گذار از قفس عصبیت حزبی برای طرح سئوال اصلی و دریافت امر کلی
گذار از قفس عصبیت حزبی برای طرح سئوال اصلی و دریافت امر کلی
از گرفتاریهای مهم امروز کورد، عدم درک سئوال اصلی است. هنوز سئوال را نیافته ایم جوابهای مطلق را سرازیر کرده ایم. و چون هنوز در آستانه طرح سئوال اصلی و دریافتی از شکاف و بحران مسئله کورد چون امر کلی نداریم، راه حلهای ارائه شده، نه مرتبط با شکاف و بحران مسئله کورد، بلکه نسخه های ایدئولوژیکی است که بجای هدایت شکاف به سنتز، باعث تراکم شکاف میشود. طرح سئوال اصلی کورد، قطعا فراتر از عقلانیت حزبی است. عقلانیت نامعقول حزبی نه تنها قادر به طرح سئوال نیست بلکه عصبیت آن مانع از پرسشگری و جوابهای روشنفکران ایدئولوگ حزبی و دور زدن بحثها بر منافع حزبی، مانع از ملتفت شدن به طرح مسئله است. برای یافتن مسئله اصلی و شکاف اصلی جامعه و فرهنگ کورد، باید به مرحله پیشاحزبی اما از زاویه تجربه پساحزبی نگریست. منطق حزبی، به طور بنیادینی، بنیادهای جامعه ی کوردی را در مسیری خارج از مسیر اصی هدایت کرده است و چون در انحراف از سئوال اصلی کورد طراحی شده اند، نه تنها التیامی برای شکاف نبوده اند، بلکه در خواب کردن و پوشش سئوال درست، نقش اصلی را داشته اند و در عدم نتیجه چون ادم دردمندی که برای فرار از بحران روحی خویش به مخدر پناه می برد و با ماندن در بحران روحی، مصرف را بالاتر می برد، تشکل حزبی در کوردستان نیز روزبروز بیشتر میشوند در حالی که نه بحران روحی با مخدر چاره میشود، نه بحران فکری کورد با حزب جدید و تغییر حزبی و، چون احزاب نه بر مبنای شکاف اصلی جامعه و بحران فکر کورد بلکه تقلیدی از بیرون بوده اند، و معرفت متاخر از سیاست و عصبیت حزب است، سوالهای مصنوعی و بی ربط به جامعه طرح و همان جوابهای دیگریها، نیز برای آن مطرح می شود. برای مثال پرسش بنیادی کورد نه سنت و مدرنیته است نه اسلام و سکولاریسم، نه سرمایه داری و سوسیالیسم و نه دیکتاتوری و دموکراسی، اما چون احزاب به تقلید از احزاب جوامع دیگر شکل گرفتند که مسائلی چون سوسیالیسم و سرمایه داری، سنت و مدرنیته و یا اسلام و سکولاریسم در آنها مسئله است، همان مسائل را معیار ایدئولژیک حزبی قرار داده اند، که به طور بنیادی ارتباطی با بنیاد بحرانهای کورد ندارند. نامهای احزاب کوردی براستی تهوع آور است و دفاع هرکدام از ایدئولوژیهایی، فلج کننده طرح معرفتی مسئله اصلی کورد بوده و هست. و چون به اصطلاح روشنفکران، به ظاهر در درون جامعه کورد اما در باطن در بیرون آن ایستاده اند، مسائل مطرح شده آنان بی ارتباط با شکافهای جامعه و بازتولید عقلانیت حزبی با وجود دشمنیهای ظاهری حزبی است برای مثال طرح سکولاریسم در باشور، همچون لنینیسم احزاب چپ مطرح کننده سکولاریسم، چیزی جز بحثی ایدئولوژیک و بت سازی جدید نیست و فاقد هرگونه مبنای معرفت شناسانه است چون سئوال و شکاف اصلی جامعه ما، شکاف اسلام و سکولاریسم نیست و جز کپی ناشیانه ای از روشنفکران از قدرت طرد شده ایرانی، هیچ مبنایی در جامعه کورد ندارد. عقل نامعقول حزبی، مانع از تولد عقلانیت کوردی شده است، و برای یافتن سرچشمه عقل کوردی باید سنگریزهای حربی را به دور ریخت. چون اهل فکری در کوردستان نداریم و عصبیت حزبی بر تفکر وجود نداشته آنها می چربد، در صورت دعوت نشدن از آنها برای ریاست حزبی و دفتر سیاسی، بدون هیچ مبنای فکری تازه و بدون نقد ناتفکر کهنه به فکر تغییر حزب یا ایجاد حزب تازه می افتند. در حالی که بحران کورد معرفتی است و به اصطلاح ناسیونالیسم کورد کودک مرده به دنیا آمده ای بیش نیست و احزاب، حشرات پوسیدگی جسم مرده کورد هستند که باعث خودخوری خودشان که همان خوردن جسم بی روح متولد شده ی کورد است. بنیاد بحران کورد به بحران بنیاد حزبی باز می گردد نه کارکرد و ایدئولوژی یا رهبری آنان. بنابراین برای گذار از عصبیت حزبی در رسیدن به معرفت ملی، باید به مرحله پیشاحزبی اما با تجربه پساحزبی بازگردیم تا بتوان خارج از گرداب عصبیتهای حزبی، طرح معرفت شناسانه وتاریخی ای از مسئله کورد داشته باشیم. چون هنوز به طور معرفتی و فلسفی کورد مسئله نشده است، راه حلهای حزبی چون سم ماده شتر، نابینا اما پرقدرت، پا بر زمین کوبیده و گرد و خاک ناشی از آن، مانع از دیدن مسئله اصلی شده است. یعنی عقل نامعقول حزبی نه تنها خود مولود عدم درک مسئله است، وجودشان باعث ناپدید شدن بیشتر آن میشود. برای دریافت امر کلی و سیاسی، چاره ای جز گذار از عصبیت حزبی که بر سر جزئیات اجتماعی گرد وخاک می کنند نداریم. برخلاف ملتهای دیگر که احزاب در چهارچوب زبانی، فرهنگی و جغرافیای مشخص ملی شکل گرفتند، احزاب کورد نه در چهارچوب ذکر شده کوردی بلکه با درونی کردن چهارچوبهای دیگریها، مانع از تشکیل چهارچوب ملی شدند و از همان آغاز با نامها و استراتژیهایی چون خودمختاری برای کورد و دموکراسی برای دیگریها، که همان اندازه مسخره بود که گاندی مدعی دموکراسی برای امپراتوری بریتانیا میشد، آوانگارد حراج هرگونه چهارچوب ملی و درونی کردن چهارچوبهای دیگری شدند وبا نهادینه شدن عصبیت حزبی، حس ملیگرایی از نطفه خفه و مانع از طرح سئوال اصلی هویتی و درک امر سیاسی شدند. صدر تاریخ ملی دیگریها در ذیل تاریخ حزبی، اما صدر تاریخ حزبی ما در ذیل تاریخ ملی قرار دارد. در ملتهای دیگر حتی اگر حزب مقدم بر دولت بوده، بر مبنای فکر ملی و دریافتی از امر سیاسی بوده است اما احزاب کورد نه بر مبنای فکر و تاریخ ملی بلکه فکر ملی دیگری طرف مبارزه، مبنای وجودی آنها بوده است به همین دلیل اساس نامه احزاب کوردی بویژه در ایران، مطابق با اساس نامه احزاب قوم حاکم در حفظ تمامیت ارضی دیگریها که همان تجزیه خودی است، شکل گرفته است. نتیجه آن این بود که از ابراهیم احمد تا قاسملو می گفتند، ظلم دولتهای حاکم نه تنها برای کورد، بلکه برای تمامی عراق و ایران است و باید در اتحاد با احزاب اپوزسیون دیگری، به جای دولت کوردی، سعی در دموکراتیک کردن دولت حاکم دیگری داشته باشیم. طبیعی است این استراتژی که خون هزاران کورد را به هدر داد، نتیجه فکر کوردی نبود و خون کورد نهال سلطه دیگری را به درخت تنومندی تبدیل کرد که جز در زیر سایه آن، موجودیتی نخواهیم داشت.
بنابراین برای رسیدن به آستانه تاریخ ملی باید از تاریخ ناتاریخ حربی گذار کرد. احزاب کوردی با پذیرش چهارچوب جغرافیایی و هویتی دیگریها، باعث امتناع امر سیاسی کوردی و مسئله کورد را به امری اجتماعی چون حق برابر کاسته و با این کاهش، گدای سیاسی جایگزین کنش سیاسی شد. در حالی کە مسئله کورد نه حقوقیست نه اخلاقی و نه اجتماعی و طبقاتی بلکه پرسشی فلسفی از بودن و نبودن است. عصبیت حزبی از آغاز با تقدم کردار اجتماعی بر امر سیاسی و کلی و به هدر دادن انرژی ملی، مانع از درک خلا، برای درک و پر کردن آن و طرح درست مسئله کورد شدند. عصبیت حزبی عقل متولد نیافته ملی را در رحم فلج و با درخواستهای طبقاتی و اجتماعی از دیگری، امر سیاسی را در کورد نابود که با ورود عملی در دنیای سیاست هنوز فاقد ذهنیت سیاسی و محرک کردارهای سیاسی چیزی جز عصبیت حزبی نیست. لاجرم ما در مرحله پیشا سیاست هستیم و چون امر سیاسی را به اجتماعی تقلیل داده ایم و حس ملی را به عصبیت حزبی، دریافتی از مسئله کورد چون امر کلی نداریم. برای خارج ساختن کورد از گرداب عصبیت حزبی و فرابردن آن از مسئله ایی اجتماعی باید به معرفت کلی دست یافت و معرفت کلی که مقدمه طرح کورد چون امری سیاسی فرا اجتماعی است، جز با درک کلی تاریخ کورد که لازمه آن هم معرفت فلسفی و هم سواد تاریخی است، ممکن نمیشود. اما ما یا به طور انتزاعی بدون درکی فلسفی در نظریات فیلسوفان غرق شده ایم غافل از آنکه فلسفه نه اطلاعات جزئی و میوه آماده بلکه متد و پرسشهای کلی است و یا از سطح مکررات ژورنالیستی و جوێن دان حزبی فراتر نمی رویم.
- ۰ نظر
- ۱۴ دی ۹۷ ، ۱۹:۴۳