ایرانی بودن و نبودن کورد؟ ایران نازمین
بحث در باره رابطه تاریخی کورد و ایران ظرافت خاصی می خواهد و کسانی که هیچ درکی از این تاریخ و تعامل و تقابل آن ندارند، امروز در صحنه سیاست که نیازمند صراحت هستیم مدعی این ظرافت کاریها در مشروعیت دادن به ادعای ایرانی بودن خویش هستند. قبل از هر چیز باید اشاره کنم که سلطه ایرانی/پارسی بر کورد نه تنها سیاسی ونظامی یا همان سلطه دولت تک قومیتی پارس بر کور است بلکه سلطه اصلی پارس_ایران بر کورد سلطه مفاهیم است. مفاهیم چون ماده سمی بی حس کننده، ذهن ما را فلج کرده است. یکی از این مفاهیم که ما را به اسارت خویش در آورده است مفهوم ایران و ایران زمین است انگاری که مفهومی متافیزیکی و ازلی است غافل از آنکه مفهومی تاریخی_سیاسی و ابزار هژمونیک سلطه پارسی است.اینکه ایران ـ پارس سرزمین و فرهنگ ما را مصادره کرده است یک مسئله است اینکه امروز محافظه کاری و مماشات سیاسی را با آن توجیه کنیم و بگوییم ما ایرانی هستیم، مسئله ی دیگر. اینکه سرزمین ما را تسخیر و آن را ایران نامیدند درست است اما اینکە امروز ما ایرانی هستیم مقرون به صحت نیست. اینکه واژه ایران از کجا آمد و ریشه در چه دارد چندان مهم نیست بلکه کارکرد سیاسی آن مهم است که سیاسی شدن این مفهوم همزمان است با تثبیت قدرت پارس بر این سرزمین لاجرم اگر بحث مفهوم است کورد ایرانی نیست. هیچ ارتباطی بین این سرزمین و این نام نیست و تثبیت این نام همان تثبیت قدرت پارس است. اینکه شاهنامه تاریخ انیران ـ مادها است و با مصادره رنگ و لعاب ایرانی به آن قالب کرده اند یک مسئله است اینکه ما توجیه کنیم در این فرهنگ نقش داشته ایم پس ایرانی هستیم مسئله بسیار متفاوتی است. مصادره فرهنگ و سرزمین یک ملت با بخشی از آن بودن بسیار متفاوت است. نقش داشتن، بخشی از آن بودن از پایین به بالا و مشارکت است همان چیزی که قلم به دستان ایرانی برای هضم آن را رواج می دهند و توسط نویسنده و مترجمان نااگاهی چون سلطانی در کتاب نقش کوردها در فرهنگ ایرانی و مقدمه های ابراهیم یونسی و ..درونی شده است و امروز تنی چند از سیاستمداران به اصطلاح اصلاح طلب و احزاب، عدم جسارت سیاسی و ناآگاهی تاریخی را با آن توجیه می کنند که اگر ما می گوییم ایرانی هستیم چون از آن ماست و در آن نقش داشته ایم باید بگوییم در جهالت مرکب هستید. ایران مفهومی سیاسی و در پیوند با قدرت سیاسی پارس هژمون شده است و هرگونه ادعای ایرانی بودن، تثبیت هژمونی پارس و نفی هویت و تاریخ کورد است. مسائل سیاسی را با موشکافیهای تایخی قاطی نکنید و مماشات و حراج هویت و تاریخ مستقل کورد را با دلایل تاریخی توجیه نکنید کورد نه تنها ایرانی نیست بلکه عقل سیاسی ایران با تمام مولفه های آن در تقابل با کورد معنا و تثبیت شده است. مفهوم ایران ابزار هژمونیک سلطه قومی پارس است و ادعای ایرانی بودن، نفی کورد بودن است. اگر این همه فیلسوف و تاریخ دان هستید به جای توجیه ادعاها و مماشات سیاسی خویش، محبت کنید از نظر تاریخی آن را روشن و کتاب و مقاله بنویسید. از کی تا به حال تاریخ دان شده اید و ما نمی دانستیم؟ تکرا می کنم ایران مفهومی سیاسی است نه فرهنگی و مولود ظهور سلطه قومی پارس است چه در قدیم و چه در جدید و کورد ایرانی نیست. باید سیاست را به مفهوم ایران بازگرداند و از آن اسطوره زدایی کرد، از آن سرزمین زدایی کرد، از آن فرهنگ زدایی کرد. این استراتژی فارس است که از مفهوم سیاسی ایران سیاست زدایی کرده است و به آن جنبه اسطوره ایی و طبیعی داده است که انگاری امکان گذار از آن نیست. مفهوم برساخته ایران جنبه ازلی و ابدی داده اند چون خدایی ماوراتاریخ در حالی که این مفهوم تاریخی است و برساخته سلطه قومی پارس در مشروعیت داد بر سلطه بر کورد. ایران چند قومیتی مفهومی ازلی نیست برساخته سلطه احیاشده پارس در زمان رضاخان است که سلطه دولت تک قومیتی پارس مشروعیت یابد که احزاب کورد شاهکار کردند و به جای واژه قوم، ملت را جایگزین و نظم برساخته ارتش قزاقی را در حد یک تمدن عظیم ازلی انتزاع ساختند و چنان در تارهای معنایی عنکبوت زهرآگین پارسی اسیر شده اند، هرگونه تقلایی چون تقلاهای هفتادسال اخیر به اسیرشدن بیشتر در تارهای معنای ایرانی منجر می شود. این واژه چون ماده سمی خطرناک به کلی ذهن وجود نداشته احزاب کوردی را فلج کرده است. با چەک نمی توان به جنگ ایران رفت ابتدا باید جنگ مفهومی را برد و در مقابل مفهوم ایران، مفهوم دیگری برسازیم که فعلا امکانات مفهومی و تاریخی آن را نداریم. در برابر ایران به جنگ مفهومی نیازمندیم بدون درک آن پیشمرگه را می فرستند در باشور جنگ مفاهیم بی معنی است همه غرق مفاهیم از سربخویی تا علمانیت گشته اند.
ارتباطی بین دال ایران و مدلول سرزمینی که ایران نامیده شد، وجود ندارد و مفهوم ایران زمین، پیش فرضی هستی شناسانه است که، خود بخشی از «نظام فرهنگی پیش سیاسی و پیش قانونی استبداد ایرانی» است. ایران مورد تاخت و تاز قبایل قرار نگرفته بلکه با تاخت و تاز یکی از این قبایل (پارس/پارت)، قالب شده است. ایران زمین، سرزمین یا مفهومی خنثی نیست که، بوستان تاریخ ایران در درون آن روییده و میوۀ استبداد، ثمرۀ آن باشد بلکه خود از ثمرات استبداد پارسی است. وحی منزلی نیست که گفتمان دانش/استبداد ایرانی نتیجۀ تفسیر آن باشد بلکه خود از دالهای اصلی گفتمان دانش/قدرت پارسی و لاجرم بخشی از متن گفتمان پارسی است، نه واقعیتی که مکان شکل گیری متن ایرانی باشد. واقعیتی خارج از متن دانش/قدرت پارسی/ایرانی وجود ندارد. بنابراین، مفهوم ایران زمین در درون گفتمان عقل سیاسی پارسی و از فراوردههای ایدئولوژیک آن است. همانطور که استبداد ایرانی در درون گفتمان عقل قومی پارس و نتیجۀ آن است، نه ماوراء جامعه و، نه در تقدیر کم آبی طبیعت (کاتوزیان) و یا هجوم ترک و مغول (طباطبایی) و یا ساخت مدرن دولت مطلقه (احمدی). از نظر روشنفکران ایرانی، دال متافیزیکی ایران، خدایی از قبل موجود است که، نه آغاز دارد نه انجام و، جهان تاریخ ایرانی را، از عدم به ظهور رسانده است، یا مکانی است لامکان، که تاریخ در درون آن اتفاق افتاده است. این دیدگاه، اندیشههای اینان را، به الهیات سیاسی پیوند میدهد. جغرافیای ایرانی مقدم بر تاریخ ایرانی/پارسی نیست بلکه تاریخ ایرانی/پارسی، مقدم بر جغرافیا و مکان ایرانی است. ایرانیت نه سرزمین و یا مفهومی ماقبل و مقدم بر فارسیت، که فارسیت یکی از اعضا و یا بخشی از آن باشد«ایرانیت عام تر از فارسیت»، بلکه فارسیت مقدم بر ایران و، ایرانیت از دالهای سلطۀ هژمون عقل پارسی است که، بر سرزمینهای تسخیر شده توسط پارسها، قالب گشت. خدای ایران، خالق هستی تاریخ پارسی نیست بلکه ذهن جمعی قوم پارسی است که فرافکنی و متافیزیکی شده است. بنابراین، برخلاف دیدگاه جناب کاتوزیان که، مابین ایرانیت و فارسیت تفاوت میگذارد«فرق است بین ایرانیت به طور عام و فارسیت به طور خاص»، ایرانیت نه تنها عام تر از فارسیت و ماقبل آن نیست بلکه از دالهای گفتمان سلطه پارسی و ابزار هژمونیک آن است. تغییر واژه، از امپراتوری پارس به دولت مدرن ایران، نه ایران قدیم را عامتر از پارس میکند و نه تقدیر فارسیتِ ایران را تغییر میدهد
من حق قضاوت ندارم اما صفحه شخصی خودم است این مرز کورد و جاش است آیا هویت و تاریخ مستقلی برای کورد در ذهن دارید که ایرانی نیست در غیر اینصورت مشروعیت شهید شدن و زندانی شدن حتی یک نفر را ندارید چه در داخل و چه خارج. بازهم این مسئله با استراتژی طرح آینده متفاوت است شما می توانید بگوید ما در چهارچوب ایران خواهان حق و حقوق هستیم اگرچه نامکن اما غیر منطقی نیست این بحث حقوق است ربطی به هویت ندارد می توانید بگوید در چهارچوب عراق و بورکینافاسو می مانیم و مبارزه می کنیم ربطی به کورد بودن ندارد اما حق ندارید بگوید ما ایرانی هستیم یا بودیم. در نهایت باید اشارە کنم طرح این سئوال که کورد ایرانی هست یا نه به کلی غلط است.
ایران قبلا هر معنایی داشته باشد ظهور سیاسی آن با تثبیت قدرت سیاسی پارس است. این واژ بعد از قرنها فراموشی که شاید اصلا نبوده باشد که فراموش شده باشد، همزمان با ظهور دولت مدرن پارسی در پیوند با دانش شرق شناسی ظهوری دوباره در مشروعیت دادن به جنبشهای قومی ضد پارسی داشت. در قدیم پارسهای مهاجر که شاخه از اقوام ترک ـ مغول بودند هرکجا را تسخیر بهشت گمشده خویش یعنی ایران می نامیدند. یعنی هیچ پیوندی بین مفهوم ایران و این سرزمین وجود ندارد ار مسیر مهاجرت و یورش پارسها جای دیگری بود اکنو آنجا ایران بود لاجرم ایران بی زمین است و ایرانیها ـ آریاییها سرزمینهای تسخیرشده را ایران می نامیدند. ارتباط کورد و ایران، ارتباط دو فرهنگ و دوسرزمین نیست ارتباط خاک و فرهنگ و مردم با سیاست و قدرت است قومی مهاجم که هجوم آوردند و بر سرزمین و خاک کورد مسلط شدند این ارتباط زیربنا و روبنایی است با این تفاوت که روبنا تعیین کننده و حاکم است چون تنها اصل تعیین کننده خاورمیان نیروی نظامی قوم ـ قبیله است اگرچه در رو قرار می گیرد، اصل تعیین کننده می شود. پس ایران نازمین است، سرزمین نیست مفهومی سیاسی است نە اسطوره ایی. باید سیاست را به این مفهوم بازگرداند و از آن اسطوره زدایی، سرزمین زدایی کرد مفهومی ازلی نیست، ماقبل فارس نیست طبیعی نیست تنها سیاسی است کارگزار پارسی مقدم بر ساختار ایرانی است.
ادعای ایرانی بودن را با این توجیه که واقعیتی جغرافیایی است توجیه نکنید. اکنون سرزمین شده است کاری از دست ما بر نمی آید اما حداقل هنوز شامل کوردستان نمی شود پس هیچ کوردی ایرانی نیست و محبت کنید برای توجیه محافظه کاری سیاسی خویش وارد حریم مقدس تاریخ و فلسفه تاریخ نشوید. ملتهای دیگر برای توجیه سیاست وارد حریم تاریخ می شوند اما در جهت گسترش اما حمه کورد برای حراج هویت و تاریخ خویش وارد می شود. در تمام دنیا سیاست وارد حریم تاریخ میشود برای توسعه طلبی و ملت سازی در کورد وارد تاریخ میشوند برای توجیه شاخه بودن و ملت پاشی. دیگران فرهنگ خود را از سیاست جدا تعریف می کنند و فرهنگ دیگری را سیاسی تعریف می کنند کورد فرهنگ ایرانی را از سیاست جدا و دوستدار فرهنگ ایرانی است اما فرهنگ خود را از سیاست جدا نمی کند و بخاطر استراتژی که چیزی جز پرستیژ رهبریت حزبی است فرهنگ و هویت کورد را دودستی حراج می کنند.
heresh qaderi,