کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

فقدان ذهن کوردی و طرح مسائل مصنوعی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۰۹ ب.ظ

فقدان ذهن کوردی و طرح مسائل مصنوعی
در فقدان ذهن کوردی، مغز کوردها جعبه حفظ اندیشه های دیگری شده است و به مسائل جوامع دیگر در تقلید از اندیشمندان آنها می پردازیم. در فقدان ذهن کوردی قادر به دیدن مسائل و تضادهای جامعه خود نیستیم و مسائل جوامع دیگر را سوژه اندیشیدن خود کردەایم. برای مثال به ناروشنفکران باشور بنگرید، گیر دادن به این علمانیت یا سکولاریسم، کسی نیست بپرسد کجا مسئله اصلی و سئوال ما علمانیت است آیا قحط موضوع اندیشیدن است؟؟به مجلات روژهەڵات بنگرید، مقاله می نویسند، جهانی شدن و قومیتها و.. تیترهای بی معنی که تنها کاغذ سیاه کردنی بیش نیست چون ذهن کوردی نداریم و تنها از ذهنمان چون جعبه جمع آوری استفاده می کنیم تصور کرده ایم با عناوین بزرگ می توانیم خود را صاحب اندیشه کنیم نوشتن همچنین مقالەهایی آسان است سرچی در گوگل و سرهم کردن چند دیدگاه که قبل از ما هزاران نفر در باره آن اندیشیدەاند، نه اندیشیدن، حفظ و تکرار اندیشەهای دیگران است. یا نوشته های از توتالیتاریسم و دموکراسی و پوپر و ناسیونالیسم و ملت و… در حالی که دنیایی از سوژه بکر، دور و بر ما ریخته است اما در فقدان ذهن کوردی، سوژەهای بکر کوردی را نمی بینیم و به تقلید از روشنفکران ایرانی و اسلامی، مسائل آنها را بازنویسی می کنیم. ما می توانیم به هگل و افلاطون بیندیشیم اما یاد نگرفتەایم که چون آنان به مسائل جامعه خود بیندیشیم لاجرم نه اندیشمند بلکه حافظ اندیشەهای دیگری و مغز ما جز معده قورت دهنده ساندویج آماده نیست. نفهمیدیم که داستایفسکی شاید تنها با اندیشه، فضولی در خانواه همسایه کرده باشد که شاهکار برادران کارامازوف را سراید، نفهیدیم که ممنوع شدن خروس جنگی مسئله همان روستا بود که با اندیشیدن به آن صدسال تنهایی نوشته شد. جمع آوری و سرهم بندی کردن در مورد جهانی شدن، ناسیونالیسم، ملت، سکولاریسم و…اندیشیدن نمی خواهد، نوشتن درباره دولت اندیشیدن نمی خواهد اما نوشتن اینکه کدام دولت کوردی، اندیشیدن می خواهد و در فقدان ذهن و فکر کوردی، کسی یارای درافتان به آن را ندارد. سرچی در سایتها و مجلات کوردی داشته باشید، اثری از فکر کوردی در آنها نخواهی یافت. چون سوژەهای کوردی، بکر و بر روی آنها قبلا اندیشیده نشده است، نوشتن درباه آنها براستی سخت است، هیچ کس خود را درگیر آن نمی کند و چون گربه محروم از گوشت با القابی چون تعصب و فاشیسم و …خود را از آن تبرئه می کنند. حتی اگر بخواهیم از نظر اندیشەایی، سوژەایی کوردی را بیندیشیم از سوژه کورد دور و تنها به مرور اندیشەها می پردازیم برای مثال مصاحبەایی در مورد رسانه و حلبجه را سال گذشته خواندم، از نظر بحثهای فکری غربی خوب بود و ما فهمیدیم فلسفه غربی می خواند اما یک کلمه در آن مصاحبه، براستی اضافه و ناهنجار بود و آن کلمه، حلبجه بود چون تنها در آغاز اسمی از آن برد و در ادامه غرق در بحث نظری بدون تطبیق آن با موضوع گفتگو شد. ما تنها غرق در اندیشه فلاسفه غربی هستیم، بدون تطبیق و یا الگوبرداری از آن اندیشەها در اندیشیدن به مسائل کوردی. غافل هستیم فلاسفه از اندیشیدن به بحران، تضادها و تاریخ خویش، فیلسوف شدند و ما اگر بخواهیم چون آنان اندیشمند بشویم با حفظ کردن اندیشەهای آنان، اندیشمند نخواهیم شد. تاریخ را از هگل و مارکس و حتی فوکوی ضد تاریخ بگیرید حتی یک صفحه و یک مفهوم از آنان باقی نمی ماند که ما استفاده ببریم اگر فوکو تاریخ تمدن جامعه خویش را با موشکافی نمی خواند نه قادر به نوشتن جنون و تمدن میشد نه تاریخ جنیسیت. تنها با الگوبرداری متد آنان در خواندن و کشف کردن تاریخ خودی، شاید انگشت کوچک فوکو و هگل شویم نه با حفظ اندیشه آنان. می فهمم، مانند موضوعات قلمبه سلمبه و فلاسفه غرب، اندیشیدن و نوشتن به موضوعات کوردی، پرستیژ ندارد و حتی شاید اکنون تحقیر آمیز باشد اما باید اندیشیدن را آغاز کرد و قضاوت بماند برای آینده. جهالت خویش، نسبت به تاریخ خودی را با توجیهات مسخره اینکه تخصص ما تاریخ نیست، ما تاریخ نداریم، تاریخ تعصب است و…توجیه نکنید چون تاریخ تخصص هیچ کدام از فلاسفه از ارسطو تا مارکس و فوکو نبود.این آفت علمی بود که گفتم، اما آفت دیگر, فقدان ذهن کوردی، اخلاقی و، ضعف اعتماد به نفس کوردایتی است.مثلا منطقی است که کورد شاخه و سگ نگهبان مرز ایران در تاریخ بوده است، منطقی است از روم تا چین و…بخشی از ایران باشد اما چنان بە تهی بودگی عادت و بردگی بودن را درونی کردەایم کە تا کسی همتی برای تاریخ نگاری مستقل کورد و رهایی کورد از سلطه تاریخ نویسی دیگران داشته باشد متهم می کنند به مرتجع و متعصب و فاشیسم که تاسف بار و براستی اوج بردگی درونی و تهی بودگی گویندگان آن را می رساند.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

ذهن کوردی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ب.ظ

ذهن کوردی

ترشحات کوردها چه در متد و چه در محتوا، از ذهن کوردی نیست. برای مثال اکثریت قریب به یقین کوردها استاد حکم صادر کردن و فتوا دادن در محکومیت هم دیگر هستند که ذهن فقهی عربی است و باید بگویم با تمام ادعای علمانیت و ناسزا گفتنها به اسلام و عرب، ذهنیت فقهی ـ عربی دارید. نگاه خیر و شر که ما خیریم و آن یکی شر،ذهنیت کوردی نیست بلکه با تمام بد و بیراههایی که به ایران می بندید، دارای ذهنیت ایرانی هستید نه ذهنیت متکثر و تقدیری کوردی. ذهن کوردی، قبل از فتوا و حکم و قبل از حکم و اخلاق دیگری است. اگر هگلی بگوییم، روح کورد ازاد است اما خوداگاه نیست، اگاهی ما خودی نیست، دیگری است، مانند همان ذهنیت فتوا صادر کردن عربی و خیر و شر ایرانی. البته باید به جای واژه روح هگلی، جسم، غریزه و یا هستی اجتماعی کورد ماقبل اندیشه وسیاست را گذاشت که آزاد است اما خودآگاه نیست این روح یا هستی چه زمانی به خود آگاه میشود؟ خوداگاهی هستی کورد به خود و خودآگاهی ما به آن،دو روی یک سکه است. کورد خودآگاهی ندارد و ذهن کورد،جعبه آگاهی دیگری است. سال گذشته دوستی مطلبی نوشته بود که ما کورد شدەایم اما کوردستانی نشدایم، نظر من برعکس است، ما کوردستانی هستیم اما کورد نشدەایم. کورد مرد یا مرده به دنیا آمد کورد شدن تنها با خودآگاهی کوردستان به خویش، امکان ظهور دارد. برای کورد بودن با وام گیری از هوسرل باید به خود چیز کورد قبل از تمامی تعریف و مفاهیم دیگریها و احساس و اعتقاد کوردی بازگردیم. همان آیینه بدون زنگ و لکه همان هستی اجتماعی قبل از ورود به فکر و سیاست. باید از کوردیت خطا تهی بشویم تا بر مبنای کوردستان، با آغاز از نقطه صفر دوباره کورد بشویم. به کورستان بنگرید، تکثر عجیبی در کوردستان هست، صدها مذهب و آیین و زبان و فرهنگ، که با هم همزیستی مثال زدنی دارند قرنها ایزدی و مسیحی و مسلمان و شافعی و سورانی و کرمانج و هورامی و….با هم زیستەاند یعنی هستی اجتماعی و سمبلیک کوردستان، کوردی است اما در گذار به عالم سیاست و فکر که کورد سیاسی و روشنفکری، از احزاب اسلامی تا حزبهای علمانیت و قلم به دستان، همه مشغول فتوا صادر کردن و حکم دادن خیر و شر نسبت به همدیگر هستند.یعنی ذهن، دیگر کوردی نیست و هستی غریزی آزاد کورد، خودآگاه کوردی نیست و هرآگاهی که هست، کوردی نیست لاجرم در گذار از کوردستان به کورد، از کورد گسست می کنیم و دیگری میشویم چون، روح ـ جسم کورد، آزاد است یعنی کوردستان تکثر و برابری را پذیرفته و ازاد است اما خوداگاه نیست چون ما با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد به آگاهی نرسیده ایم، بلکه در امتناع فکر و سیاست کوردی با ذهنیت دیگری و ایسمی به آگاهی رسیدەایم و هرگونه سیاستمدار شدن و متفکر شدن، گسست از کورد می شود چه علمانی و چه مذهبی، جنگهای احزاب و مداحان و….برخلاف هستی متکثر ماقبل اگاهی کوردستان،کوردی نیست. برای خودآگاه کردن هستی اجتماعی کورد، باید سوژه کورد، روح پنهان کورد را درک که همان کشف هستی اجتماعی آن است اما نه با وحی خدای فرا هستی کورد، حال این خدا ایسم غربی باشد یا دین دیگری بلکه با درک خود هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، قبل از آگاه شدن با آیات شیطانی دیگری. چون هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، خود, خوددای صاحب وحی است به همین دلیل می گویم خوداگاهی هستی غریزی کورد و تولد سوژه کورد دو روی یک سکه است تا هستی اجتماعی کورد خودآگاه نشود، فاقد سوژه فکری و سیاسی کورد هستیم و تا سوژه کورد ظهور نیابد، هستی اجتماعی کورد خودآگاه نمی شود چون تنها با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، سوژه کورد ظهور و این همان خودآگاه شدن هستی اجتماعی کورد به خویش نیز هست که مقدمه تولید فکر و سیاست کوردی است. باید سوژه ممتنع کورد با ادیسه روحانی خویش سفری در تاریخ نانوشته کورد داشته باشد که با آن، از سویی، سوژه، آگاه و ممکن میشود و از سوی دیگر، هستی کورد خودآگاه.
من خودآگاه شدن این هستی غریزی را درک میترای سمبلیک از ادبیات تا یارسان و هلپرکی و لالش و.. می دانم.اما شاید بگویند این هم تعصب و آیین است؟ نه، من می گویم میترا قرارداد،بدون هیچ اصول و ذاتی است و هیچ کس نمیتواند به اسم تحقق آن ذات، ادعای حقیقت خودی و نفی دیگری کنند. حال طرف قرارداد، ایزدی باشد یا مسلمان، سورانی باشد یا کرمانج، پارتی باشد یا پ.ک.ک، شیخ و ملا باشد یا روشنفکر، عشیره باشد یا طبقه متوسط، تنها شرط، پذیرفتن قرارداد با حجاب جهل نسبت به نتیجه آن و جهل نسبت به گذشته طرفین قرارداد است که ما روشنفکریم و شما نه.ما کورد هستیم و شما نه، پس باید ما آن بشویم و شما نه. تنها دیگری، مخالفان قراراد هستند و همه به یکسان حق برابر در آن دارند و هیچ حق پیشین عشیرتی، دینی، زبانی و حزبی در آن راه ندارد.میترا پردیس نیز متکثر و آزاد است، به دیسکوها بنگرید همه رنگ و همه نژاد و همه جنس،

در دیسکو مثل هەڵپەڕکێ، همە در رقصیدن و بودن آزادند پس در هلپرکی که شکل سمبلیک هستی اجتماعی و سیاسی کورد است، همه بدون توجه به ماهیت پیشین و تصمیم بعدی که از کجا آمده اند و به کجا می روند، در بودن و مشارکت آزادند.
اینکه هلپرکی سلسه مراتب قبیله و تعصب ناموسی در آن نفوذ یافته است، شرط نیست متاسفانه باید بگویم نه تنها ذهن ما کوردی نیست، هستی غریزی سمبلیک ما نیز دارد نابود میشود. چون در دایرەی هەڵپەڕکێ نقطه اغاز و پایان، سرچوپی و گاوانی، یکی است کسی از ماهیت و فردیت دیگری نمی پرسد چون جمع و کل مهم است، کل و جمعی که جز بدن تک تک افراد نیست. فردی که قبل از هلپرکی ـ رقص کوردی، ماهیت فردی خویش را دارد اما در هلپرکی، فرد هضم در کل میشود و فردیتی برای قضاوت کردن و تعصب و حکم صادر کردن دیگر وجود ندارد. چون فرد، هضم در کل و جز کل حق قضاوتی برای فرد ممکن نیست. هلپرکی، زمان ازلی است، وحدت فرد و خدا یا خود خودهاست. هلپرکی، بازآفرینش اسطوره ازلی آفرینش است که خوددا ـ میترا در دل زمان و مکان ظهور و خویش را قربانی می کند و در بهشت آن زیست غریزی بشر رها میشود این مرحله، قبل از ظهور زمان تاریخی است، تاریخی که در آن با درونیت عرف دیگری، تعصب ناموسی و سلسله مراتب عشیره در ما راه یافت. زمان آغازین الهی، ماقبل قواعد و عرف تاریخی بشری، درک کلیت خودداست و خوددا همان زدودن فردیت و عصبیتهای جزئی و هضم شدن در جمع است. قبل از هلپرکی، آزاد هستید هر دین و زبان و ایسم و حزب و خاندانی داشته باشید، همچنین بعد از هلپرکی نیز آزاد هستید به هر مسلک و مذهب و فنی بپردازید، اما در هلپرکی ماده بی صورتی هستید که دایره جمع هلپرکی، به شما صورت خواهد بخشید، فرد بی ماهیت و جسم بی روحی هستی که تنها ماهیت و روح را هلپرکی ـ توافق قرارداد به تو می دهد یعنی برابری و ماقبل تقسیم بندی زبانی و مذهبی بشری،یعنی عهد الست عرفا و، عهد با خدا که شبیه خوددا بشویم. این همان میتراـ قرارداد نیز هست یعنی توافق و قرارداد، مبنای تشکیل دولت و سیاست است و در قرارداد باید فراموش کنی که از چه عشیره و از چه مذهبی هستی، از چه حزب و چه طبقه ای هستی و بعد از قرارداد پاسخگوی کدام رئیس و خاندانی باشی، چون در قرارداد، ما به زمان ازلی به پیش خوددا باز می گردیم و در پیش خدا همه برابریم و قبیله و عشیره و زبان و دین متفاوتی نداریم این تقسیم بندیها الهی نیست، ازلی نیست، بشری و تاریخی است و در دوری از خوددا در دام این تقسیم بندیها افتادیم که حزب، عشیره، لهجه، شهر و یا مذهب ما برتر از دیگری است. بنابراین، برای رهایی از گمراهی و کفر، چاره ایی جز بازگشت به خوددا نداریم. خوددا، ماقبل خیر و شر شماست، خوددا فراتر از قضاوتهای مغز متعصب و کوچک شماست به آغوش خوددا بازگردید تا به سعادت برسید و دست از حکم صادر کردن نسبت به همدیگر بردارید دست از حق به جانب بودن در خیر خواندن خود و شر خواندن دیگری بردارید، حق قضاوت تنها از آن خودداست و خودا جمع خودها و همان هلپرکی است، نفی هر حرب و زبان و مذهب، نفی قسمتی از دایره هلپرکی است که نظم کل هلپرکی را در هم می ریزد. شما هر لحظه در نقطه متفاوت صف هلپرکی قرار می گیرید پس به هر طرف نگاه بغض داشته باشی به خود داشته ایی و نفرت از هر نقطه هلپرکی، نفرت از کل آن است و برهم زدن هر نقطه هلپرکی برهم زدن کل حلقه هلپرکی است. این سمبل سیاست ماست، دایره کورد آغاز و انجام آن چرخشی است گالته را تمسخر کنی خود در یک دورزدن آن خواهی شد. در حجاب جهل، به قرارداد بپیوند چون حق انتخابی برای رقابت نداری و تمامی افراد حلقه برابر هستند و هر فرد و حزب و…تنها تکمیل کننده حلقه هلپرکی یا قرارداد سیاسی است و تنها در هلپرکی ـقرارداد صاحب صورت و معنا خواهی شد و تماشاگران تورا خواهند دید هیچ تماشاگری، بیرون هلپرکی را نخواهد دید مگر برای هدفی غیر از تماشا آمده باشد. پس تنها راه دیده شدن شرکت در حلقه هلپرکی است لاجرم از معنا دهی به خود با دین، عشیره و فکر دیگری دست بردار و به وجه الله صورت خدا که صورت توست بازگردد.
اگر توین بی هەڵپەڕکێ را به عنوان یک دین بی دین میشناخت بە جای حج، آن را درمان تعصب و نژادپرستی امروز می دانست.حج نیز عرف چند قبیله بیشتر نبود امپراتوری جهانی آن را جهانی کرد چون صاحب امپراطوری طرح آن را بر پایه سمبل همان قبایل پردازش کرد ما سمبلهای بهتری چون هلپرکی داریم نه تنها امپراتوری برای جهانی کردن نداشتیم متاسفانه صاحبان امپراتوری کورد، بدون درک روح سمبلیک کورد، در فقدان ذهن کوردی، با ایدهای دیگری روح کورد را نابود می کنند.در دایره هلپرکی همه برابر هستند چون خوددا همه را برابر آفرید بدون هیچ حق و تعصب پیشین فکری و حزبی و ایسمی خاندانی و زبانی و عشیرتی و طبقه ایی. به خوددا بازگردید که همان توافق برابر است. به خوددا بازگردید و دست از بت پرستی بردارید.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

تنها اندیشه موضوع اندیشیدن است(ذهن کوردی)

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

تنها اندیشه موضوع اندیشیدن است(1)

اندیشه، تنها اندیشیدن به مفاهیم کلی است نه به عینیت و کثرتهای جزئی. بنابراین موضوع اندیشه تنها کلیت است نه جزئیت. برای مثال نقد و ستایش فلان حزب بر اساس تصور حزب دیگری، دیگر اندیشه نیست عشق و کین است که تنها از اندیشه سواستفاده می کند باید خود حزبیت و مفهوم حزب را اندیشید. سالها از عمر واژه پیشمرگ می گذرد ما به پیشمرگ عشق ورزیدیم، از پیشمرگی ستایش کردیم و پیشمرگی را شاید ترسو خطاب کردیم و شاید تحقیر کردیم اما چرا تاکنون به پیشمرگ مستقل از این و آن پیشمرگ، مستقل از پیشمرگ این حزب و آن حزب، به عنوان مفهومی کلی نیندیشیدم؟ سدەهاست کورد مفهومی سیاسی شده است ما به این کورد و آن کورد اندیشیدیم از زاویه این حزب و آن حزب به کورد نگریستیم، فلان رهبر و حزب را نماد کورد و دیگری را ضد کورد کردیم اما چرا به کورد مستقل از تعینات جزئی آن نیندیشیدیم؟  ما با احساس و اعتقاد کورد و یا این حزب و آن حزب هستیم اما با معرفت نه، چون خود کورد و خود تفکر حزبی و مفاهیمی چون پیشمرگه مستقل از تعیینات ملموس و شخصی آن برای ما موضوع فکر کردن نشد. بارها در درون هلپرکی زیسته و به تماشای آن پرداختیم، اما آیا هیچوقت هلپرکی به عنوان یک مفهوم موضوع اندیشیدن ما شد؟

چیزی کە ملموس و موجود است، موضوع اندیشه نیست مثل این حزب و آن حزب بلکه موضوع اعتقاد و شور است. کورد، تهی از تعیینات عینی آن، موضوع اندیشه است که ما تاکنون به دلیل فقدان تفکر قادر به انتزاع آن نبودیم. کورد جزئی این حزب و آن حزب، این لهجه و آن لهجه، این بخش وآن بخش، موضوع اعتقاد و احساس است نه اندیشه. کورد کلی مقدم بر تمامی تعیینات جزئی، موضوع اندیشه است و چون تاکنون موضوع اندیشیدن نشده است به همین دلیل حزب و ایسم و لهجه و ناوچه بر کورد بودن مقدم است. به همین دلیل گذشته زمانی یک قرن پیش ما، گذشته تاریخی نشد و تا سوژه کورد متولد نشود، کورد و مفاهیم دیگری چون پیشمرگ، ابژه اندیشیدن نمی شود و جالب است تا کورد چون مفهوم، فراتر از تعیینات حزبی و شخصی ابژه اندیشیدن نشود، سوژه کورد متولد نمی شود و این چرخه تکراری به چه معناست، من نمی دانم. تا کورد چون کلیتی فراتر از تقسیم بندیهای حزبی درک نشود، فرد کورد از قفس حزبی و ایسمی و غریزه شخصی رها نخواهد شد و جالب است تا فرد کورد به دنیا نیاید کورد به کلیت انتزاع نخواهد شد. تا فردی آیینه را از زنگزگیها و لکه ها پاک نکند، قادر به دیدن تصویر کامل خویش نیست پس تا در مقابل آیینه کورد با لکه های حزبی و ایسمی به خود ننگریم، با وجود لکەها ارایش کردن بی معنی است چون قادر به دیدن نیستیم که بفهمیم بهتر شدیم یا بدتر و شاید بدتر از قبل ارایش بشیم. زمانی که ایرنا بارزانی را مرد شلوار کوردی پوش خطاب کرد همه شروع به عکس گرفتن با لباس کوردی و پخش در شبکه های اجتماعی کردند، همان زمان مطلبی تحت عنوان کوردهای صامت نوشتم و اعتراض خویش را بیان کردم. من که به آن اعتراض کردم بهتر از کسانی که چون ماهی در دریا، تنها با تصویر، اعتراض خویش را نشان دادند، می فهمیدم روح کورد سمبلیک و تصویری است چون خوددای کورد نه موضوع گفتگو و وحی و متن بلکه خدای تصویر و سمبلیک است اما با وجود درک آن چرا اعتراض کردم؟ چون اکنون زمان گسست هاست تا از روح سمبلیک کورد گسست نکنیم قادر به درک سمبلیک بودن روح کورد نیستیم تا گسستی احساسی و اعتقادی از کورد نداشته باشیم قادر به اندیشیدن به کورد چون کل نیستیم. هرگاه به کورد چون کل اندیشیدیم و دریافتیم آنگاه می فهمیم که کلیت کورد همان کثرت تعیینات است برای درک کورد چون کل، برای گذار از هستی اجتماعی به هستی سیاسی کورد باید ذهن کوردی داشته باشیم. برای ترشح ذهن کوردی که مقدمه فکر و سیاست کوردی است، باید هستی اجتماعی و غریزی کورد، در  ماقبل فکر و سیاست امروزی را درک و اندیشید برای اینکه سیاستمداران و احزاب و قلم به دستان ما نه تنها با احساس و قلب کورد باشند بلکه ایده و سیاست کوردی نیز داشته باشند باید صاحب ذهن کوردی بشویم و ذهن کوردی تنها با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد تراوش می کند نه با فکر و فلسفه دیگری، چون ذهن کوردی معده نیست پر از خوراک دیگری کنیم و بعد بالا بیاریم و اسمش را تولید فکر بگذاریم ذهن کوردی جعبه نیست پر از آت اشغال فلسفه غربی و ایده دیگریش کنیم، ذهن کوردی متد است، خود اندیشیدن است و تا صاحب ذهن کوردی نشوید قادر به نوشتن تاریخ کورد برای درک هستی سیاسی کورد نیستیم چون تاریخ کورد در هیچ کتابی نوشته نشده است ذهن کوردی تراوش بدن کوردی است که در مطلب بعدی به آن می پرازم. 

#هێرش_قادری🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

کورد اکنون از تولیدات عقل پارسی است.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۴ ب.ظ

کورد اکنون از تولیدات عقل پارسی است.

   عقل ایرانی برخلاف عقل عربی ـ ترکی تنها سرکوب گر نیست بلکه در کنار سرکوب و کشتارهای تاریخی که از کورد کرده است، تولید کننده نیز هست و کورد ایرانی تولید کرده است. متاسفانه در میان کوردها باوری به شباهت و هم فرهنگی و تاریخ مشترک کورد و پارس هست که این شباهت اگر واقعیت داشته باشد دلیلی بر تاریخ و فرهنگ یا نژاد مشترک نیست بلکه به دلیل درونی شدن سلطه پارس در کورد یا مصادره فرهنگ کورد توسط پارس است که چون ما درکی از زیربنای فیزیک سیاسی متافیزیک ایرانی نداریم، و متعاقب آن تاریخ سیاسی خود را ننوشته ایم و تاریخ را به ناتاریخ ایل و عشیره محدود کردیم، درکی از تقابل و تضادتاریخی و فرهنگی ـسیاسی ایرانی ـپارسی با کورد ـ ماد را نداریم. عقل سیاسی ایران با تمامی مولفەهای خویش  واکنش در برابر فرهنگ و هویت کوردی بود پس این شباهت فرهنگی و تاریخ مشترکی که می فرمایید چیست؟ دین ایرانی شده زرتشت، واکنشی در برابر آیین کوردی میترا بود که در دین زرتشت، میترابه اهریمن ودر تقابل آن اهورامزدا را انتزاع کردند ومتعاقب آن کورد به عامل اهریمن و ضحاک مغزخور و...ملقب گشت که امروز عامل اهریمن به عامل امپریالیسم و ضحاک مغز خور به کوردسربر تبدیل شد. نظم سیاسی استبدادی ایرانی ـپارسی که عملا برای حفظ سلطه بر سرزمین ماد و حفظ هژمونی پارس تشکیل شده بود واکنشی در برابر نظم سیاسی قراردادی ماد بود. سرزمین از آن مادبود که آن راتسخیر و اسم آن را پرسیا گذاشتند. دیگری یا غیر اساطیر ایرانی چون توران و ضحاک و اهریمن و ...، اگرچه خود آن اساطیر مصادره شده از ماد بود، کورد است پس نه فرهنگ و اساطیرمشترکی داریم و نه تاریخ مشترک. نژاد مشترکی نیز نداریم چون پارس مهاجر و از اقوام مغول ـ ترک هستند و کورد بومی این سرزمین. در دوران مدرن نیز فلسفه تشکیل دولت مدرن وتکوین ناسیونالیسم ایرانی در تقابل با جنبشهای قومی چون سمکو و خزعل و... بود. اما با تمام این تفاصیل چرا کورد ازتوهمات ایران فرهنگی و ایرانی بودن دست بر نمی دارد؟ به این دلیل است که از سویی ما هیچ درکی از تاریخ سیاسی خویش نداریم واز سوی دیگر عقل پارسی خوب بلد بود که در کنار سرکوب، کوردایرانی تولید کند و عینک خویش را بر چشمان ما قالب کند. رابطه ایران با کورد ازسویی سرکوب است از سویی تولید. برای مثال همان زمان که میترا رابه اهریمن تبدیل کردند، میترای سربه زیر و مطیع خورشیدپرستی ایرانی ـ زرتشتی را نیزتولید کردند که از خدایی مستقل به فرشته اهورا تقلیل یافت همانطور که کورد از ملت و سرزمین مستقل به شاخه ایی ازایران تقلیل یافت. در مهریشت روند تقلیل میترا ازخدایی مستقل و متقابل اهورا به فرشته اهورا به زیبایی توضیح داده شده است که در کتاب بیان کرده ام زرتشت ابتدا میترا را اهریمن و باقدرت تبلیغات ناشی از سلطه پارس که به دست آورد، میترا را از ردیف خدایان حذف می کند اما در کنار حذف وی میترای خورشیدپرست و فرشته زیردست اهورا را نیز تولید می کند میترا که هویت و استقلال خویش را ازدست داده است از اهورا گله می کند چرا به ستایش من نمی پردازی من که همیشه در جنگ بادشمنان و اهریمن تورا یاری کردەام. به دلیل پذیرش سلطه اهورا توسط میترا، این بار اهورامزدا به ستایش فرەوشی میترا می پردازد که همسطح من است و میترای خودمانی شده درجرگه فرشته اهورا پذیرفته می شود مقایسه شود با کورد که ابتدا در تقابل با پارس ومستقل بود با حذف وطرد کورد سیاسی با شمشیر و القابی چون ضحاک، کورد مودب و دوست پارس برساخته شد و چون گدایی میترا از اهورا، کورد تولید شده پارسی نیز به گدایی می پردازد ما حافظ مرزها بودیم به خدا ما تجزیه طلب نیستیم و انها نیز چون زیردست می پذیرند که کوردها ایرانی اصیل و ... هستند. یعنی عقل ایرانی ابتدا ذهن و روح ما را تسخیر کرد و بردگی ما درونی شد واز نظر سیاسی برای همیشه زیردستی و شاخه بودن را با افتخار پذیراشدیم. بنابراین تا ذهن ما از اسارت مفاهیم پارسی چون ایرانی بودن و ایران فرهنگی و...رهایی نیابد امکان رهایی سیاسی نیست که برای رهایی ذهن وروح ما باید درکی از تاریخ کلی یا تاریخ فرهنگی و سیاسی مستقل خویش بیابیم که از سویی وارونه تاریخ ناتاریخ ایل و عشیره است و از سوی دیگر در تقابل با ذهنیت و تاریخ نگاری ایرانی است. تاکنون آنها ما را تعریف وتاریخ ما را به عنوان بخشی از تاریخ خویش نوشته اند اکنون ما باید از ابژه اندیشیدن آنها خارج بشویم و ایران راابژه اندیشیدن خود کنیم که روی دیگر سکه اندیشیدن به خود و خودآگاهی کورد است. احزاب با وجود صداقت عمل، در تئوری از تولیدات گفتمان عقل پارسی هستند طبیعی است تولیددیگری قادر به رهایی سیاسی ما از دست همان دیگری نیست چون خود اسیر آن هستند.ما به جای تقابل با سیاستهای فرهنگی آنان، هضم فرهنگ سیاسی آنان شدیم که جرات ندای الحاق باشور به ایران راسر می دهند. 🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

اسرائیل دوم در گفتمان سیاست خارجی ایران

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۳ ب.ظ

اسرائیل دوم در گفتمان سیاست خارجی ایران؟

در گفتمان سیاست خارجی ایران تشکیل کوردستان مستقل مساوی است با تشکیل اسرائیل دوم. اسرائیل در گفتمان سیاست خارجی ایران، نماد غده سرطانی است که باید آن را نابود کرد. اسرائیل نماد رژیمی است که فاقد خاک و بر مبنای توطئه امپریالیسم و سرمایه داری، قلب سرزمین اسلامی را اشغال کرده است و چون یک سیب فاسد سعی در فاسد کردن سرزمین وامت اسلامی دارد. اکنون هرگونه اقدام برای تشکیل کوردستان مستقل تشکیل اسرائیل دوم است به این معنی که کورد هیچ پیوندی با این خاک و سرزمین ندارد و سرزمین از آن دیگریهاست اما چون مردمی به اسم کورد در این سرزمین زندگی می کنند که از خارج نیامده اند، می بایست آنها را خودی کرد که شعار ایران فرهنگی رسالت خودی کردن را برعهده دارد که در صورت غیرخودی ماندن یا همان گرایش به سوی استقلال و عدم اطاعت از ایران، دیگری چون اسرائیل می شود. در بعضی از قبایل که انتقام قبیلەای از قاتل وجود دارد، اگر قاتل قبیله دیگری تبعیت قبیله مقتول را بپذیرد نه تنها قصاص نمی شود بلکه به عنوان یک خودی به رسمیت شناخته می شود در میان کفتارها نیز چنین است اگر کفتاری در میان گروه دیگری از کفتارها به دام بیفتد تکه تکه خواهد شد اما همان کفتار دیگری و دشمن  می تواند در صورت اطاعت یا ازدواج به تابعیت قبیله درآید و در کمال امنیت به سر ببرد دیالکتیک روشنگری دلیل این برخورد را ترس از ناشناخته می دانند. ژیژک دلیل نژادپرستی برعلیه یهودیان در اروپا را این می داند که پاسخ این پرسش که آنها چه می خواهند را نمی دانند چون خدای یهود برای آنان ناشناخته است دلیل ترس از کورد نیز چه می تواند باشد؟ ناشناخته و نااندیشیده ماندن کورد؟ عدم تجربه حکمرانی مستقل کورد که به دلیل فقدان تجربه آن، دیگران توان پاسخ به این پرسش را ندارند که آنها یعنی کوردها چه می خواهند؟ چه می اندیشند؟ چون آنها خدای کوررد را نمی شناسند که بفهمند کوردها چه در سر دارند؟ نااندیشیده ماندن کورد دلیل این همه ترس است چون تجربه حکمرانی مساوی است با گذار از تاریکی و نااندیشیده ماندن به حوزه اندیشیده که طبیعی است با فاش شدن نااندیشیده انگیزش اخلاقی اندیشیده شده دیگران از بین می رود. درباره پیوند با اسرائیل جدا از ناشناخته ماندن ماهیت اسرائیل که آنها جز توهم توطئه هیچ شناختی از اسرائیل ندارند، اسرائیل و اکنون کورد بازتاب نیمه تاریک و اهریمنی ذهن خود آنان است که به اصطلاح وجود اسرائیلی ـاشغالگر خویش را به دیگری فرافکنی و خود را  فلسطین اشغال شده قلمداد می کنند.

      از آسمان فلسفی به زمین سیاسی پایین بیاییم، پیوند کوردستان با اسرائیل، مسئله سرزمین را مطرح می کند که بازتابی از توسعه طلبی ایران است که در توهم احیای امپراتوری قدیم با ابزار سیاست خارجی و سپاه است که ابزار هژمونیک احیای این امپراطوری ایران فرهنگی و هلال شیعیسم است که از سویی کوردستان بخشی از ایران فرهنگی تعریف می شود که زمزمه الحاق و اشغال آن در روشنفکران و تجلی عینی آن در سپاه را می بینیم از سوی دیگر، مرز پیوند هلال شیعیسم است لاجرم در گفتمان سیاست خارجی ایران جایی برای کوردستان مستقل وجود ندارد چون تنها یک ایران و یک دولت ایرانی وجود دارد و کورد بخشی از فرهنگ ایرانی است نه سیاست و دولت آن. در حالی که اگر اسرائیل نماد اشغالگری است در هیچ گفتمانی جز گفتمان اشغالگری ایران، نمی توان پیوند کورد را با این سرزمین گسست و صاحبان ابدی و ازلی این سرزمین کوردها بودەاند این ایران است که اسرائیل اشغالگر است و تکوین و تداومش تنها با اشغال سرزمین دیگری ممکن بوده است و کورد اشغال شده.

عقل تسخیری کوروش در مخیله سیاسی قاسم سلیمانی(خامنه ایی) بازتولید گشته است و ایران فرهنگی و هلال شیعیسم که در هردو یکی به دلیل دولت ـ ملت بودن و دیگری امت واحد اسلامی تنها یک دولت ـ خلافت مقدور است و کورد همچنان باید اجتماعی و بردگی را پذیرفته و به امرسیاسی و کلی گذار نکند. از سویی می گویند کوردها ایرانی اصیل و بخشی از فرهنگ ایرانی هستند، از سوی دیگر، نماد اسرائیل دوم که همان اهریمن است می شوند

 این برخورد دوگانه که کورد اجتماعی دوست و خوب است اما کورد سیاسی ـ مستقل،اهریمن ـ اسرائیل، سابقەایی دیرین در عقل سیاسی ایرانی دارد که در مطلب قبلی اشاره کردم میترای مستقل به اهریمن تبدیل شد و میترای مطیع به فرشته و یاری دهنده اهورامزدا که امروز نیز کورد مطیع، دوست و بخشی از ایران فرهنگی است و کورد مستقل، اهریمن و اسرائیل چون کورد اجتماعی منهای حاکمیت مستقل سیاسی، بردگان فارس هستند آشوریها نیز با مردم عادی ماد کاری نداشتند تنها اطاعت و خراج می خواستند به مردم برده(به قول هگل) برای به رسمیت شناخته شدن اربابی خود و برای تولید و کار احتیاج دارند.🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

تاریخ تکراری ایران. از کوروش تا قاسم سلیمانی.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۱ ب.ظ

تاریخ تکراری ایران. از کوروش تا قاسم سلیمانی.

   تاریخ تکراری اصطلاحی است که ریچارد فرای درباره ایران به کار می برد که سوای تغییر حکومتها و رهبران ماهیت تاریخ ایران تکراری است. من ترجیح می دهم از مفهوم هگلی تقدیر فراتر از جزئیات تاریخ برای تفسیر عقل سیاسی ایرانی ـ پارسی استفاده ببرم. تقدیر هر قومی در روزگاری مهر خود را بر پیشانی آن قوم خواهد زد هگل مثال ابراهیم پیامبر را می زند که مهاجرت را برگزیده و از همه گریزان می شود که تقدیر قوم یهود را رقم می زند. شاید دوستانی درباره من گفتەاند چرا در تحلیل همه مسائل امروزی سیاسی به هزارتوی تاریخ وارد می شوم به دو دلیل یک دلی ساده آن هزاران تحلیلگر هستند که به آن مسائل می پردازند که من تمایلی به تکرار مکررات ندارم. دلیل دیگر و اصلی آن به خاطر همین مقدمه کوتاهی است که ذکر کردم تاریخ تکراری ایران که درماورا تغیییر اشخاص و حکومتها، ماهیت و صورت تحولات تکرار می شود و ما ابژه این تاریخ تکراری هستیم لاجرم فراتر از اشخاص و حکومتها باید شناختی از آن یافته و به صورت بندی آن بپردازیم تا امکان رهایی از آن را بیابیم هدف من تبارشناسی اکنون است این عقلانیت در ماورا شعارهای دلربا،نمایشگر هستی سیاسی سلطه گر و متجاوز پارسی است که به نظر من عقل سیاسی ایران در پس تمامی گسستهای سیاسی همیشه بازتولید گشته است که روشنفکران ایرانی اسم آن عقل سیاسی را اندیشه ایرانشهری و ... نامیده اند که اگر آن را میشناختیم باشور حوزه نفوذ سلیمانی و سپاه نمیشد که اکنون عاجز بمانیم.  عقل ایرانی با کوروش تاریخی و فریدون اساطیری رقم خورد که مبتنی بر تجاوز و تسخیر سرزمینهای دیگر اقوام و به بردگی کشاندن مردم آنها بود که در استوانه خود کوروش نیز با افتخار اشاره کرده است من مردمان ماد و گوتی و...را وادار کردم بر پاهایم بوسه بزنند و برایم خراج بیاورند. ایران، نازمین است ناگزیر ایران زمینی وجود ندارد چون این قوم مهاجری از استپهای جنوب روسیه بودند و فاقد سرزمین که دیر یا زود مثل تمامی مهاجمان دیگر می بایست یکجانشین و متمدن می شدند که از بدشانسی ما قرعه به اسم کوردستان ـ مادستان افتاد که آن را تسخیر و اسم آن را پرسیا ـ ایران گذاشتند.قصد من بازگشت به گذشته نیست که مثلا بگویم به روسیه برگردند نه با بعد تاریخی آن تنها برای شناخت عقلانیت امروزی آن اشاره می کنم چون اگر بعد تاریخی آن امروز تاریخ مصرفی ندارد چون بهرحال مردمانی با زبان فارسی در این سرزمین هستند و صاحب آن هستند، بعد سیاسی و عقلی آن همچنان با آن درگیر هستیم که نمونه کامل آن تجاوز دوباره به کوردستان ـ باشور است کمااینکه هنوز ڕوژهەڵات در تسخیر ایران باقی مانده است. کوروش دولتهای ماد و .. را فتح و سرزمین آنها را چون ملک شخصی در میان طبقه نظامی تقسیم کرد. شکل اساطیری کوروش، فریدون است که ماد به ضحاک ملقب شد و طبیعی است در اساطیر که به قول ایگلتون نقش ایدئولوژی جوامع قدیم را داشتند به کوروش ـ فریدون جنبه خیر و منجی داده شد و به ماد ـ ضحاک، جنبه شر که کوروش متجاوز اشغالگر در اساطیر به قول فروید به منجی تبدیل شد که متاسفانه چون منبع اطلاعات هرودت خود پارسها بودند، آن اساطیر ـ ایدئولوژی، مهر علمی و تاریخی خورد و در حاکمیت حقیقت ماندگار گشت.با امروز مقایسه شود، اسرائیل دوم به چه معناست؟ یعنی کوردستان سرزمین آنان است و ما کوردها اشغالگر آن؟!!دقیقا چون گذشته که کوروش اشغالگر به منجی و حقوق بشر تبدیل و استیاگ به اژدها و متجاوز، امروز نیز همان است اشغالگر به صاحب و کورد صاحب زمین به اشغالگر آن؟!! اگر در گذشته اساطیر مشروعیت بخش تجاوز و وارونه کننده واقعیت بودند امروز ایدئولوژیهای چون ایران فرهنگی آن نقش را بازتولید می کنند باری بازگشت من به تاریخ، تاریخی و مربوط به گذشته از دست رفته نیست بلکه تبارشناسی اکنون است.

 داریوش به تثبیت متصرفات کوروش و سرکوب شورش قومهای مغلوب پرداخت که فقط در شورش فره ورتیش مادی که خود با افتخار در کتیبه بیستون آن را حکاکی کرده است 33 هزار  نفر را کشته و 18 هزارنفر را اسیر می کند. تعداد کشته از سویی عمومی بودن جنبش فرورتیش را نشان می دهد از سوی دیگر قصاوت و جنایت داریوش پارسی. داریوش در کتیبەها نوشته است داریوش شاه، شاه پارس...(ویسهوفر تاکید بر پارس را در تقابل با ماد می داند) به لطف اهورامزدا بر دروغ و دشمنان پیروز گشتم و نیزەهای پارسی را تا دوردستها بردم و اقوام ماد و فلان را مطیع پارس کردم که شکل امروز نیزەهای پارسی تا دور دستها میشود،صدور انقلاب تا دوردستها به فضل پروردگار خامنەایی و ایران فرهنگی فراتر از مرزهای سیاسی و هلال شیعیسم. دانش قدرت است کە عشایر حاکم باشور درکی از آن ندارند لاجرم ما نیز قربانی تاریخ تکراری دیگران میشویم با این تفاوت که آنها ارباب و ما برده. جنگ، جنگ روایتهاست. 🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

گذار به تاریخ، تکامل یا گسست و هبوط؟

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ

گذار به تاریخ، تکامل یا گسست و هبوط؟

گذار به تاریخ که همان گذار به کلام و متافیزیک است در تاریخ نگاری رسمی و فلسفی غربی، از هگل تا یاسپرس و بورکهارت، گذار از طبیعت به فرهنگ، از غریزه به معنا و یا از وحوشیت به تمدن تفسیر شده است غافل از آنکه گذار به تاریخ گسست و حتی هبوط از زبان تصویر به کلام(وحی و دیالکتیک)، از قرارداد به استبداد و از زمین و بدن به متافیزیک و روح بود. یاسپرس 800 ق.م و هگل نور زرتشتی و هایدگر و آرنت تمثیل غار افلاطون را آغازگر تاریخ یا گذار از طبیعت به فرهنگ می دانند. تاکنون مفسرین تنها ظهور آن را تفسیر و آن را ناشی از تحول و گذار به مرحله برتر تفسیر کرده اند و هیچگاه به نااندیشیده یا دیگری این تحول التفاطی نیافتند غافل از آنکه نه تحول بلکه گسست بود و نه تکامل بلکه واکنش بود به قول نیچه که به مناسبت دیگری گفته است تاریخ واکنشی شدن آغاز گشت تاریخ واکنشی شدن جایگزین تاریخ واقعی و کنشی گشت که در کتاب گفتەام تاریخ ایران و عقل سیاسی آن نیز واکنشی در تقابل هویت و کنش کورد بود که متاسفانه در عدم درک آن ما امروز حاشیه و واکنشی گشته ایم و آنها کنش و متن. اگر غرب را معیار بدانیم، تمثیل غار افلاطون را آغازگر فلسفه سیاسی غرب می دانند که در تقابل با آن عالم مثل انتزاع شد و در سابق گفتم تمثیل غار برگرفته از غار میترایان بود که در مقابل تاریکی آن مثل چون خورشید و به تقلید از خورشید برجسته شد. مفسرین در جهالت به نااندیشیده افلاطون و غرق در عمق بی عمق اندیشیده وی، به عالم مثلـ ایده، جنبه هستی شناسانه داده و غار را تمثیل فرض کردند غافل از آنکه غار واقعی بود که افلاطون تمثیلش کرد و مثل تنها جنبه معرفت شناسی دارد که افلاطون به آن بعد هستی شناسی داد این آغاز یک خطا بود که تاریخ یا متافیزیک نامیده شد که افلاطون در تحیر و جهالت به معنای غار آن را نماد جهل و غفلت خواند. در شرق دینیارکینه توز نه از روی جهل یا تحیر بلکه از روی کینه در تقابل غار و هلپرکه تاریکی درون غار، نور و آتش را برجسته و با اهریمن کردن میترا، اهورای چون نور را انتزاع کرد که آتش تجلی آن است. هگل نور زرتشت و ایران را آغازگر تاریخ می داند که گذار از طبیعت به روح بود غافل از آنکه نه تکامل بلکه گسست و واکنشی در برابر تاریکی و از نظر سیاسی واکنش نظم سیاسی کیهانی در برابر قراردادی بود. نقطه محوری تاریخ که همگان آن را آغاز می پندارند پایان یک آغاز  و نه تکامل بلکه هبوط و گسست از زبان تصویر به کلام یا متافیزیک بود. در زبان تصویر انسان با خدا میزیست اما زمانی که به قول ویتگنشتاین گفتن،وحی و دیالکتیک، جای نشان دادن را گرفت انسان از خودا گسست و خودا کە در مهر همان شاه و مخلوق قرارداد بود در زرتشت ـ ایران، به خالق تبدیل و نظم سیاسی مصنوعی و توافقی در طول نظم کیهانی خدا، طبیعی و مقدس قلمداد شد لاجرم انسان از خالق به مخلوق تبدیل شد. قبل از ظهور تاریخ،دین و فلسفه، خدا سیاسی و مصنوع و مخلوق بود که با ظهور تاریخ، سیاست خدایی جایگزین آن گشت که لازمه آن گذار از بدن کامل به روح بود. به همین دلیل شلینگ به درستی تاریخ را گسست از مطلق میداند و شاید ما خود مطلق هستیم. کورد ـ میترا،ابژه اندیشه تاریخ (فلسفه و دین) شد اکنون باید تاریخ و فلسفه و دین،ابژه اندیشیدن کورد شود تا کورد صاحب اندیشه و کنش گردد، در یک کلام از ابژه دیگری به سوژه تبدیل شود تا از حاشیه به متن بیاید فلسفه فرزند جهالت نسبت به سمبلهای مهری چون غار و قرارداد بود و مهر جهالت همیشه برروی فلسفه باقی خواهد ماند همانطور دین فرزند کینه بود و مهر کینه برای همیشه برروی تمامی ادیان باقی خواهد ماند.نه فلسفه صلاحیت نفی ذات را دارد نه دین صلاحیت نصیحت نفی کینه چون نه فلسفه هیچگاه از ذات جهالت و نااندیشیده خود رهایی یافت و نه دین از تقدیر کینه توزی خویش. فلسفه به هرسمت بنگرد، پشت سری دارد و دین هرقانونی بگذارد، ناقانونی دارد که درک آن پشت سر و این ناقانون آغاز دوباره کورد است که ما ابژه و علیت وجودی هردوی آنان بودیم و اکنون توان اندیشیدن نداریم مگر ابژه اندیشیدن داشته باشیم چون اندیشیدن بدون موضوع اندیشه امکان ندارد که با ارزشیابی دوباره ارزشها ما از ابژه تاریخ خارج و تاریخ، باید ابژه اندیشیدن کورد شود و کورد سوژه فهم آن لاجرم کورد نمی تواند بیندیشید مگر کل تاریخ را فهم کند که چرا دیگری تاریخ گشت؟ حتی اگر این اندیشیدن چون دیکتاتوری پرولتاریا موقتی باشد چون منطق کورد نه اندیشه بلکه تمثیل و عمل است اما در این دوره گذار به پایان تاریخ که همان آغاز آن است، چارەایی جز گسست از کورد برای تولد دوباره کورد نداریم و تنها اندیشیدن می تواند وضع حمل کند  که این پایان تاریخ، همان آغاز کوردـ مهر است. کورد دیگری تاریخ و دین و فلسفه با القابی چون جن و شیطان و..شد و تاریخ واکنشی در برابر ما بود که باید به چرایی آن اندیشید...ادامه...🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

سیاست و میل در کوردستان

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۴۰ ق.ظ

سیاست و میل در کوردستان

 ایده فروید مبتنی بر تضاد تمدن و میل است که نظم تمدن، میل را سرکوب و باعث تصعید میل خواهد شد که ناگزیر ناهنجاریهای روانی برای انسان به ارمغان می آورد. مارکوزه در کتاب اروس و تمدن این تز را به چالش می کشد که قبل از تکنولوژی لازمه تمدن، سرکوب میل بود اما زمانی که تکنولوژی کمبودهای مادی را رفع کرده است، نیازی به سرکوب میل نیست چون سرکوب میل باعث خشونت سیاسی گشته است. فوکو اگرچه  تز سرکوب مارکوزه را نمی پذیرد برعکس از تولید گفتمان میل می گوید اما منطق کار را دلیل سرکوب محدودیت میل به زناشویی می داند که روان شناسی جای دین را در تنظیم قواعد میل گرفته است لاجرم در عصیانی نسبت به آن، روح را قفس بدن و تنهاآزادی را آزادی تن می داند چون متن محدودیت روابط به زناشویی هیچ منطق برتری نسبت به سایر روابط ندارد جز سرمایەداری که به انرژی کار نیازمند است.دلوز ـ گاتاری در ضد ادیپ سرکوب و میل را دو روی یک سکه می دانند که تنها با سرکوب، میل چون یک نیروی آنتی سیاسی ظهور خواهد کرد.

 اما در خاورمیانه سرکوب میل چندان با تولید و نیروی کار پیوستگی ندارد. در اینجا میل سرکوب می شود نه در جهت سود و کار بلکه در جهت قانون برتر و استعلایی شدن. در اینجا تعریف از فطرت و نظم مطابق قانون پیشین و یا به دلیل حسادت و عقده، میل را سرکوب می کنند. میل جدا از سرکوب نیست و لزوما ضد اجتماع یا تمدن نیست میل تنها زمانی ظهور خواهد کرد که سرکوب آن مسئله باشد یا شکل سرکوب،سیاسی شود بنابراین میل و سرکوب تنها با هم مسئله می شوند و ناگزیر میل نیز با وجود ظاهر ضد سیاسی آن، سیاسی است. اکنون در دو بخش کوردستان با حکمرانی کوردی مواجه هستیم که در این مورد بیشتر به رژئاوا می پردازم. روژئاوا نماد دخالت سوژەایی استعلایی برای تغییر واقعیت جامعه و تحمیل نظم است که مانند همه نظم های ایدئولوژیک دیگر ناگزیر به خشونت منجر می شود این خشونت می تواند نیچەایی باشد یعنی کشاندن تفکر به جنون یا مارکسی، سیاست به انقلاب که در اینجا جنون به مهاجرت کشاندە است. نظم ایدئولوژیک روژئاوا انگاری بعد از موفقیت در جهاد اصغر مشغول تحقق جهاد اکبر اوجالانی است که ناگزیر در اصرار بر این تحقق، میل آنتی سیاست سیاسی خواهد شد. اگر این نظم سعی در تحمیل نداشت میل هیچگاه سوژه تحلیل و یا دیگری نظم نمی شود. در باشور میل به این نیرو تبدیل شده است اما به چند دلیل هنوز به آن التفاطی نشده است، یکی سرکوب قاعده مند نظم امنیتی دوم به هدر دادن و فرافکنی آن میل توسط گوران سوم سوپاپ اطمینان اروپا رفتن که دیگر کی نیست به آن نیندیشد و چهارم جهل میل که کسی نبوده است حاملان میل یعنی نسل تازه را ملتفت کند که محق هستند نه مکلف و عرف ماقبل فردگرایی عشیره. سوژه میل در باشور که ظاهر آن برای هرکس قابل مشهود است در آینده نیروی ضدسیاسی سیاسی خطرناکی تبدیل خواهد شد حتی اگر  باشور این سرکوب را با ایدئولوژی خاصی انجام نمی دهد. اما روژئاوا که هنوز خیلی زود است هم قضاوت و هم ظهور میل به عنوان یک آنتی سیاست سیاسی، اما می توان به دلیل تحمیل نظم ایدئولوژیک و سانسور و آسایش که قبلا گفتم، ظهور میل را پیش بینی کرد. دو حکمرانی حزبی باید دریابند که هیچ تمدنی توان ایستادن در برابر میل را ندارد و دلیل دوام و پیروزی لیبرال دموکراسی آن است که، مشت آزاد است تا به صورت دیگری برخورد کند. مردیها در کتابی سه انقلاب صنعتی، فرهنگی و سیاسی در اروپا را با توجه به تعریف زیست شناختی که از انسان ارائه می دهد رفع سه مانع کامجویی انسان می داند و رفع این موانع را هر روز بیشتر خواهیم دید که چگونه ظهور اشکال مختلف میل قانونی میشوند. احزاب اگر دوست ندارند گور خویش را بکنند باید مانع از ظهور میل به عنوان یک نیروی سیاسی شوند که حاملان آن ظهور در عمل نسل تازه است که نسلی آنتی ارزش هستند و در این توهم نباشند با تبلیغ ارزشها و آسایش می توانند میل را سرکوب کنند در همین سرکوب شیدید آسایش، میل بیشتر ظهور خواهد کرد تا در نظم قدیم قبیله.در نظم قدیم که امکان تحقق میل نبود میل به نیروی سیاسی نیز تبدیل نمی شد چون با وجود محدودیت میل، سرکوب، سوژه حکمرانی نبوده است اما اکنون که سرکوب میل، سوژه آسایش گشته است، میل به عنوان یک نیروی سیاسی مهارناپذیر ظهور خواهد کرد که آن ظهور می توان اشکال مختلفی به خود ببیند که چون حاکمیت قادر به تحلیل آن نیست به شدت خشونتها می افزاید و گسست میل و سیاست یا نسل قدیم حاکم و محکوم تازه افزایش بیشتری می یابد. احتمالا در آینده از محبوبیت اوجالان در روژئاوا کاسته خواهد شد. تحقق آزادی با خشونت و نظم، به ضد آن تبدیل و پیشمرگ آزادیبخش به گورکن آزادی تبدیل خواهد شد. نظم ایدئولوژیک تفاوتی ندارد اسلامی باشد چون ایران یا سکولار چون روژئاوا. تفهیم شوید حاکمیت شهر با کوه تفاوت دارد 

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

بحران عقلانیت کوردی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۸ ق.ظ

کورد و حزب

عقل نامعقول حزبی یا عصبیت حزبی حقیرتر از آنی است که عقلانیت کوردی را درک کند. همانطور که گفتم احزاب بر مبنای عقل قدیم عشیره شکل گرفتند و عقل عشیره در فراموشی کورد چون کل ناتاریخ کورد را شکل دادند. عشیره که از آن سخن می گویم نهاد یا گروه نیست نوعی تفکر به جامانده از قدیم در دنیای جدید است لاجرم از سویی قدیم نیست چون دیگر عشیره به عنوان یگ گروه یا نهاد نیست بلکه حزب است از سوی دیگر جدید نیست چون نه مبتنی بر عقل مدرن حزبی که معمولا در چهارچوب دولت و رابطه جامعه و دولت را تنظیم می کند، بلکه بر مبنای عقل قدیم عشیره در چسپاندن خود به دولت دیگری است. حزب نمی تواند رابط دو ملت را تعریف کند چون تضاد دو ملت اقتصادی و اجتماعی نیست بلکه جنگ بر سر بودن و نبودن و اسطوره ها است در حالی که حزب به معنای مدرن آن بعد از تشکیل ملت و حتی دولت برای ارتباط متقابل ملت و دولت شکل گرفت و حتی مبتنی بر روابط دموکراسی است، حزب در کوردستان نیز بدون فضای مدرن یا فضای کورد چون ملت،از سویی کورد را محدود به بخشی از ملت دیگری کرد چون دموکراسی برای ایران و عراق و خودمختاری برای کوردستان و از سوی دیگر چون باطن احزاب همان عقل قدیم عشیره بود، به جای اقدام در جهت کورد چون کل و تکوین عقل کوردی هضم در عقل و کلیت دیگری، جزئی باقی ماند و زیرسایه کلیت دیگریها سعی در کسب امتیاز و لاجرم فلسفه وجودی حزب که رهایی کورد بود، خود به هدف و کل تبدیل شد و کورد ابزار آن. به عبارت دیگر احزاب کورد از سویی حزب هستند از سوی نه و حتی تا آنجایی که حزب هستند بدون مقدمات احزاب مدرن شکل گرفتند و خود را اسیر دولت ـ ملت دیگری کرده اند به همین دلیل بجای اقدام در جهت دولت کوردی که در غرب دولت مقدم بر دموکراسی و ماکیاول و بدن مقدم بر لاک و میل هستند، دموکراسی را مقدم بر دولت و کورد را از کل به جز حزبی محدود و لاجرم مبارزه برای تحقق کورد به امتناع کورد منجر گشت. به عبارت دیگر سعی احزاب در گذشته در جهت تعمیر خانه ایی بود که ستونهای آن بر ویرانه خانه کورد بناشده بود که هرگونه تلاش سیاسی، امتناع سیاست کوردی بود. شاید کسانی تصور کنند نوشته های من پارادوکسیکال است از سویی از نقد عقل حزبی در تضاد با عقل کوردی می نویسم که به جای تلاش در جهت تحقق کورد چون کل که تنها دولت می تواند نماینده آن کل باشد از سوی دیگر از زندگی بهتر اجتماعی می گویم ترجیح می دهم امکان تکثر فهم را از بین نبرم و هرکسی از ظن خود یار من شود. اما نکته ای توضیح آن لازم است که همچنان باید در جهت مفهوم سازی دولت کوردی و کورد چون کل که نفی عصبیت حزبی است کوشش کرد اگرچه کل در کورد چیزی جز توافق جزها نیست لاجرم سعی در احیای کورد چون کل نفی احزاب به معنی نهاد نیست بلکه نفی عقل حزبی ـ عشیره ایی است که مانع از تکوین عقل کوردی گشته است. همچنین باید توضیح داد نقد عقل نامعقول حزبی نقد کورد نیست اما چون دوستان تصوری فراتر از عصبیت حزبی از کورد ندارند نفی و نقد احزاب را نفی کورد می دانند در حالی که برعکس لازمه احیای کورد چون کل نفی عصبیتهای حزئی حزبی است که تکرار می کنم به معنی نفی حزب چون یک نهاد نیست چون وحدت در کورد همان توافق کثرتهاست نه چیزی فراتر از آن. نکته دیگر مفهوم سازی و بحث نظری یک مسئله است اما بحث حاملان سیاسی آن مسئله دیگر که من تصور نمی کنم هم به دلایل عینی و هم همان عصبیتهایی که گفتم حاملی سیاسی برای کورد چون کل داشته باشیم و درامتناع کوردیت، عشایر به سیاستمداران قوم تبدیل شدند و مداحان و ادیبان به متفکران آن. به دلیل اینکه مداحان درکی از کورد فراتر از حزب ندارند، یک شبه مداحیهای آنان به نفرین تبدیل می شود . شما طرف مقابل من نیستید، که به دل بگیرم. شما رنگ تابلوی نقاشی من،حروف کلمات من، ابژه تحقیقات من و اثبات فرضیات من هستید. به هرحال متاسفانه کوردها کلا از انتزاع کردن و درک مفهومی محروم هستند دهه ها با احزاب زیستیم، از این حزب به آن حزب رفتیم حزبی را مدح و دیگری را نفرین کردیم، اما هیچوقت تفکر حزبی مستقل از این حزب و آن حزب را به پرسش نکشاندیم چون در فقدان ایده کلی از کورد امکان فراروی از تفکر حزبی برای نقد آن وجود ندارد. به همین دلیل می گویم کورد هنوز احساس و اعتقاد است و به سطح معرفت و مفهوم انتزاع نیافته است راقم این سطور اگر طرحی از کورد چون کل که از تاریخ استنباط کردم، نداشتم مثل دوستان مشغول مداحی و نفرین این حزب و آن حزب بودم و در توهم اینکه اگر آن حزب و رهبر نبودن و این یکی بود، هجی مجی مشکلات حل می شود در حالی که مشکل در عقل وجود نداشته کوردی است نه این حزب و آن شخص و این عقل از ایسم های خارجی بیرون نمی تراود بلکه از ماهیت کورد که آن ماهیت تاریخ کلی کورد است، قابلیت انتزاع را دارد.

  🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

ایرانی بودن و نبودن کورد؟ ایران نازمین

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۶ ق.ظ

ایرانی بودن و نبودن کورد؟ ایران نازمین

بحث در باره رابطه تاریخی کورد و ایران ظرافت خاصی می خواهد و کسانی که هیچ درکی از این تاریخ و تعامل و تقابل آن ندارند، امروز در صحنه سیاست که نیازمند صراحت هستیم مدعی این ظرافت کاریها در مشروعیت دادن به ادعای ایرانی بودن خویش هستند. قبل از هر چیز باید اشاره کنم که سلطه ایرانی/پارسی بر کورد نه تنها سیاسی ونظامی یا همان سلطه دولت تک قومیتی پارس بر کور است بلکه سلطه اصلی پارس_ایران بر کورد سلطه مفاهیم است. مفاهیم چون ماده سمی بی حس کننده، ذهن ما را فلج کرده است. یکی از این مفاهیم که ما را به اسارت خویش در آورده است مفهوم ایران و ایران زمین است انگاری که مفهومی متافیزیکی و ازلی است غافل  از آنکه مفهومی تاریخی_سیاسی و ابزار هژمونیک سلطه پارسی  است.اینکه ایران ـ پارس سرزمین و فرهنگ ما را مصادره کرده است یک مسئله است اینکه امروز محافظه کاری و مماشات سیاسی را با آن توجیه کنیم و بگوییم ما ایرانی هستیم، مسئله ی دیگر. اینکه سرزمین ما را تسخیر و آن را ایران نامیدند درست است اما اینکە امروز ما ایرانی هستیم مقرون به صحت نیست. اینکه واژه ایران از کجا آمد و ریشه در چه دارد چندان مهم نیست بلکه کارکرد سیاسی آن مهم است که سیاسی شدن این مفهوم همزمان است با تثبیت قدرت پارس بر این سرزمین لاجرم اگر بحث مفهوم است کورد ایرانی نیست. هیچ ارتباطی بین این سرزمین و این نام نیست و تثبیت این نام همان تثبیت قدرت پارس است. اینکه شاهنامه تاریخ انیران ـ مادها است و با مصادره رنگ و لعاب ایرانی به آن قالب کرده اند یک مسئله است اینکه ما توجیه کنیم در این فرهنگ نقش داشته ایم پس ایرانی هستیم مسئله بسیار متفاوتی است. مصادره فرهنگ و سرزمین یک ملت با بخشی از آن بودن بسیار متفاوت است. نقش داشتن، بخشی از آن بودن از پایین به بالا و مشارکت است همان چیزی که قلم به دستان ایرانی برای هضم آن را رواج می دهند و توسط نویسنده و مترجمان نااگاهی چون سلطانی در کتاب نقش کوردها در فرهنگ ایرانی و مقدمه های ابراهیم یونسی و ..درونی شده است و امروز تنی چند از سیاستمداران به اصطلاح اصلاح طلب و احزاب، عدم جسارت سیاسی و ناآگاهی تاریخی را با آن توجیه می کنند که اگر ما می گوییم ایرانی هستیم چون از آن ماست و در آن نقش داشته ایم باید بگوییم در جهالت مرکب هستید. ایران مفهومی سیاسی و در پیوند با قدرت سیاسی پارس هژمون شده است و هرگونه ادعای ایرانی بودن، تثبیت هژمونی پارس و نفی هویت و تاریخ کورد است. مسائل سیاسی را با موشکافیهای تایخی قاطی نکنید و مماشات و حراج هویت و تاریخ  مستقل کورد را با دلایل تاریخی توجیه نکنید کورد نه تنها ایرانی نیست بلکه عقل سیاسی ایران با تمام مولفه های آن در تقابل با کورد معنا و تثبیت شده است. مفهوم ایران ابزار هژمونیک سلطه قومی پارس است و ادعای ایرانی بودن، نفی کورد بودن است. اگر این همه فیلسوف و تاریخ دان هستید به جای توجیه ادعاها و مماشات سیاسی خویش، محبت کنید از نظر تاریخی آن را روشن و کتاب و مقاله بنویسید. از کی تا به حال تاریخ دان شده اید و ما نمی دانستیم؟ تکرا می کنم ایران مفهومی سیاسی است نه فرهنگی و مولود ظهور سلطه قومی پارس است چه در قدیم و چه در جدید و کورد ایرانی نیست. باید سیاست را به مفهوم ایران بازگرداند و از آن اسطوره زدایی کرد، از آن سرزمین زدایی کرد، از آن فرهنگ زدایی کرد. این استراتژی فارس است که از مفهوم سیاسی ایران سیاست زدایی کرده است و به آن جنبه اسطوره ایی و طبیعی داده است که انگاری امکان گذار از آن نیست. مفهوم برساخته ایران جنبه ازلی و ابدی داده اند چون خدایی ماوراتاریخ در حالی که این مفهوم تاریخی است و برساخته سلطه قومی پارس در مشروعیت داد بر سلطه بر کورد. ایران چند قومیتی مفهومی ازلی نیست برساخته سلطه احیاشده پارس در زمان رضاخان است که سلطه دولت تک قومیتی پارس مشروعیت یابد که احزاب کورد شاهکار کردند و به جای واژه قوم، ملت را جایگزین و نظم برساخته ارتش قزاقی را در حد یک تمدن عظیم ازلی انتزاع ساختند و چنان در تارهای معنایی عنکبوت زهرآگین پارسی اسیر شده اند، هرگونه تقلایی چون تقلاهای هفتادسال اخیر به اسیرشدن بیشتر در تارهای معنای ایرانی منجر می شود. این واژه چون ماده سمی خطرناک به کلی ذهن وجود نداشته احزاب کوردی را فلج کرده است. با چەک نمی توان به جنگ ایران رفت ابتدا باید جنگ مفهومی را برد و در مقابل مفهوم ایران، مفهوم دیگری برسازیم که فعلا امکانات مفهومی و تاریخی آن را نداریم. در برابر ایران به جنگ مفهومی نیازمندیم بدون درک آن پیشمرگه را می فرستند در باشور جنگ مفاهیم بی معنی است همه غرق مفاهیم از سربخویی تا علمانیت گشته اند.

ارتباطی بین دال ایران و مدلول سرزمینی که ایران نامیده شد، وجود ندارد و مفهوم ایران زمین، پیش فرضی هستی شناسانه است که، خود بخشی از «نظام فرهنگی پیش سیاسی و پیش قانونی استبداد ایرانی» است. ایران مورد تاخت و تاز قبایل قرار نگرفته بلکه با تاخت و تاز یکی از این قبایل (پارس/پارت)، قالب شده است. ایران زمین، سرزمین یا مفهومی خنثی نیست که، بوستان تاریخ ایران در درون آن روییده و میوۀ استبداد، ثمرۀ آن باشد بلکه خود از ثمرات استبداد پارسی است. وحی منزلی نیست که گفتمان دانش/استبداد ایرانی نتیجۀ تفسیر آن باشد بلکه خود از دالهای اصلی گفتمان دانش/قدرت پارسی و لاجرم بخشی از متن گفتمان پارسی است، نه واقعیتی که مکان شکل گیری متن ایرانی باشد. واقعیتی خارج از متن دانش/قدرت پارسی/ایرانی وجود ندارد. بنابراین، مفهوم ایران زمین در درون گفتمان عقل سیاسی پارسی و از فراورده‌های ایدئولوژیک آن است. همانطور که استبداد ایرانی در درون گفتمان عقل قومی پارس و نتیجۀ آن است، نه ماوراء جامعه و، نه در تقدیر کم آبی طبیعت (کاتوزیان) و یا هجوم ترک و مغول (طباطبایی) و یا ساخت مدرن دولت مطلقه (احمدی). از نظر روشنفکران ایرانی، دال متافیزیکی ایران، خدایی از قبل موجود است که، نه آغاز دارد نه انجام و، جهان تاریخ ایرانی را، از عدم به ظهور رسانده است، یا مکانی است لامکان، که تاریخ در درون آن اتفاق افتاده است. این دیدگاه، اندیشه‌های اینان را، به الهیات سیاسی پیوند می‌دهد. جغرافیای ایرانی مقدم بر تاریخ ایرانی/پارسی نیست بلکه تاریخ ایرانی/پارسی، مقدم بر جغرافیا و مکان ایرانی است. ایرانیت نه سرزمین و یا مفهومی ماقبل و مقدم بر فارسیت، که فارسیت یکی از اعضا و یا بخشی از آن باشد«ایرانیت عام تر از فارسیت»، بلکه فارسیت مقدم بر ایران و، ایرانیت از دالهای سلطۀ هژمون عقل پارسی است که، بر سرزمینهای تسخیر شده توسط پارسها، قالب گشت. خدای ایران، خالق هستی تاریخ پارسی نیست بلکه ذهن جمعی قوم پارسی است که فرافکنی و متافیزیکی شده است. بنابراین، برخلاف دیدگاه جناب کاتوزیان که، مابین ایرانیت و فارسیت تفاوت می‌گذارد«فرق است بین ایرانیت به طور عام و فارسیت به طور خاص»، ایرانیت نه تنها عام تر از فارسیت و ماقبل آن نیست بلکه از دالهای گفتمان سلطه پارسی و ابزار هژمونیک آن است. تغییر واژه، از امپراتوری پارس به دولت مدرن ایران، نه ایران قدیم را عامتر از پارس می‌کند و نه تقدیر فارسیتِ ایران را تغییر می‌دهد

من حق قضاوت ندارم اما صفحه شخصی خودم است این مرز کورد و جاش است آیا هویت و تاریخ مستقلی برای کورد در ذهن دارید که ایرانی نیست در غیر اینصورت مشروعیت شهید شدن و زندانی شدن حتی یک نفر را ندارید چه در داخل و چه خارج. بازهم این مسئله با استراتژی طرح آینده متفاوت است شما می توانید بگوید ما در چهارچوب ایران خواهان حق و حقوق هستیم اگرچه نامکن اما غیر منطقی نیست این بحث حقوق است ربطی به هویت ندارد می توانید بگوید در چهارچوب عراق و بورکینافاسو می مانیم و مبارزه می کنیم ربطی به کورد بودن ندارد اما حق ندارید بگوید ما ایرانی هستیم یا بودیم. در نهایت باید اشارە کنم طرح این سئوال که کورد ایرانی هست یا نه به کلی غلط است.

ایران قبلا هر معنایی داشته باشد ظهور سیاسی آن با تثبیت قدرت سیاسی پارس است. این واژ بعد از قرنها فراموشی که شاید اصلا نبوده باشد که فراموش شده باشد، همزمان با ظهور دولت مدرن پارسی در پیوند با دانش شرق شناسی ظهوری دوباره در مشروعیت دادن به جنبشهای قومی ضد پارسی داشت. در قدیم پارسهای مهاجر که شاخه از اقوام ترک ـ مغول بودند هرکجا را تسخیر بهشت گمشده خویش یعنی ایران می نامیدند. یعنی هیچ پیوندی بین مفهوم ایران و این سرزمین وجود ندارد ار مسیر مهاجرت و یورش پارسها جای دیگری بود اکنو آنجا ایران بود لاجرم ایران بی زمین است و ایرانیها ـ آریاییها سرزمینهای تسخیرشده را ایران می نامیدند. ارتباط کورد و ایران، ارتباط دو فرهنگ و دوسرزمین نیست ارتباط خاک و فرهنگ و مردم با سیاست و قدرت است قومی مهاجم که هجوم آوردند و بر سرزمین و خاک کورد مسلط شدند این ارتباط زیربنا و روبنایی است با این تفاوت که روبنا تعیین کننده و حاکم است چون تنها اصل تعیین کننده خاورمیان نیروی نظامی قوم ـ قبیله است اگرچه در رو قرار می گیرد، اصل تعیین کننده می شود. پس ایران نازمین است، سرزمین نیست مفهومی سیاسی است نە اسطوره ایی. باید سیاست را به این مفهوم بازگرداند و از آن اسطوره زدایی، سرزمین زدایی کرد مفهومی ازلی نیست، ماقبل فارس نیست طبیعی نیست تنها سیاسی است کارگزار پارسی مقدم بر ساختار ایرانی است.

 ادعای ایرانی بودن را با این توجیه که واقعیتی جغرافیایی است توجیه نکنید. اکنون سرزمین شده است کاری از دست ما بر نمی آید اما حداقل هنوز شامل کوردستان نمی شود پس هیچ کوردی ایرانی نیست و محبت کنید برای توجیه محافظه کاری سیاسی خویش وارد حریم مقدس تاریخ و فلسفه تاریخ نشوید. ملتهای دیگر برای توجیه سیاست وارد حریم تاریخ می شوند اما در جهت گسترش اما حمه کورد برای حراج هویت و تاریخ خویش وارد می شود.  در تمام دنیا سیاست وارد حریم تاریخ میشود برای توسعه طلبی و ملت سازی در کورد وارد تاریخ میشوند برای توجیه شاخه بودن و ملت پاشی. دیگران فرهنگ خود را از سیاست جدا تعریف می کنند و فرهنگ دیگری را سیاسی تعریف می کنند کورد فرهنگ ایرانی را از سیاست جدا و دوستدار فرهنگ ایرانی است اما فرهنگ خود را از سیاست جدا نمی کند و بخاطر استراتژی که چیزی جز پرستیژ رهبریت حزبی است فرهنگ و هویت کورد را دودستی حراج می کنند.

heresh qaderi,

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹