فراموشی اصل خویش، آخ و اوف (در زبان ایزدی خاک و آب) از بهشت راندیم چون فراموش کرد از خاک و آب زمینی ساخته شد. اورفئوس و فیثاغورث مبهوت از هلپرکی دیونیزوسی در رهایی غرایز جسمانی، آن را مستی روحانی کردند و روحانی افلاطون را زاییدند و تضاد دیونیزوس زاگرسی با روح حماسی هلنی، تراژدیهای یونانی را خلق کرد که نیچه ازدواج آپولون و دیونیزوس نامیدش. جهالت نیچه و هایدگر این بود در واکنش به حقیقت نظری افلاطونی در ترکستان سوفیستی دنبال حقیقت عملی می گشتند در حالی که سوفیستها تنها رگه هایی از آن را از آناتولی میترایی دریافته بودند که بدون فضای آن در قالب قدرت و منافع شخصی تفسیر کردند.
مولر به درستی سوژه مرکزی اسطوره آریایی به نظر من تاریخی را خورشید پرستی می داند البته وی مانند همه فلاسفه جاهل تر از آن بود که فضای قبل از بیماری زبان یا دیگری خورشید را دریابد. از مثل افلاطون تا اشه و آتش زرتشت، تمثیلی از خورشید است که دیگری آن تاریکی غار میترایی است چون طلوع و غروب میترا وارونه خورشید است و بر سقف غارها ستاره نقش میبستند اکنون ما چی هستیم بر پرچم خویش خورشید داریم؟

هگل، جاهل تر از آنی بود که بفهمد دیگری نور, زرتشت, ورودی دالان تاریخ، طبیعت نیست، دیگری نور، تاریکی غار میترا بود. از کی تاحالا دیگری نور، طبیعت است؟هر احمقی می فهمد دیگری نور، تاریکی است پس دیگری تاریخ میترا بود. اما تاریکی چه معنایی دارد، تاریکی،هیولا یا خمیر بی شکل است یعنی انسان باید به آن صورت یا شکل دهد نه صورت نور و مثل بپوشد. هوسرل تصور کرده است شاهکار کرده است، خالق هستی را به ذهن انسان بازگرداند؟ تازه باید شاگردش هایدگر کامل می کرد که خالق هستی نه ذهن، کردار است و هستی همان نیستی است که کردار ما هستیش می بخشد خب ما دریافتیم هستی همان نیستی است یعنی ماده بی شکل و نیستی تاریکی غار که با توافق به آن هستی می بخشیدیم چون خالق هستی یا خوددای ما همان توافق ما در شکل دهی به هستی و سیاست بود. تازه بعد از وی، سارتر غرق شرم از دیگری، غافل بود کل فلسفە همان دیگری بود که باعث شرم و دوزخ ما شد و ما را از مرکز هستی طرد کرد که اگر وجود نااندیشیده شما فاش شود حالت “تهوع” می گیریم که ما به اندیشه شما که وجود مقدم بر صورت و ماهیت است عمل می کردیم.
یا آن کونیگسبرگی در توهم سوژه شاهکار کرد که زیربنای خدا و متافیزیک، اخلاق توافقی بی تعیین است؟ اما در نیافت روبنای خدا و متافیزیک نه در رویش از زیربنا بلکه در تقابل آن است و اشتباه حلاج را به جای نحن حق در اناالحق تکرار کرد تا عقلانیت توافقی هابرماس به داد اناالحق سوژه وی برسد.
نیچه را دریابید هر کودک بچەایی می فهمد که دیگری زرتشت باید در همسایگی فرهنگی و جغرافیای وی باشد نه یونانی کە روحش از آن خبر نداشت که تو در ترکستان یونان به دنبال دیگری آپولون زرتشت یعنی دیونیزوس می گردی، دیگری همان هلپرکی میترایی در غار تاریک بود. طبیعی است در این جهالت، نعره شیر زرتشت ضد زرتشت تو به جای متافیزیک به طرف غار است و سرخی شرم چون افلاطون بر گونه تو که ادعای گذار از پل را داری چون اونور پل نیز همان آسمان متافیزیک است. خوب دریافتی بازگشت جاودانه به رقص دیونیزوسی را، آفرین.اما نفهمیدی که مصداق آن هلپرکه است. هایدگر خوب دریافت، تاریخ ـ نیهیلیسم، فراموشی هستی است و هستی همان نیستی است اما عاجزتر از آنی بود که دریابد تفکر وی کورسوی خاطره قدیمی زیستن در هستی غار بود و غار تاریک و بی شکل.
تمثیلهای افلاطون، میترایی است که در گسست از فضای آن، معنای آنها را در نیافت و در تحیر از آن، فلسفه را زاید پس جهالت زیربنای آگاهی فلسفی است. همانطور که دینیار زرتشت در نفرت از آن دین را زاید و ابراهیم مست از آن خانه صحرایی و خورشیدی خدا که نه خاکی داشت نه آبی. باری در عمق آیەهای دین و مفاهیم فلسفی، غرق نشوید و دست و پا نزنید اگر سرپا بایستید می فهمید آب تا زانوی شما نیز نمیاد.کل زبان تالیف دین و فلسفه سوبرداشتی از زبان تصویر هلپرکی بود و زبان فلسفە و دین، گسست و یا بیماری ذهن در عدم درک تصویر هلپرکی بود. نشان دادن و گفتن ویتگنشتاین، ما تصویر و آنها گفتند. مولر اسطوره را بیماری ذهن،در عدم درک نام های گسسته از واقعیت آنها می داند، نه تنها اسطوره، دین و فلسفه نیز، بیماری ذهن و سوبرداشت، بخاطر عدم درک فضای هلپرکی در تاریکی بود که زبان ابزار و متن جایگزین زبان تصویر شد که در عدم درک فضای زبان تصویر، تاریخ، در تحیر آن، فلسفه و در نفرت آن دین ظهور کرد و بشر قربانی خوددا شد ما زیستیم و شما در محرومیت زیستن، آن را اندیشیدید. با تحقیقی ابتدایی در تمثیلهای افلاطون مانند اسب چموش و خموش و غار و انسان شیرسر متوجه خواهید شد کل آن تمثیل ها میترایی است اما چون تمثیل ها بدون فضای خالق آنها را دیدند در تحییر آن به هم بافتند و فلسفه و متافیزیک و روح و دین چون فرزندی معلول زایش یافت به قول مکتب وین، فلسفه سوبرداشت زبانی بود که تا عمق آن را درنیابیم متوجه بی عمقی آن نمی شویم لاجرم نه روان شناسی غریزی نیچه نه تحلیل شخصیتی پوپر کل مسئله افلاطون را دریافته اند فلسفه فرزند جهالت از تمثیل میترایی است همانطور که ما امروز در جهالت از سمبل گاوکشی آن را اسلامی کردیم. اگر خوددای تصویر که همان هلپرکی، (قرارداد ـ پردیس) را در می یافتند وحی و دین و فلسفه زایش نمی یافت که گسست انسان از خدا را پر کنند و تازه بعد از هزاران سال خالق هستی را به میل و قدرت و سوژه و قرارداد بازگردانند که هگل غرور جوانی هاینه را ارضا کند که برخلاف خدای مادربزرگش که در آسمان است خودا خود وی است و صدسال دیگر بگذرد که نه سوژه خودآفرین صاحب معنا بلکه توافق سوژەها در عقلانیت ارتباطی، این همه فلسفه سرایی کردی که به مقدمه هلپرکی بازگردی بعد از کلی گفتگو تازه دست همدیگر را بگیرند در حالی که ما بی واسطه گفتگو دست در دست توافق کردیم و جشنش را نیز گرفتیم. آیا تن به ژرفای هگل دهیم و تاریخ را توجیه که روح آزاد بود اما خودآگاه نبود؟

مثل اکنون ما در هلپرکی آزادیم اما آگاه نیستیم اما اگر نمی دانستیم چگونه خلق کردیم؟ پس تاریخ توجیه شر نمی شود چون شر فرزند تاریخ است. آن ناآگاهی که هگل می گوید، جهالت افلاطون و زرتشت در پوشش نااندیشیده متن خویش است که در 1807 تاریخ ـ روح به پایان رسد و انسان به قول کوژوو به حیوانیت ـ بدن، باز می گردد، حیوانیتی که به قول یاسپرس، در دوره محوری با زرتشت و افلاطون و.. در گذار از آن به روحانیت و در مقابل تردامنی میترا، خشکی آتش را عقل خواندند.
میترا یا به قول نیچه دیونیزوس، زیرساخت پوسته تاریخ و امواج آن هربار با غرش خویش خدایان را از المپ تا آن کونیکسبرگی به چالش می کشد تا دوهزاری هگل افتاد و گفت میل محرک تاریخ و روح است و هابز لویاتان را به جای خدا و فوکو روح را قفس جسم خواند و فوکویاما مرگ خدا ـ تاریخ را اعلام کرد و این مرگ تاریخ، تولد دوباره کورد است همانطور که تولد تاریخ، مرگ کورد بود. بهرحال کورد نه در دانش تاریخی، نه فلسفی وجود ندارد چون نااندیشیده آنان است و برای درک کورد چاره ای جز گذار از اندیشیده فلسفه غرب و دین شرق برای درک نااندیشیده آن که مکان کورد است، نداریم اما جز با کالبدشکافی فلسفه غرب و دین خاورمیانه امکان درک نااندیشیده را نداریم بنابراین برای درک کورد، خواندن کتابهای تاریخ کورد اتلاف زمان است برای خودآگاه کردن روح آزاد کورد، باید از سویی فراتر از مفاهیم فلسفی و آیه های ادیان، نانوشته ونااندیشیده آنان را دریابیم و از سوی دیگر، شکاف امروز ریشه داشته در دیروز کورد و سمبلهای ناخودآگاه رسوب یافته را دریابیم. صورت کورد در نانوشته های تاریخ است.
فلسفه فرزند جهل و دین فرزند کینه بود پس دست از غرق شدن بردارید اما جهل نسبت به چه چیزی و کینه از چه چیزی؟ عمق اهورا در دشمنی وی با اهریمن ـ میترا است. عمق مثل در ضدیتش با غار و عمق روح هگل در ضدیتش با جسمانیت میترا بود. زرتشت و افلاطون و مسیح در فضای میترا زاییدند که در تکامل خویش به میترا باز می گردند اما محمد در وسط صحرا دور از میترا، در وحی غار بخشونت محض و در جهل و غفلت محض ماند که جناب غزالی چرخه دنیا را غفلت و جهل دانست که اگر نباشد دنیا از کار می افتد غافل بود که تاریخ از کار می افتد و فاش سازی غفلت و جهالت تاریخ نه به آخرت بلکه آغاز دوباره دنیا خواهد شد. متحیر از وجود شر با خدای خیر، غافل بودید که گسست از دنیای واقعی کە گسست از خوددا بود، شر و شیطان خویش را خدا و خیر خواندید غافل از اینکه از شر جز شر بیرون نمی تراود.
اما آیا دیگری کورد،روح است، مثل است، اهورا است یا با اندیشیده شدن نااندیشەها،توسط نیچه و مارکس و فروید، طبقه و میل جنسی و قدرت است؟ به عبارت دیگر آیا دیگری زبان تصویر و عمل کورد که، مانی پیامبر تصویر و مزدک پیامبر عمل، زبان متن و گفتگو است چون دین و فلسفه، یا زبان ابزاری است که طبقه اتنی طاقت برابری میترا را نداشت و زبان فلسفه را ابزار سلطه طبقاتی کرد؟ قدرت قوم مهاجم فارسی،طاقت مشروعیت زمینی ـ قراردادی میترا را نداشت و زبان دین و اسطوره را ابزار سلطه قومی کرد؟ پیامبران عقدەایی سامی، طاقت آزادی جنسی میترایی را نداشتند و با فرافکنی زبان تصویر به نیستی آخرت، هستی زبان تصویر هلپرکی را نیستی کردند و در حسرت آن بهشت هفتاد حوری را برساختند؟ پس بازهم نااندیشیده فاش شده آن سه اندیشمند،نااندیشیده دیگری دارد چون این محرکها،علت نبودند، کنش نبودند معلول و واکنش بودند و البته روح چه عقلانی و دینی و چه نمادین فاقد عمق.
بهرحال چه روح و متافیزیک باشد، (زبان گفتگو)که غرق درون متن افلاطون و زرتشت شویم چه قدرت و میل و منفعت که زبان ابزار جایگزین زبان تصویر شد،تاریخ در تقابل و در عین حال با مصادره کورد ـ میترا زایش یافت و پارادوکس تقابل و مصادره، محرک تاریخ شد تا دوستی مار و عقاب نیچه و آشتی میل و مفهوم هگل، آغاز پایان آن که در تکنولوژی بدن فوکو و اسطورەزدایی از سیاست بارت پایان کاملی یافت لاجرم کورد ـ میترا،کرول شد نه کرمول؟اگرچه با درونیت کرولیت، کرمول نیز شد و تا تمامی آن چیزی که گفتم یعنی از سویی درک نااندیشیده دین و فلسفه و از سوی دیگر اندیشیدن به آن نااندیشیده در وجود خویش نشویم پایان تاریخ، آغاز دوباره ما نخواهد شد. نمی دانم سوژەهایی چون افلاطون و زرتشت جوهر تاریخ را ساختند یا سوژەها محصول جوهر تاریخ بودند. به هرحال امر واقع کورد که تن به نظم نمادین و قفس مفاهیم فلاسفه عظیم نداد،عیش کورد که تن به وجدانهای پیامبران و عارفان نداد را نمی توان در قفس مفاهیم نحیف احزاب کورد دربند کرد.اکنون وجود کورد بی صورت و ماهیت است و ماهیت کورد همان توافق وجودها بر اساس نقاشی هلپرکه است که در مقابل آن نقاشی، دیالکتیک و وحی را جایگزین کردند.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

رندی و زاهدی حافظ.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۱۴ ب.ظ

رندی و زاهدی حافظ.
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد/ در خرابات بپرسید که هوشیار کجاست.
این بیت شعر تمام آن چیزی است که من در هفتصد صفحه گفته و می گوییم بویژه چند فصل آخر آن در مورد واکنش تاریخ و اقوام تاریخی در برابر مهرابه یا خرابات میترا. بیت به بیت شعر حافظ میترایی است که البته کشف من نیست متاسفانه چون در نافرهنگی ما چنان تهی شدەایم، مرغ همسایه غاز است من هرچی بنویسم می گویند کورد متعصب و .. لاجرم باید به مرغ های همسایه رفرنس داد.دکتر ناصر انقطاع بیت به بیت میترا ـ مهری بودن شعر حافظ را ثابت می کند البته با پیش فرض ایرانی ـ آریایی بودن میترا که پیش فرض وی پیشکش خودش. هاشم رضی نیز میترا بودن حافظ را بیان کرده است. حافظ در اصل اهل کوهپایه اصفهان است که زمانی مرکز خرمدینان بود و در آن زمان دارای کوردهای بیشمار و خود حافظ، در بیتی به تفاوت لهجه خویش با شیرازیها اشاره می کند” غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم” البته من اصرار ندارم بگویم کورد بود چون هنوز تحقیق نکردەام و اصلا کورد بودن وی مهم نیست چون کورد،ضدفرهنگ میترا است نه خون و نژاد، و،فارس و عرب بودن حافظ مهم نیست. راقم این سطور در کتاب به تفصیل نوشتەام که، تاریخ گسست در تداوم میترا و، متافیزیک تاریخ با افلاطون و زرتشت و ..،عصیانی در برابر میترا بودند که در مقابل گاوکشی و مستی و رقص دیونیزوسی،هلپرکی کوردی در غارهای تاریک، و مشروعیت قراردادی آن، عصیان و این عصیان به زایش دین و فلسفه با مقیدات معنوی و مشروعیت متافیزیکی برای سیاست انجامید. “هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد”، منظور پیامبران و مصلحان و فلاسفه هستند و خرابات، همان مهرابه یا غار میترایی است که در دنیای اسلام به خرابات مشهور است که جای مستی و رقص و می نوشی است و تقسیم بندی کافر و مسلمان در آن راه ندارد. در محدودیت فضای اینجا امکان تفصیل نیست. اما “خرابات” جای هوشیار، همان مهرابه، مکان شادی و مستی و زندگی دنیوی است و “هرکه امد…”، همان زرتشت و افلاطون و…که آن را خراب کردند. در واقع هر که آمد به جهان یعنی فلاسفه و پیامبران به راستی نقش خرابی داشتند و این خرابی باید قرنها می گذشت تا پیامبران بازگشت جاودانه به دیونیزوس ـ هلپرکه و گوته عاشق حافظ که فاوست روحش را به خرابات فروخت، آن خرابی را اصلاح می کردند و تنها یک نفر در خرابات می تواند همه اینها را بیندیشید و خرابات را جایگزین خانه خدایان کند. به این نیش حافظ دقت کنید،شب تار است و ره وادی ایمن در پیش/ آتش طور کجا و موعد دیدار کجاست. براستی در شب تار، چه جایی برای آتش طور و موعد دیدار است که غار تهی از خرابات را مکان تابش وحی کردید؟؟ شبستری گوید، شب روشن و روز تاریک که شب تار، روشن است چون ره وادی ایمن. که متاسفانه تفاسیر متافیزیکی آن را به گند کشانده است.
حافظ فرهنگ خرابات میترایی را در قالب رندی و دیگری را زاهدی مفهوم سازی می کند لازم به ذکر است باباطاهر قبل از وی رندی را بکار برده است که بعدا این واژه جز در حافظ ناپیدا و اگر ادبیات کوردی و متصوفان کوردی از عین القضات تا شبستری را بخوانی که نمی خوانید، واژه قلندر جایگزین آن شده و باید از کوردستان 24برای انتخاب چنین واژەایی، باوجود تفاسیر بی ارزش درون متنی مهمانان از ادبیات کوردی، تشکر کرد چون از آن واژه هایی است که در آینده می توانیم بار مفهومی عمیقی به آن بدهیم. به هرحال فرهنگ میترا ـ دیونیزوسی همان رندی است و متافیزیک، زاهدی که، صدای پای رندی هلپرکه باید با غرشی پوسته زاهدی الله حی آن را درهم بشکند.
هرآنکه اهل بشارت است اشارت اند/ نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست.
حضرت حافظ بعد از قرنها محرم اصرار را یافتی. پدر زاهدی سرتکان دادن را،با رندی تکان پای هلپرکی در میاریم. فعلا تنها به این چند بیت که لزوما بهترین آن نیست دقت بفرمایید
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است/ نه بنده شیخ و زاهد که گاه هست و گاه نیست.
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست. در کتاب بویژه در فصل مزدک به تفصیل گفتم در شریعت میترای تبلور یافته در مزدکیان و خرمدینان، تنها شریعت،توافق با رضایت است و در صورت رضایت و عدم آزار،هیچ قانون و اخلاق و شریعتی برای محدودیت هرچه خواهی بکن وجود ندارد همان میتراـ پردیس
هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد. اهل وفا همان میترا ـ قرارداد است وفای به عهد.
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده. خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده.
ناامیدم نکن از سابقه ازل .تو پس پرده چه دانی که خوب است و که زشت.
حافظا گر به دست آری در روز ازل جامی. از کوی خرابات ببرندت به بهشت.
و همین مصرع برای ما کافیست : عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست…
حافظ برخلاف یارو گفتنی حافظه ماست. در ج اول سفر الخلق من الحق جدا کردیم در جلد دوم بازگشت از حق به خلق، باید پس بگیریم…

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

خانه خدایان و خرابات: الگوی تحلیل

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | چهارشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۷، ۰۳:۰۸ ب.ظ

خانە خدایان و خرابات، الگوی تحلیل
ستیز پنهان و آشکاری در ادبیات اسلامی، مابین خرابات و خانه خدا وجود دارد، خانه خدا مکان عبادت و معنویت یا زاهدی است، خرابات جایگاه مستی و رقص و رندی است و جالب است بخش اعظم خانه خداها، مسجد و کلیسا، بر روی خرابات یا مهرابه ها برساخته شده است. مهرابه یا غارهای میترایی کشف شده در اروپا کلا در زیر آوارهای کلیسا کشف شد همین کلیسای القوش نزدیک دهوک، زیر زمین آن کلا غارهای میترایی ـ ایزدی است. محراب مساجد نیز از مهرابه گرفته شده است اما مهرابه جایگاه رندی را به محراب جایگاه زاهدی تبدیل کردند. در اینجا قصد باستان شناسی یا تحلیل شعر و بحث درون متنی ندارم بلکه هدفم طرح الگوی تحلیل، یکی، فلسفی برای کل تاریخ است و دیگری سیاسی برای امروز است. فلسفی آن در سابق گفتم، ادیان و فلاسفه در نفی در عین حال مصادرەی میترا شکل گرفتند، مانند ساختن کلیسا با خراب کردن مهرابه در عین حال مصادره رسوم چون شراب شام آخر و بابانوئل و رنگ قرمز و… آن. برداشت سیاسی آن، خانه خدایان دولت ایران و ترک است که بر روی خرابه خانه کورد در عین حال مصادره فرهنگ و موسیقی آن بنا شده است که اکنون گدایی سیاسی کورد در دولت دیگری، ریاکاری زاهدی مست, رند در مسجد است که هرچقدر هم ادعای اسلامی کند و احادیث از بر کند، وی متهم به کفر است و پوست زاهدی، زهر رندی وی را نخواهد پوشانید. تمهیدات همدانی را بخوانید خط به خط، ایه و حدیث بکار می برد اما اعدام شد. شاید علمایی که حکم اعدام امثال همدانی و سهروردی را صادر کردند، به اندازه محکوم شدگان به کفر، آیات و حدیث در نوشته های خویش بکار نمی بردند مانند امروز خود ایرانیها به اندازه احزاب کورد، خودشیرینی ایران بزرگ چندملیتی و ماایرانی هستیم نمی کنند اما نه ظاهر قرانی، امثال همدانی و حلاج را از کفر و عوامل شیطان نجات داد، نه ظاهر ایرانی و مدنیت احزاب، آنها را از اتهام تجزیه طلبی و عوامل امپریالیسم. دیگران واقعا می فهمند که شما مستهای زاهد پوش هستید، کوردهای مدعی ایرانی هستید، اونا بهتر از احزاب و امثال همدانی و سهروردی می فهمند در زیرپوست ظاهر قرآنی و ایرانی، چه غرشی نهفته است، پس به جای تکیه به لطف زاهد که گاه هست و گاه نیست(هنگام ضعف و انتخابات مذاکره می کنند و هنگام قدرت و تثبیت سرکوب..)، به لطف پیر خرابات بازگردید که دائم است. خانەی خدایانی که به درگاه آن تمنا دارید که شاید سر لطف بیاید، با ویران کردن خرابات شما بناشده است، دو خانه و دو زمین جدا از هم نیستند، خانه خدای دیگری سلطه سیاسی است و خرابات ما استخوان فرهنگ و خاک آن. نه خانه خدای آنها بدون ویرانی خرابات ما بنا شد و نه جز با ویرانی خانه خدای آنان امکان احیای خرابات ما هست. آمدن آنها نقش خرابی داشت برای هوشیاری به جای ریاکاری در مسجد به خرابات بازگردید. خرابات به معنی خراب +آباد است اما شما سعی در آباد کردن خانه دیگری دارید.
یاد باد آن‌که صبوحی‌زده در مجلس انس/ جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آن که خرابات‌نشین بودم و مست/ وانچه در مسجدم امروز کمست آن‌جا بود(حافظ).

http://www.xakk.net/archives/514

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

میترا، سوژی مرکزی لامرکز تاریخ سیاسی و فرهنگی کورد

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۵۱ ب.ظ

میترا ـ مهر، سوژه مرکزی یا روح تاریخ و سیاست کورد است.

تاریخ در ظاهر چیزی جز پراکندیها، گسست ها و جنگها نیست به همین دلیل ارسطو، چون موضوع تاریخ را جزئیات می دانست آن را از حوزه فلسفه و دانش خارج ساخت تا سر وکله هگل پیدا شد و نه تنها تاریخ را موضوع کلیات ساخت بلکه کلیت را همان تاریخ خواند و مرز بین فلسفه به عنوان دانش کلی و جزئیات تاریخی را از بین برد و بعدها نیز کالینگوود به کلی موضوع تاریخ را نه حوادث پراکنده بلکه افعالی که اگزیستنس شدن اندیشه هستند،تعریف کرد. تاریخ نویسی کورد تاکنون قادر به دست یافتن به درکی کلی از تاریخ، فراتر از جزئیات پراکنده نبوده است و نتوانسته است تداوم یا بازتولیدی فراتر از گسستها بیابد و بدون ارتباط با هم، ناتاریخ عشایر را به جای تاریخ کلی روانه بازار سخیف علم کوردی کردەاند. برای نوشتن تاریخ کرد و یافتن درکی از تارخ چون کل که محمل هویت و سیاست کوردی است، باید سوژه مرکزی و روح آن تاریخ را شناخت تا در پس پراکندکیها و جزئیات تاریخی، بتوان کلیت و تداومی که تداوم هویت تاریخی یک ملت است را، بازشناسی کرد. این سوژه یا روح تاریخ کورد، به نظر من میترا (قرارداد ـ پردیس) است. سوژه مرکزی تاریخ کورد فاقد مرکزیت است و مرکزیت آن همان کثرت است و با ظهورات متکثر، هزاران سر در تاریخ داشته و با زدن هر سر آن برای مثال سر سیاست، سرهای دیگر چون فرهنگ و سمبل میترا  ظهوری دوباره یافته است و تا نشناختن میترای متقدم و زدودن حق منزه میترا از خلق متکثر تاریخی، امکان شناخت ظهورات تاریخی میترا را نداریم. ظهوراتی که بعد از دورانی شکل سیاسی آن نابود، شکل فرهنگی آن رمزگونه و در لباس تصوف و .. ظهور اما شکل سمبلیک آن از لالش تا پیرشالیار و سلطان اسحاق در شکل گاوکشی همچنان وجود دارد اگرچه معنای خارجی چون قربانی اسلامی یا زرتشتی بر آن قالب شدەاست. میترا، نه تنها سنگ خارای تمدن و تاریخ و فرهنگ کوردی است بلکه چون امر واقعی، زیر ساخت تمدن و فرهنگ به اصطلاح ایرانی نیز هست که با هر غرش خویش نظم نمادین ایرانی را در آستانه نیستی قرار می دهد و هستی نظم نمادین ایرانی اندیشیده شده منوط به نااندیشیده ماندن امر واقع میترایی است که مدام باید با خودی کردن آن چون آیینی ایرانی و ایرانی اصیل، مانع غرش آن شوند. میترا تا خرمدینان در بیرون و سیاست همچنان به شکل ناقصی بازتولید و بعد از خرمدینان به دلیل امتناع سیاست، درونیت یافت و در لباس تصوف و مراسم سمبلیک بدون معنای آن تداوم یافت که تا خرمدینان باید تاریخ سیاسی کورد را نوشت که من در جلد اول آن کار را کردەام، امابعد از خرمدینان تا قرون هفت و هشت، نه تاریخ سیاسی بلکه باید تاریخ درونیت آن در ادبیات و فولکلوریک و تصوف را نوشت که در عدم درک این درونیت، تاریخ کورد شکافی برداشت که تاکنون درک نشده است. بعد از خرمیان با درونیت و گسست فرهنگ میترا از سیاست، دوران امارت و عشیره آغاز میشود تا دوران بکتاشی و صفوی که روح فرهنگی احیا و بعد از آن، مرحله دوم امارت و عشیره یعنی گسست سیاست از فرهنگ آغاز و تا امروز ادامه دارد که ظهور احزاب وپوشیدن ایسم ها، آن گسست را عمیقتر کرد و سیاست بی فرهنگ و فرهنگ گسسته از سیاست چون دو خط موازی به راه خود می روند. باشناختن حق اصیل و انتزاع یافته میترا که در جلد اول سعی در زدودن آن از الودگیهای عقل ایرانیـ زرتشتی و... داشتم می توان ظهورات تاریخی آن را شناخت. شناخت این سوژه تاریخی و هویتی کورد در پیوند با درک کلی از تاریخ سیاسی ـ ج اول ـ و تاریخ فرهنگی ـ ج دوم ـ و گسست هم زمانی فرهنگ و سیاست ـ ج سوم، مبنای تکوین خودآگاهی سیاسی و ملی کورد خواهد شد. باستان شناسی کورد که کجا و کی کورد بود، از امین زکی تا سوران مقدمه تاریخ نه خود تاریخ و، روح دیگری زرتشت را به جای میترا اشتباه فرض کردن، به جای معناسازی برای تاریخ کورد، از آن معنازدایی می کند و ادیبان ما نیز بدون درک کلی از این سوژه مرکزی، با تحلیلهای درون متنی، به کلی روح سیاسی و کلی کوردی را از ادبیات و شاهنامه گرفته اند. بحران بی هویتی و تهی بودگی ناسیاست امروز ما، تنها با تاریخ نویسی کلی ـ فرهنگی و سیاسی ـ کورد پر خواهد . تکرار می کنم تا تاریخ مفاهیم سیاسی و فرهنگی چون دولت، و تصور کورد از خدا (هەڵپەڕکێ)که بنیاد فرهنگ سیاسی و دولت است، فراتر از ناتاریخ طبیعی و پراکندگی عشایر نوشته نشود، کورد امروز گام در دنیای سیاست و کلیت نخواهد گذاشت. تا سوژه مرکزی بدون مرکز میترا شناخته نشود، پراکندگی سیاسی امروزی مرکزیتی که همان توافق بدون مرکز کثرتهاست، نخواهد یافت. رفع تضاد کورد طبیعی و سیاسی، رفع تضاد شار و شاخ، رفع تضاد فرهنگ و سیاست و حزب و ملت، مستلزم شناخت آن سوژه مرکزی لامرکز است.

#هێرش_قادری

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

دینیار کینه تو، زرتشت

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۸ ب.ظ

دینیار کینه توز، زرتشت.

دینیار کینه توز، مفهوم برساختەی نیچه است. ظاهرا نیچه در بررسی مصداق تاریخی آن به زرتشت نظری ندارد و بیشتر بر یهود و مسیحیت فوکوس دارد اما راقم این سطور دستبرد زده و به شکل فردی مصداق واقعی این مفهوم را زرتشت می دانم. زرتشت همانطور که بارتلمه و گلدنر به درستی گفتەاند، در ماد ظهور و با دیدن مراسم میترایی، تصویر عالم شر در ذهن وی شکل گرفت و در سفر به شرق، دربار گشتاسپ، تصویر عالم خیر را در برابر آن برساخت. عالمی که زرتشت شر و اهریمنی توصیف کرد، همان مراسم گاوکشی در غارهای تاریک و مستی و رقص میترائیان یا همان هلپرکی و البته شکل سیاسی قراردادی آن بود که زرتشت تحمل اگزیستنس شدن زیست بشری در تاریکی غار و قربانی گاو و انتخاب شاه توسط مردم را نداشت و به قصد اصلاحات یا تخریب، به آن اعتراض می کند که با نپذیرفتن دینش، به شرق متواری می شودـ به کدامین سرزمین بگریزم ای اهورامزدا... ـ . ما نمی دانیم کدام بخش از دین وی در ماد در ذهن وی تکوین و کدام بخش آن بعد از گریز به شرق تکامل یافته است اما یک چیز مسلم است زبان و اکثر مفاهیم وی مادی ـ کوردی بود البته بار معنایی آن را وارونه و شکل هندی و حتی بین النهرینی به آن قالب کرد برای مثال فرەوەشی کە امروز نیز در لهجە هورامی باقی ماندە است به معنای تکثر شادی بود که به فرشته و روح مردگان تغییر معنا داد. زرتشت با دیدن مراسم میترا، تصویر عالم شر را انتزاع و در برابر آن عالم خیر را ابداع کرد. بزرگترین گناه اهریمن برساخته زرتشت، کشتن گاو مقدس است و اصلی ترین نقش میترا نیز، کشتن گاو مقدس بود که امروز نیز از لالش تا هورامان باقی مانده است بنابراین، اهریمن زرتشت، همان میترا است که بعدا در اسلام و یهود و مسیح به شیطان تغیر نام یافت به همین دلیل کوردها در سایر ادیان نیز به جن و شیطان و ضحاک و...ملقب و امروزه نیز اصیل ترین کوردها، ایزدیهاـ به قول ژان مار ـ را شیطان پرست می خوانند در حالی که شیطان واژه برساخته و قالب شده دیگران است و اصل آن میترا است. زرتشت در کینه برداشتن شخصی و متافیزیکی از ماد و میترا، در شرق با آریاییها ـ پارسهای تازه وارد آشنا و حاملان سیاسی برای دین متافیزیکی و کینه شخصی خویش می یابد. نیمه وحشیان آریایی نیز به قول هرودت و بریان، در عطش ثروت و سرزمین ماد می سوختند، لاجرم هدف مشترک نابودی میتراـ ماد، باعث اتحاد دین زرتشت و سیاست پارسی گشت. از سویی، در مقابل قرارداد اجتماعی و برابری مادها، حق الهی شاهان و نظم سلسله مراتبی ـ اشه را مطابق با نظم کیهانی برساخت که شاه قرینه زمینی اهورا در زمین، حاکم مطلق شد و بقیه مردم چون مطیعان خدا، برده آن شدند و از سوی دیگر، در مقابل میترا پردیس و رقص دیونیزوسی یا همان هلپرکی، مقیدات اخلاقی و دینی را برساخت. گذار از مشروعیت زمینی به آسمانی، جدا از دلایل درون متنی و کینه زرتشت، دلایل سیاسی ـ جغرافیایی داشت، آریاییها، مهاجر و فاقد جغرافیا و مشروعیت مردمی بودند لاجرم با فرافکنی خدا به آسمان، مشروعیت متافیزیکی را برای پر کردن فقدان مشروعیت زمینی برساختند و بعد از سلطه نیمه وحشیهای پارس، فرهنگ و خاک کوردها را تصرف و با تغییر معنای آن طبق مقتضیات سیاسی و بر اساس دین زرتشت و فرهنگ هندی، مهر پارسی بر آن زدند یعنی با مصادره فرهنگ و سرزمین مادها خود را با فرهنگ و مادها را خلع سلاح کردند.

زرتشت شاهان پارس را با نماینده خواندن آنان از طرف اهورای خویش که در مقابل میترا ـ اهریمن برساخته بود، به پارسها مشروعیت متافیزیکی عطا می کرد و با اهریمن و اژی دهاک خواندن ماد ـ میترا، از مادها سلب مشروعیت می کرد و در مقابل سمبلهای کوردها چون مار و شیر، گاو و عقاب را مقدس اعلام کرد و پردیس زمینی ماد کە در دسترس عموم بود را، بە اسمان مصادره که تنها مطیعان زرتشت ـ پارس، شایسته ورود بە آن را داشتند. زیربنای مفاهیم متافیزیکی چون پندار، کردار و گفتار نیک و عالم خیر و نور وی نیز، فیزیک سیاسی سلطه قومی پارس و کینه شخصی خویش، لاجرم جز ابزار هژمونیک سلطەطلبی و کینه توزی نبود که با ملقب کردن ماد ـ میترا  به شر و اهریمن، به بردگی سیاسی و کشتار آنان مشروعیت داد. زرتشت با نفی قربانی گاو که باعث آزادی زیست بشری می شد، قربانی را درونی کرد و آزادی زمینی بشر را در پای مفاهیم توخالی متافیزیکی قربانی کرد. زیربنای تقابل های دوگانه دین زرتشت، تقابل سیاسی ـ آیینی زرتشت ـ پارس با ماد ـ میترا است که مثبت شدن مفاهیم زرتشتی و منفی شدن مفاهیم میترایی، به دلیل سلطه سیاسی پارس و زوال حاکمیت ماد بود. زرتشت سوژه مرکزی و روح تاریخ سلطه پارسی در مقابل سوژه مرکزی تاریخ کورد، میترا است لاجرم زرتشتی که در باشور ندای بازگشت به آن را از لج اسلام سر می دهند، افتادن در دام سلطه ایرانی است.  در این مقاله مفصلتر به آن پرداخته ام.

   https://www.radiozamaneh.com/222735

 #هێرش_قادری

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

راز پیامبر اوجالان،

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۰۹ ب.ظ

ز پیامبر اوجالان، در پاسخ به پرسش یکی از دوستان

   پرسشی که مطرح شد به طور خلاصه این بود که در چهارچوب تئوری خودم پاسخی برای تفاوت سیاست در روژهه لات با باکور و روژئاوا بدهم که چرا سیاست احزاب روژهه لات گاهی گالته امیز و یا دچار گسست میشود اما در روژئاوا، امپریالیستی، موفق و حتی عرب و آشور نیز به آن می پیوندند؟ قبل از پرسش این دوست عزیز من به این مسئله اندیشیده بودم و یک سال و نیم پیش در انتهای یکی دو مطلب فیس بوکی، ایده مطلب امروزی را طرح کرده بودم. در آنجا سه جمله گفته ام: اوجالان، سیاستمداری کلاسیک با اندیشه های نو است، سیاست وی سیاست پیامبران است پروژەی وی از نظر متدولوژیک گسست از کوردیت است اگرچه در جهت کوردیت، به این معنی که درکی از اخلاق سیاسی یافته است. اوجالان خوب می داند اینجا خاورمیانه است لامصب جایی برای گل و بستنی چوبی دموکراسی و مدنیتی نیست که شعارش را میدهد.اما معنی این چند جمله چیست؟ سیاست پیامبران که اوجالان خود آگاهانه می داند دنبال چیست و خود را با پیامبران مقایسه می کند، به چه معناست و اینکه چرا می گویم راز اوجالان؟ چون همانند سیاست پیامبران، پیروان نباید راز را بدانند وگرنه در صورت فاش شدن انگیزش آن سلب میشود و یا حداقل سلمان پارسیها و اعراب امروز دیگر به آن نمی پیوندند. من قبلا در مقاله پیوند اسلام و عصبیت عربی به استراتژی سیاسی پیامبر در پس پرده متافیزیکی آن پرداختم و شاید برای درک این مطلب آن مقاله ضروری باشد و در نهایت به پرسش آن دوست البته فراتر از محتوای پرسش ایشان در گالته بودن جامانه نوروزی به گالته بودن استراتژی احزاب روژهه لات در مقایسه با جدی بودن استراتژی پ ک ک خواهم پرداخت. سیاست پیامبرانی چون محمد و زرتشت و امامانی چون خمینی الگوی اوجالان است اما وی پایین تر از محمد و زیرکتر از خمینی است چون با اندیشه نو اما چون پیامبران کلاسیک، سیاست می کند. سیاست پیامبر به طور خلاصه شعار ضد نمرودی و ضد ایرانی و رومی با محتوای متافیزیکی و انسانی، بر مبنای همان منطق نمرودی است. محمد و زرتشت چیزی را درک کردند که بعدا مارکس و گرامشی آن را ایدئولوژی و هژمونی و فوکو آن را قفس بدن یعنی روح خواندند. می توانیم در تقابل مطلق با سیاست عرقانی و متافیزیک سیاست کوردی که قبلا به آن پرداختم، اسم آن را عرفان سیاسی و سیاست متافیزیکی بنامیم. پیاده کردن استراتژی سیاسی و برکشیدن سلطه قومی و مشروعیت دادن به آن با حقایق متافیزیکی و الهی، البته در اوجالان اندیشه نو مدنی. هدف محمد و زرتشت جز نابودی ایران و روم و ماد و تسخیر گنجینه های آنان برای تشکیل امپراتوری عرب و پارس نبود اما متناسب با ایده های هژمون زمان، دین، آن را مشروعیت بخشیدند که در فصل طرحی از نظریه دولت در ویرایش تازه کتاب به تفصیل گفته ام و تکرار نمی کنم. اوجالان دقیقا همان سیاست پیامبران را دارد، سلطه قومی کورد و تشکیل دولت ـ امپراتوری کورد اما در قالب اندیشه های نو که باید استراتژی در درون آن پنهان شود و اندیشه و اعتقاد امروزی نه دین و بهشت اخروی بلکه مدنیت و دموکراسی است که در قالب کنفدرالیسم بی دولت، استراتژی دولت کوردی را پیش می برد همانطور که محمد در قالب بهشت اخروی و تحقیر زمین، سعی در تحقق بهشت در همین زمین برای عرب داشت. این راز پیامبر اوجالان است که چند ماه پیش به یکی از سیاستمداران پارتی نیز گفتم که هیچ کس به اندازه اوجالان به فکر تشکیل دولت کوردی نیست وی تعجب کرد و گفت خودشان می گویند ما دولت نمی خواهیم تو چگونه میگویی؟ گفتم این یعنی استراتژی پیامبران دیگر!! حتی مدتی این ایده را در نظر داشتم که تضاد پارتی و پ کک، تضاد شکل و محتوی است که با ارائه سنتزی از آن، مانع فکری توافق این دو برطرف میشود. پارتی از شکل می گوید، پ ک ک، از محتوا، که متوجه شدم مشکل در مبانی مفهومی نیست بلکه در پایین در عصبیت حزبی و رقابت رهبری شخصی است. اما من که این را می دانم و طرفدار دولت هستم، چرا به نقد اوجالان می پردازم؟ یک دلیل ساده، نقد متنی است مستقل از نیت مولف، چون بدنه تنها متن را درک می کند نه نانوشته ی آن را و دلیل اصلی که در متن ظاهری نقد من وجود ندارد، پایین بودن درک اوجالان نسبت به محمد و زرتشت است که به فاصله زمانی بر می گردد چون محمد در زمانی می زیست که سمبلها و نشانه های عربیسم در جریان بود اما اوجالان در زمانیست که درکی از روح سمبلیک کوردی ندارد و اطلاعات تاریخی وی نیز محدودتر از آن است که درک کند. بنابراین استراتژی وی برخلاف محمد اگرچه از نظر سیاسی با وجود گسست متدولوژیک از کوردیت در جهت منافع و دولت کوردی است، از نظر سمبلیک برخلاف زرتشت و محمد که عربی ـ فارسی بود،کوردی نیست. دین محمد صد در صد از نظر سمبلیک نیز عربی بود. شاید کورد بودن زرتشت و عدم درک فارس بودن سمبلیک وی، دلیل این اشتباه است چون پروژه اوجالان، با وجود ارزش سیاسی آن، از نظر فقدان روح سمبلیک کوردی آن ویران کننده است تفسیر تاریخی وی ضد کوردی ـ میترایی و زرتشتی ـ پارسی است. اشتباه دیگر اوجالان این بود که درنیافت راز اصلی موفقیت پیامبری چون محمد استفاده از میل در جهت تحقق سلطه سیاسی بود و اوجالان به جای درک برون متن محمد، در درون متن جهاد اکبر علی غرق شد و نتوانست میل را وارد جنبش کند که اگر این کار را می کرد، قندیل جای سوزن انداختن نبود. اگر این استراتژی پیامبرانه اوجالان با روح سمبلیک کوردی آغشته میشد، کاری بود کارزار. من در دو مقاله حمایت  ه د پ از دگرباشان جنسی و هویت کوردی و دیگر مقاله از قرارداد اجتماعی مادها تا قرارداد اجتماعی روژئاوا که نزدیک دوسال پیش در nnsroj چاپ شدند و حمید تقوایی در سمیناری که ترس وی از اوجالان در آن هویداست و با تحقیر شخصیتی من اشاره ایی به آن دو مقاله دارد، سعی کردم این استراتژی به ظاهر بوکچینی و جنسیتی را با مخیله سیاسی و فرهنگی کورد که همان میترا( قرادادـ پردیس) است آشتی و روح سمبلیک کوردی را در آن تزریق کنم که نه آن مقاله به دست اوجالان می رسد و نه نانوشته های متن من درک خواهد شد. پروژه اوجالان همچنان به نظر من از نظر سمبلیک، یعنی میترا ـ پردیس و از نظر سیاسی یعنی بر روی سر قرار گرفتن میترا ـ قرارداد(درک ان دو مفهوم مستلم مطالعه ویرایش تازه کتاب است)، با وجود درک نانوشته متنهای اوجالان و درک استراتژی پنهان در زیر پوست کنفدرالیسم بی دولت، جای نقد بسیار دارد چون بدنه پ ک ک، درکی از راز وی ندارند و برخلاف غفلت مسلمانان در غرق شدن در عمق روح اسلام که همان روح عربیسم است، غرق شدن در عمق پروژه ی اوجالان، نابودی روح سمبلیک کوردیسم با وجود دست آوردهای سیاسی آن است. اما در جواب پرسش آن دوست در گالته بودن کاری چون نوروز جامانه احزاب روژهه لات و گسست سیاست آنان در تقابل با تداوم و جدی بودن باکور و روژئاوا، من گالته بودن را فراتر از نوروز جامانه می برم و کل استراتژی را در مقایسه با استراتژی پ ک.ک، گالته می دانم. چرا؟ احزاب روژهه لات نیز می گویند که این فدرالیسم و ... استراتژی است برای تحقق استقلال، پس چه فرقی با پ ک ک دارد؟ گالتهـ مسخره بودن آن در همین است و جواب آن به حدی ساده است که براستی بیان آن سخت و تحقیر آمیز است که برای جلوگیری از سوبرداشت آن را بیان نمیکنم تنها یک چیز میگویم، مقایسه این دو، مقایسه بانوی زیبایی است که هرچقدر هم ژولیده و نابهداشتی باشد، زیبایی وی مسحور کننده با بانوی زشتی که هرچقدر تمیز و آرایش کرده باشد، چنگی به دل نمی زند. مقایسه دیگر مقایسه آخوند پخته و زیرکی است که برای دیگران شعار بهشت اخروی می دهد و خود به آن باوری ندارد با آخوند خام و آماتوری که به شعارهای خود که باید برای دیگران باشد، عمل می کند. ایده الیسم و رئالیسم مورد نظر نگارنده که برعکس ایده الیسم و رئالیسم احزاب است را بیان می کنم. احزاب روژهه لات می گویند ایده الیسم ما دولت است اما رئالیسم حکم می کند که فعلا بگوییم به دنبال دموکراسی هستیم نه دولت، اما نظر من برخلاف این است. ایده الیسم من بی دولتی است چون کنفدرالیسم بی دولت اوجالان نه بر اساس استراتژی اوجالان بلکه به این دلیل که در مخیله سیاسی کورد چه به شکل کلاسیک و چه مدرن و چه امپراتوری، چیزی به اسم دولت جز به شکل قرارداد اجتماعی وجود ندارد و چیزی که در مخیله قومی وجود نداشته باشد، جز با دیکتاتوری دیگری قابل تحقق نیست اما رئالیسم حکم بر خواستن آن می دهد. بهرحال اوجالان، گسست از کوردیت است اما در جهت کورد و چون پیامبران، بهشت بی دولت وعده داده شده، چیزی جز استراتژی تحقق دولت کوردی نیست. اما این پروژه از نظر میترا ـ پردیس تهی و اگر اوجالان به جای فوکوس بر تاریخ تشیع، بر گرانیگاه تاریخ کورد، خرمدینان، و درونی شدن خرمدینان در یارسان و بکتاشیه و قادریه و...، آگاهی داشت، تصور می کنم این نقص بر طرف میشد و انتقاد دیگر مثل همه احزاب، میتراـ قرارداد بر روی سر ایستاده است یعنی توافق با دیگری بر علیه خودی. چون پ ک ک نه هژمونی مطلقی بر دیگر احزاب دارد، نه حاضر به پذیرش آنان است و چون به درستی هیچ مرزی را به رسمیت نمی شناسد، پس برنامه چیست؟ این نقد سیاسی ـ رئالیستی است نه فکری. به این دلیل برداشت من از عصبیت حزبی به عنوان مانع کوردایه تی، تنها خویشاوندی نیست که محدود به پارتی باشد بلکه گوران و پ ک ک را نیز در بر می گیرد.#هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

 
  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

مرگ کورد و تولد فکر کوردی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ب.ظ

Hersh qaderi:

فکر کوردی: مرگ کورد و تولد فکر کوردی.

اکنون که جهان پساکوردیست، شرایط امکان تولید فکر کوردیست. اکنون که کوردی وجود ندارد و کورد مرده است می توان به کورد اندیشید. اکنون، خلا وجود کورد می تواند سرآغاز تولد فکر کوردی باشد. چراغی به دست باید در کوردستان گشت و به دنبال کورد گشت و این زوال هستی کورد، این نیستی کورد، سرآغاز هستی اندیشه کورد است. اگر مسکنهای حزبی و ایدئولوژیهای غربی نبود، خیلیها درک می کردند که کورد مرده است و گریستن بر جسد کورد شاید ما را به فکر فرو ببرد و این فکر بذر اندیشه کوردی شود؟؟؟

فکر کوردی اصطلاح غریبیست. معنای آن روشن نیست چون ما نه می دانیم فکر چیست نه می دانیم کورد کیست؟ پس چگونه فکر کوردی تولید کنیم. فکر کوردی هر ترشح ذهن کوردی نیست.فکر کوردی ناخودآگاه ادبی یک قوم نیست اگر چه می تواند خوداگاهی بر آن نااگاهی، مقدمه طرح آن باشد. فکر کوردی رویاهای ایدئولوژیک یک نفر در زندان نیست.فکر کوردی درونی کردن ایسم های غربی و ایده های دیگران نیست. فکر کوردی مصادره پروژه دیگران نیست؟ فکر کوردی تن به منطق استراتژی سیاسی نمی دهد اگرچه می تواند مبنای آن باشد. پس فکر کوردی چیست؟ فکر، فکر است پس معنای کوردی آن چیست؟ فکرهای کوردی نداریم که این همه ایسم داریم تنها یک فکر کوردی داریم اگرچه می تواند ظهورات و یا سرچشمه های متفاوتی داشته باشد. فکر کوردی از سویی مستلزم درک کوردیت در مرحله پیشا مفاهیم برساخته است در عین حال خود این درک مستلزم فکر است. درک کورد توسط فکر کوردی ممکن است در عین حل فکر کوردی جز با درک کوردیت و شکافها و تراژدیهای آن ممکن نمی شود. فکر کوردی لزوما با صرف بودجه های عظیم تحقیقاتی تولید نمی شود. فکر کوردی مستلزم بازگشت به مرحله پیشا مفاهیم است در عین حال با تجربه پسامفهومی. فکر کوردی در بیرون ما نیست که نگاه سوژه از بیرون آن را کشف کند. فکر کوردی رسوبات سمبلیک قرنها نااگاهی و رسوبات احساسی قرنها تراژدی است که اول باید در آنها زیست و احساس کرد در عین حال جز در  گسست احساسی از آنها تولید نمی شود. برای تولید فکر کوردی ابتدا باید آن را آبستن شد اما جز با برون افکنی آن تولید نخواهد شد. فکر کوردی، از سویی کوردیست از سوی دیگر جز با تامل در جهان تراوش نخواهد کرد. کورد در جهان بوده است اما به آن نیندیشیده است. کورد در جهان زیسته است اما در آن تامل نکرده است. کورد حیوانی سمبلیک بوده است نه متفکر و هرگونه گذار به عالم تفکر، گسست سمبلیک از کورد بوده است پس چگونه من از فکر کوردی میگویم؟ فکر کوردی تاکنون تولید نشده است چون امکان تولید نداشته است. تا کورد باشد، فکر کوردی نیست پس  لازمه تولید فکر کوردی، زوال کوردیت است. جز با زوال یا گسست از کوردیت، فکر کوردی تولید نخواهد شد. شاید تنها امروز و در این چند دهه اخیر می توانستیم و میتوانیم فکر کوردی تولید کنیم که کورد وجود ندارد یا ذوب شده است. حتی در صدسال گذشته که کورد هنوز وجود داشت، هزاران هگل و افلاطون نمی توانستند فکر کوردی تولید کنند اما اکنون که کورد وجود ندارد یا آخرین نفسهایش را می کشد، شرایط امکان فکر کوردی وجود دارد. اکنون کوردی وجود ندارد و این خلا یا درک این خلا، میتواند سرآغاز ظهور فکر کوردی باشد. خلا سرآغاز تولید فکر کوردیست، کوردی که سرشار از زندگی بود خلائی برای فکر کردن نداشت اما اکنون که تهی گشته است و درحال زوال، امکان فکر کردن به این زوال و نیستی که مقدمه فکر کوردیست، وجود دارد. اکنون در بحران جهان زندگانی کورد، جهان اندیشیدن آن مقدور است و در این نقصان، می توان به کورد چون کورد، نه این کورد و آن کورد اندیشید. اگر فراتر از تقسیم بندیها برویم به کورد میرسیم و در مقابل آیینه صاف کورد فراتر از زنگ زدگیهای ایسمی و حزبی، میتوانیم خود را ببینیم و این خود دیدن که همان خوداگاهی در برابر آیینه کورد است، سرآغاز فکر کوردیست. اگر به عمق عصبیتهای حزبی و ایسمهای غربی در کورد سفر کنیم، می بینیم که فاقد عمق و خلائی بیش نیست و در این خلا میتوان در خود فرورفت و به کورد چون کورد اندیشید. خلائی که تنها کورد است و دیگر هیچ. بدون هیچ تقسم بندی و کثرتی چون جاش ـ باش، حزبی و دولتی، باشوری و روژهه لاتی، اپویی و بارزانی و ...آنگاه در آیینه خالص کورد به خود نگریسته که از سویی خودگاهی کورد به خود در آیینه ماست و از سوی خودآگاهی ما در آیینه کورد، سرآغاز تولید فکر کوردیست. کورد، مرده است. جسد بی روح کورد، بر زمین افتاده است، میتوانیم نگاه رندانه ایی به جسد بیندازیم و با می خود را تسکین دهیم؟ می توانیم بر روی جسد مرده کورد اشک بریزیم و ناله گریه سر دهیم؟ یا میتوانیم در چرایی مرگ و در احساس خلا ناشی از مرگ بیندیشیم و از خود بپرسیم؟ درک این مرگ، سرآغاز بحران روح و پرواز به عالم معناست. اما افسوس کرکسها مشغول خوردن جسد کورد هستند؟؟

#هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

معرفی کتاب عقل سیااسی ایران و هویت خواهی کوردها

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۳۰ ب.ظ

کتاب عقل سیاسی ایران و هویت خواهی کوردها در سه بخش، متشکل از هشت فصل با یک مقدمه و نتیجه گیری مفصل است. این کتاب جلد اول از پژوهشهایی است که در صدد بازسازی تاریخ سیاسی و فرهنگ کورد در تعامل و تقابل آن با تمدن ایرانی است. برخلاف تصور رایج، اما غلط پژوهشگران ایرانی و مستشرقین، که کُردها را بخشی از تمدن و فرهنگ ایرانی تعریف می کنند، این کتاب بیانگر آن است که کُردها نه تنها ایرانی نیستند بلکه از یک سو، عقل سیاسی ایران با تمامی مولفه‌های خویش مانند دولت، سرزمین، دین، اسطوره، زبان و سمبل، در تقابل و با نفی و غیرسازی کُردها تکوین یافته است از سوی دیگر بخش اعظم آن چیزی که به ایران مشهور گشته است، از سرزمین گرفته تا فرهنگ و شخصیتهای آن، متعلق به تمدن کورد است که توسط پارس مصادره و مُهر ایرانی بر آن زده اند که در فقدان تاریخ نگاری کوردی، دیدگاه خود از تاریخ را در حاکمیت حقیقت تثبیت کرده اند. کُردها بومی اما ایرانیها مهاجرانی بودند که با فتح و جنگ با مادها بر این سرزمین مسلط شدند و سرزمینهای تسخیر شده‌ی مادها را ایران زمین، بهشت گمشده و ارض موعود خویش نامیدند. بعد از شکست نظامی و فتح سرزمین مادها، دولت/امپراطوری را برای حفظ فتوحات خود و حفظ سلطه‌ی خویش بر مادها تشکیل داده و امپراطوری ایرانی نه سلطه ی مشترک ماد و پارس بلکه ابزار سلطه‌ی قومی پارس بر ماد بوده است. دین زرتشت در اتحاد با قدرت سیاسی هخامنشیان پارس، اساساً در تقابل با آیین مادی میترا تکوین یافت و میترای مادی در دین زرتشت به اهریمن ملقب شد. اساطیر ایرانی نه اساطیر مشترک ماد و پارس بلکه خاطره‌ی پیروزی پارس بر ماد و دیگری این اساطیر چون اهریمن، ضحاک، تورانیان، دیوها و شرّ خطاب به مادها است. زبان پارسی با مصادره‌ی واژگان مادی، یک شبه به دستور داریوش برای حفظ خاطره‌ی پیروزی بر ماد زایش یافت. فلسلفه‌ی عصیان پارس با کوروش، عطش ثروت‌های مادی بود و جز با جنگ و خشونت، قدرت از ماد به پارس منتقل نشد. سمبل‌های ایرانی چون عقاب و گاو در تقابل با سمبل‌های کُردی چون مار و شیر تقدیس یافت. بنابراین، کُردها نه تنها ایرانی نیستند بلکه عقل سیاسی ایران بر پایه‌ی نفی و غیرسازی آن‌ها تکوین یافته است و رابطه‌ی عقل سیاسی ایران با هویت کُردها، رابطه‌ی سرکوب-مصادره است. ضمن سرکوب و تصرف، فرهنگ و سرزمین کُردها را مصادره اما رنگ و لعاب ایرانی/زرتشتی به آن داده‌اند. نمونه‌ی کامل این برخورد دوگانه، میترای مادی است که به معنای قرارداد-پردیس بود، اما ایرانیها ضمن نابودی و سرکوب میترای مقدم مادی، میترای تصنعی خورشیدی و فرشته‌ی اهورا را برساختند در صورتی که میترای مقدم در فرهنگ ایرانی به اهریمن ملقب شد همان‌طور که با سرکوب و نابودی کُرد واقعی و ملقب گردانیدن به آژی‌دهاک، تورانی و... ، کُرد تقلبیِ ایرانیِ اصیل را برساختند که متاسفانه چون تاکنون تاریخنگاری کورد از یک سو، محدود به ذکر رویداد و تاریخ بی تاریخ ایلات و عشایر بوده و از سوی دیگر از زاویه ذهنیت مسلط و تاریخ نگاری قوم مسلط به تاریخ خود نگریسته ایم، هیچ درکی از هویت و پدیدارهای فرهنگی و سیاسی خویش نداریم و در فقدان تاریخ نگاری کوردی، ما ملتی بی تاریخ و بی حافظه هستیم به همین دلیل منطق عمل سیاسی کورد در دنیای امروز، فاقد تئوری مناسب با خویش است و سرگردان ایدئولوژیهای غربی چون مارکسیسم –لنینیسم و اسلام سیاسی و...هستیم.این کتاب گام هرچند ناچیزی در پُر کردن خلا فکری و تاریخی کورد است.

http://www.lulu.com/spotlight/Kurds#

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

نجات بدن کوردها

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ب.ظ

نجات جسم کورد: کورد چیزی جز جسم کوردها نیست.

زمانی که انسان از جسمانیت عصر محوری گذار کرد که سلطه قومی ـ طبقاتی و توجیه آن سلطه، دین و فلسفه، در میان انسانها رواج یافت. دلیل ظهور دین و فلسفه، روان کردن چرخ دنده سلطه قومی و طبقاتی بود. دین زرتشت روان کننده چرخ دنده سلطه قومی پارس و فلسفه افلاطون روان کننده چرخ دنده سلطه طبقاتی اشرافیت، به این معنی ظهور روح با هرشکل آن چه دین و چه فلسفه و چه حقوق، برای برده کردن و در قفس کردن جسم انسانها بود باید هزاران سال می گذشت که با واسطه آپولون نیچه و روان پریشی فروید و ایدئولوژی مارکس، تازه فوکو دریابد تنها آزادی، آزادی تن است و روح، قفس جسم است و علوم نه توسعه انسانیت بلکه تکنولوژی بدن هستند. اکنون جسم کورد موش آزمایشگاهی شده است. با روح ایدئولوژیها وعصبیت ها بروی جسم کورد، شما بخوانید پیشمرگ، آزمایش انجام می دهند که هرآزمایش، نتیجه ای جز مرگ جسم کورد ندارد. همه مشغول کالبد شکافی جسم کورد هستند و این جسم بدبخت در قفس روح عصبیت ها و حقیقت های پزشکان حزبی درمانده و اسیر است که باید آن را نجات داد. روح دیگریهای چون ایران، جسم کورد را ابزار و مطیع می کند اما جسم از نفس کشیدن و لذایذش محروم نمی شود. روح دیگریها تنها از جسم کورد انضباط و تولید می خواهند اما روح عصبیت های حزبی به اصطلاح کورد، نه تنها همان انضباط و تولید را می خواهند و نه تنها از تمامی لذایذ و زیست زندگانی تهی می کنند بلکه جسم را متلاشی و نابود می کند. کورد چیزی جز جسم کوردها نیست و با فاش سازی بنیان عصبیت و قدرت طلبی ایدئولوژیها و یا روحهای اسطوره ایی چون ناسیونالیسم و راسان و سوسیالیسم، باید جسم کورد را از زندان و قفس آنها رهانید زندانی که نه تنها بردگی می کشد و تهی از زندگی می کند، آخرش مرگ همان جسمی است که به امید رهایش، به بردگی می کشانند. جسم کورد، چون سنگ بی روح در خدمت شبح روحهای حزبی قرار گرفته است و از هستی جسمانی خویش، یعنی از تمامی نیازها و لذتهای خویش محروم شده است که به آزادی برسد که آزادی بزرگتر یعنی مرگ تنها آینده وی است به همین دلیل مفهوم بی معنی پیشمرگ را ساختند تا با روح آن، جسم کورد بردە و در نهایت نابود کنند. مفهوم پیشمرگ، قفس جسم کورد که نهایت این قفس، مرگ است. جسم تک تک کورد، باارزشتر از مفهوم توخالی کورد و البته مفهوم پیشمرگ است و پیشمرگ شدن پیشمرگه تنها ابزار تجارت سیاستمداران در پس مرگ آنان است.(ر.ج پیشمرگ یا پسمرگ) بیایید آینده مرگ خود را در باشور ببینید که مرگ جسم شما ابزار لذایذ جسمی دیگر کوردها و حتی ابزار امپریالیسم امریکا و بغداد و حشدی شعبی فارس شده است که یک نفر در آلمان و آمریکا افتخار کسب کند. جسم کورد، ماشین باربر و شتر سواری احزاب با روح ایسمها شده است. جسم کورد دیگر جسم نیست هنگامی که از تمامی نیازها و غرایز خویش تهی شده است، بنابراین جسم کورد به جسدی بی روح تبدیل شده است و لاجرم کورد مرده است. برای یک بار از خارج از تعصب باید مسئله کورد را در سطحی غیر از چک مطرح کرد و به جای روح بردگی و مرگ جسم کورد باید روحی در خدمت جسم کورد و رهایی و لذایذ آن ارائه دهیم. باید بدن کورد را با لذتهای زندگانی آشتی داد و کورد فراتر از بدن کامل که بدن تک تک کورد است، نیست. روح در کورد همان بدن کامل است که همان توافق تک تک بدن کورد است نە گروها و روسای گروهایی چون حزب کە نه رهایی بدن کامل بلکه سوار شدن بر آن است. بنابراین روح کورد، جز جمع تک تک بدنها نیست و هیچ روحی از سەربخویی تا راسان، ارزش نابودی بدن هیچ کوردی را ندارد. فعلا کاری برای نجات جسد کورد و زندە کردن وی از دست ما بر نمی آید، تنها کار ممکن جلوگیری از مرگ جسم کوردهاست و اینکه بدن کامل به چه معناست بعدا به آن می پردازم. #هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹