کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

نقدی بر مفهوم شهروندی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ق.ظ

نقدی بر شاه کلید، «یادداشتی به بهانه آمدن رئیس جمهور به کردستان که در هفته نامه آگرین سنه منتشر شده است» نوشته ای از ازاد حاجی اقایی.
این متن خلاصه‌تر از آنی است که هدفم صرفا نقد آن باشد. سرِ مولف را از متن جدا خواهم کرد و متن را به گفتگو دعوت می کنم. چرا به نقد آن می پردازم؟ به این دلیل که می دانم نه تفکر یک نفر بلکه تفکر بخشی از روشنفکران و جامعه کوردی است. ضرب المثلی هست که می گوید «عقل کورد از عقب کار می کند» می خواهم عقل کوردی را به جلو بیاورم. می خواهم به عقل کوردی دیالوگ یاد بدهم. می خواهم بفهمانم که فراتر از محکومیت اخلاقی اشخاص، دیالوگ و گفتگو اصل است. می خواهم بفهمانم گفتگو نه بین اشخاص بلکه بین متنهاست. گویند چرا بین سیاستمداران و احزاب توافق صورت نمی گیرد؟ تا زمانی که بین قلم به دستان که هرکدام نماینده بخشی از تفکر جامعه هستند، دیالوگ و توافق صورت نکیرد، هزاران کوبوونه وه ی احزاب کاری به پیش نخواهد برد. سی سال بعد از اشتباه استراتژیک و تاریخی کومله و مکتب قرآن، به نقد آن‌ها پرداختن اگرچه با ارزش اما کارکرد عقل کوردی از عقب است. اکنون اشتباه تاریخی دیگری در شرف وقوع است، هم‌سطح اشتباه کومله و مکتب قران در ابزار عقل فارسی شدن. این اشتباه دیگر نه هضم در ابزار هژمونیک چپ و اسلام فارسی بلکه این بار هضم در فارسیت به اسم هویت شهروندی و بازتولید عقل سلطه پارسی در قالب درخواست قلم روشنفکری از شهروندی و به شداری احزاب سیاسی. سالها قبل از انقلاب اسلامی، اسلام سیاسی ایرانی تئوریزه شد اسلام سیاسی که ابزار هژمونیک منافع پارسی در سلطه برغیرفارس بود. امروز هم قلم روشنفکران پارسی تئوری نظام بعدی را پردازش کرده اند و آن نفی ناسیونالیسم و قومیت و طرح مفهوم شهروندی برای اتمیزه کردن و نابودی هویت کلی غیرفارس و هضم آن‌ها در هویت کلی فارس. اکنون باید به نقد آن پرداخت نه سالها بعد، باید به جای پشیمانی، پیشگیری کرد و اینک:
نویسنده چه از نظر شخصیتی و چه علمی نیازی به تعریف ندارد و همگان معترف به شخصیت شریف و علم وی هستند. اما چند نکته در این متن است که لازم است پرسشهایی برای آن مطرح ساخت. متن اگرچه نقطه چینها«افراد گروه ها و...» و تهدیدهایی « گو اینکه لهیب آتش در جوار ما سخن ناگفته بسیار دارد »هم دارد، اما حاشیه‌ی متن است که می بایست مرکز متن می شد. هویت شهروند محور را راه‌حل اصلی مشکلات سیاسی جامعه ایران و راه حل مسئله کورد یا به قول خودشان شاه کلید در ایران می داند. قبل از پرداختن به جزئیات، تضاد متن باید رو شود. متنی پست مدرنیستی «در محیطی آزاد و مملو از مباحثه و بر مبنای مقتضیات روز در عرصه زندگی روزمره ساخته و پرداخته می گردد» در تضاد با کلیتِ فلسفه قدیمی متن، « شاه کلید و درخواست از ریس جمهور روحانی»( فیلسوف شاه یا شاهنشاه) برای حل مشکلات. از سویی، سیاست را از انحصار حاکمیت وارد فضای زندگی روزمره می کند از سوی دیگر، چون فلسفه ماقبل مدرن به گدایی سیاسی از فیلسوف شاه(ریس جمهور) می پردازد. در فلسفه کلاسیک، مورد خطاب، مردم ظلم دیده نیستند بلکه حاکم ظالم است و خطاب محدود به موعظه اخلاقی و نصیحت می شود چون سیاستنامه ها و نصیحه الملوکها، لاجرم جز توجیه و عدم کنش سیاسی در نهایت تسلیم قضا و قدر چیزی در بر ندارد. اما در فلسفه مدرن، مورد خطاب روشنفکران، نه حاکم ظالم، بلکه محکومان مورد ظلم قرار می گیرند به جای نصیحت حاکمان، محکومان در گرفتن حق ترغیب می شوند مانند اصحاب روشنگری فرانسه لاک و کانت و فوکو و سارتر و ... ، در فلسفه مدرن درک شد که قدرت مطلق مطلقا فساد می اورد و منطق قدرت مورد توجه است نه شخص که با نصیحت اصلاح شود به همین دلیل از سویی نظریاتی چون تفکیک قوا و پارلمان و ... ، ارائه می شود و از سویی دیگر به جای نصیحت حاکمان، به ترغیب محکومان پرداخته که انقلاب فرانسه و انگلستان و استقلال امریکا نتیجه ان است. این متن از این بابت در چهارچوب فلسفه کلاسیک و ماقبل مدرن است که از خلافت مقدس و فیلسوف شاه(روحانی) درخواست دارد و نصیحت اخلاقی می کند لاجرم نه کنش سیاسی بلگه گدایی سیاسی است. شاه کلید دیگر چیست!؟ «از اینرو یادآوری ضرورت اجرایی شدن منشور شهروندی ریاست جمهوری در این برهه زمانی را می توان به مثابه کلیدگشایش و شاید هم شاه کلیدی در عرصه معضلات دیرپای این دیار قلمداد کرد » منبع فیض الهی که باید به درگاهش تمنا و دعا و نیایش کنیم؟ این اندیشه سیاسی است یا گدایی سیاسی؟ تکثر و تفاوت را از قدرت متمرکز خواستن، پارادوکسی است فراتر از سوژه نویسنده و عاملی فراسوژه عامل این تضاد است.
ایشان نوشته است:« از اینرو یادآوری ضرورت اجرایی شدن منشور شهروندی ریاست جمهوری در این برهه زمانی را می توان به مثابه کلید گذار از کلام مجاز « مرز نشینان غیور» یا « عشایر مرزدار» به تثبیت مفهوم «شهروند» در عین حال که می تواند نشانی از گذار تلقی گردد، میتواند نشان از گسست رادیکالی نیز داشته باشد که این بخش از شهروندان را بر مبنای مجموعه ای از ارزشهای اخلاقی-سیاسی مشترک سازمان دهد تا در راستای درکی مشترک از عدالت، جامعه سیاسی را با هدف ساخت «شهروندی دمکراتیک» سامان بخشند. از اینرو بدیهی خواهد بود که در پروژه ساخت «شهروندی دمکراتیک»، آفرینشِ سیاسیِ وحدت از مجرای هویت یابی مشترک و با تفسیر ویژه از بنیادهای سیاسی این هویت یابی یعنی فهم مفهوم شهروندی امکان پذیر شود.و شاید هم شاه کلیدی در عرصه معضلات دیرپای این دیار قلمداد کرد». به این متن دقت کنید، تقلیل معلات دیرپای این دیار، به شاه کلید شهروندی؟ اولا نیازی به گفتار شما در گذار از مرزنشینان غیور به شهروند نیست، این‌کار توسط روشنفکران که خطر را احساس کرده اند، آغاز شده است. شاه کلید شهروندی و درخواست آن از شاه-فیلسوف روحانی، غرق شدن در استراتژی دیگری است، فاقد عمق است که در آن غرق شویم. دوما همان‌طور که گفتم این نه کنش سیاسی بلکه گدایی سیاسی و پذیرش و اسیر در گفتمان انهاست. چه کسی گفته است مرز نشین غیوریم؟ همان کس امروز می گوید شهروند هستی و، تو بازتولید می کنی. این دو گفتار در ضد هم نیستند، «گسست رادیکالی» شکل نگرفته است، گسست در تداوم است، در ادامه هم و، هدف هردو نفی ملت یا قومیت تو«کورد» به عنوان یک هویت جمعی و کلی است. اگر امروز ناخواسته با افتخار گفتار روشنفکران پارس را تکرار می کنی و احساس می کنی به دنیا و گفتمان جدیدی گذار کرده ای، بدان در زمان تدوین گفتار مرزنشینان غیور، کوردهایی مثل شما، با افتخار ان را تکرار و خود را حافظان مرزها و سرزمین ایرانی می دانستند نگاهی به متون و روزنامه ها و بیانیه های قدیمیتر گویای ان است راه دوری هم نمی خواهد از مقدمه های ابراهیم یونسی می توانی بفهمی. در افزایش سطح اگاهی کورد، فارسهای براستی زیرک، خود درک کرده اند که دیگر تاریخ مصرف این مفاهیم(مرزنشینان...) به سر امده است و امروز گفتار دیگری چون «شهروندی» برای اتمیزه کردن هویت کلی کورد و، هضم در هویت کلی فارس دارند که، در ادامه همان مرزنشینان برای حفظ سلطه بکار می برند و شما و خیلی ها ناخواسته، با تکرار مفاهیم آن‌ها ،«وحدت، هویت یابی مشترک،ارزشهای مشترک اخلاقی و سیاسی» چون مکتبیها و کومله ها و مرزنشینان غیور، ان گفتمان را بازتولید می کنید. اگر چه در صداقت شما هیچ شکی نیست و اگر تاوان کورد بودن نبود اکنون نه دانشجوی دکترا بلکه دانش اموخته‌ی دکترا بودین. زمانی گفتمان مرزنشینان توسط خود مرکزنشینان تولید و امروز نگاهی به متن مرکزنشینان، گذار به شهروندی را می توان فهمید از جمله کتاب «بنیادهای هویت ملی ایرانیان و هویت شهروند محور»، احمدی در کتاب، به ظاهر از شهروندی دفاع اما کل متون کوردی را نقد و هویت جمعی و قومی کورد را زیر سئوال می برد در آخر نه تنها وظیفه هر دولتی را حمایت از زبان فارسی و نابودی دیگر زبانهای غیرفارسی می داند بلکه هویت به اصطلاح متکثر ایرانی را زبان فارسی، دولت فارسی/ایرانی، اسطوره ها، که ما «دیگری» اسطوره های انیم چون ضحاک و تورانیان، و سرزمین که سرزمین ما بود و اشغال کردند، می داند. واضح است دفاع از هویت شهروندی برای نابودی هویت جمعی غیرفارس و هضم انها در هویت قومی پارس است، دیگر چه نیازی به تکرار شما دارد؟ گذار از مرزنشینان غیور، به شهروندی، گسست در تداومِ حاشیه بودن و نفی هویت جمعی کورد وهضم در هویت قومی پارس است. انها مرکز متن و ما همچنان در حاشیه. ریاست جمهوری که از وی گدایی سیاسی می کنی و در مقابل دولت قبلی برجسته« در حالیکه خاورمیانه در لهیب آتش جنگهای فرقه ای و مذهبی در حال فروپاشی است، ایران با گذار موفقیت آمیز هر چند نسبی از پیچ تند مساله هسته ای در حال آماده شدن برای ورود به دورانی است که مهمترین وجه تمایز آن در عرصه سیاستهای داخلی می تواند گسست احتمالی با دولت پیشین باشد...» برایند سیاسی قلم امثال احمدی است همان طور که رضاشاه برایند سیاسی امثال اخوندزاده و خمینی برایند سیاسی ال احمد و شریعتی بود.
هویت شهروندی، راهکار نظریه پردازانی چون پارسونز در مقابل شکاف قومی امریکا بود. نمی دانم چرا تئوریها را بدون به محک زدن انها طوطی وار تکرار می کنیم. بنیاد جامعه امریکا بر قرارداد اجتماعی و توافق و دموکراسی و ازادی نهاده شد. دولتمردان و نخبگان سیاسی امریکا بسیار پیشرفته تر و دموکراتیکتر از جامعه امریکا هستند برای مثال در سالهایی که در خیابهانهای امریکا جنک سیاه و سفید شعله ور بود، کندی بارها از حقوق برابر سیاهان نه تنها شعار بلکه عمل کرد و بیش از نیمی از مدیران و منشیان وی سیاه پوست بودند. بنیاد جامعه ایران چه در قدیم هخامنشیان چه در جدید دولت مدرن و جمهوری اسلامی بر چه اساسی بنیاد گذاشته شد؟ تفکر امریکایی، سیستم امریکایی، روشنفکران امریکایی، چه چیزی در ان جامعه با این جامعه شباهت دارد که بدون به محک زدن ان، الگو برداری می کنیم. به جای واشنکتون و تامسون، کوروش و رضاشاه، به جای کندی، رفسنجانی، به جای روشنفکران امریکا چون چامسکی، احمدی و کسروی؟ در ان جامعه هیچ قومی از اغاز مسلط نیست، اصلا قومی نیست. دولت بر مبنای توافق و سیستم اکتسابی ست. اما جامعه ایران قومی و دولت و فرهنگ و... ، ابزار سلطه قومی است. دولت ایرانی از قبل نبوده است که فارسها سهم بیشتری را تسخیر کرده باشند و اکنون ما خواستار حقوق شهروندی و مشارکت، برای کسب حقوق برابر را داشته باشیم. دولت ایرانی برخلاف امریکایی، چه در قدیم هخامنشیان و چه جدید مدرن، برایند سلطه قومی پارس بر کورد است نتیجه و ابزار سلطه قومی پارس بر کورد است. واقعاً سوژه‌ی کورد این را درک نمی‌کند یا هضم در فراسوژه و گفتار حاکم است؟
ترویج ایده شهروندی در ایران توسط روشنفکران فارس و فارس گرا، چون احمدی که کتاب اخیرش تحت عنوان هویت شهروند محور است، برای حفظ سلطه جمعی پارس و اتمیزه کردن هویت های گروهی غیرفارس است. اسیر تئوری روشنفکران پارسی شدن هر بار نسبت به زمان تکرار می شود همان طور که پارسها نسبت به زمان، هر بار با ایدئولوژی خاصی سلطه هژمونیک خود را بر کورد حفظ می کنند. ناسیونالیسم پارسی زمانی با چپ و کمونیسم جهانی، منافع قومی پارس را جهانی و کورد و کومله را هضم در خود کرد زمانی با ایده جهانی بودن اسلام منکر قومیت کورد در تثبیت قومیت فارس شد و کورد و مکتب قران را هضم در خود کرد. امروز هم مفاهیم شهروند محوری باب روز است با ایده شهروندی به اتمیزه کردن هویت قومی کورد پرداخته و هویت جمعی پارس را تثبیت می کند این تکرار اشتباه تاریخی کومله و مکتب قران در بازتولید سلطه قومی پارس بر کورد است. تبلیغ هویت شهروندی برای «دیگری» کورد است، نه خود انهای فارس که، «کوردیت را کنار بزار و به عنوان فرد مشارکت کن». اما، زبان فارسی است، از قوانین ما اطاعت کن، فرهنگ ایرانی است و.... . اگر به شعار شهروندی و فردگرایی باور دارند، از خود شروع کنند و هویت جمعی پارس با مولفه های ان چون حاکمیت زبان و سیستم فارسی را نفی کنند؟ در حالی همان احمدی مدافع حقوق شهروندی، صراحتا دفاع از زبان فارسی را وظیفه هر دولتی می داند و صراحتا از نابودی زبان غیرفارسی می گوید. دوست عزیز، دولت روحانی را در مقابل دولت پیشین برجسته کردی که چه بشود؟ نه تنها تغییر حکومتهای درون دولت تا به حال تحولی ایجاد نکرده است، تغییر کل نظام(شاهنشاهی به اسلامی) هم نکرده است تاریخ، رمان نیست که برای لذت شخصی ان را بخوانیم.
در اخر فقره‌ای از جناب اوجالان یا آپو که متاسفانه عین آن یادم نیست و نمی دانم کدام بخش از کنفدرالیسم دموکراتیک بود چون دوباره سرچ کردم نیافتم اما جمله ای شبیه به این بود درباره ایران که: «با استراتژی سلطه گرانه امروزی تاریخ دیروزی را می نویسند و با تبلیغ شهروندی و فردگرایی لیبرال سعی در نابودی هویتهای جمعی غیرفارس دارند» حداقل از آپوی خودتان یاد بگیرید. اوجالان براستی فراتر از آن چیزی است که پیروانش باور دارند. اوجالان سیاستمداری کلاسیک با اندیشه های مدرن است همان طور که خود می گوید الگوی وی پیامبرانی چون محمد است. وی از نظر متد از کوردیت گسسته است اما در جهت کوردیت. چون پیامبران و ایرانیها، سعی در استفاده از افکار جهانی در جهت منافع کوردی دارد. تصور می کنم اوجالان مستقل از متنهای تولید شده اش، همچنان در پی دولت و ملت کوردی است اما با الگو برداری از سیاست پیامبران و ایرانیها که، همیشه منافع قومی خویش را در پشت ایده های دینی و جهانی پنهان کرده اند. همان طور که پیامبران زمینی تر و فراتر از ان چیزی می اندیشیدند که پیروان جان فدای وی فکر می کردند، اوجالان نیز فراتر از تفکرات محدود پیروانش است. البته فرقی نمی کند، متن بی دولت اوجالان را باید مستقل از نیت مولف به تیغ نقد کشانید. اما نمی دانم چرا پیروانش نمی گیرند وی چه می گوید؟ شاید این منطق سیاست پیامبران است که نباید راز را فاش سازند!!! البته بایک و قریلان گرفته اند که نه تنها سلاح زمین نمی گذارند بلکه اخیراً تهدید به تقسیم ترکیه می کنند.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

نقد اکنون. پوست عوض کردن مار خوش خط و خال پارسی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ

(نقد اکنون)تکرار تاریخ و پوست عوض کردن مار خوش خط و خال پارسی/ایرانی
از کارگر به شهروند، هردوجهانی و ضد کوردی
تاریخ دارد تکرار می شود نه برای بار دوم، برای بار چهارم و پنجم، نه کمدی بلکه تراژدیست تنها درک ما از آن کمدی است!.
جنبش معاصر کورد تا کنون، از نظر فکری، زیر سلطه هژمونیک عقل پارسی بوده است. سیاست احزاب و قلم روشنفکران چیزی جز بازتولید عقل پارسی و لاجرم سیاست کوردی، بازتولید سلطه پارسی بوده است. سلطه‌ی قدرتمند پارسی نه در ارتش و حکومت بلکه در گفتمان ایرانی و سلطه هژمونیک آن در پوست عوض کردنهای مکرر، از گفتمان باستان گرایی ایران باشکوه تا گفتمان سوسیالیسم و اسلام جهانی و اکنون دموکراسی شهروند محور، به اسم ایران چند ملیتی، حفظ تمامیت ارضی، مبارزه مدنی و... . جنبش کوردی هربار با اسارت در مقابل گفتمان ایرانی، سلطه پارسی را بازتولید کرده است. ما ایرانیان اصیل هستیم، بازتولید گفتمانِ بومیان اصیلِ رضاشاهی است که این بومیان اصیل چون بومیان سرخ پوست امریکایی، وحشی و بی فرهنگ که، باید توسط خشونت و افسار پارسی به سرمنزل تمدن هدایت شوند که همان از کورد بودن به پارس شدن است. گفتمان چپ کوردی، بازتولید گفتمان چپ فارسی و عمل کوردی را اسیر عقل پارسی در ضدیت با کورد هدایت کرد. گفتمان اسلام گرایی مکتب قران نیز، اسیر عقل پوست عوض کرده پارسی از چپ به اسلام و بازتولید سلطه هژمونیک پارسی در کورد بود. زمانی تحت عنوان کارگر جهانی، زمانی اسلام جهانی، به کوردیت پشت کردیم، اکنون چه؟
اگر در یک کلمه مدرنیته را تعریف کنیم، نقد اکنون و نقد بازمانده سنت گذشته در اکنون، بهترین تعریف است. نقد اکنون محض کانت، نقد اکنون غیرمحض فوکو. از بودلر تا کانت و نیچه و فوکو به نقد اکنون و بازمانده گذشته در اکنون پرداخته اند. برای مثال نیچه به نقد سنتهای بازمانده و ارزشهای بازتولید شده افلاطون و مسیحیت در اکنون زمان خویش می پرداخت. فوکو به نقد بازمانده‌ی سلطه‌ی مفاهیم کلی دینی بر زیست بشری در علوم انسانی و پزشکی اکنون زمان خویش می‌پردازد. قبلا گفته ام عقل کورد از عقب کار می کند اگر بخواهیم نه صرفا حافظ اندیشه های مدرن باشیم و بتوانیم روش عقل و انتقادی مدرنیته را به ارث ببریم. باید به نقد اکنون و نقد سنتهای بازتولید شده و در حال تکرار، در اکنون بپردازیم. باید عقل کوردی را به جلو بیاوریم. باید به عقل کوردی یاد بدهیم اکنون خویش را بشناسد تا عمل کوردی اسیر عقل پارسی نشود. مار پارسی پوست زیبای دیگری بر تن کرده است که همانند اشتباه استراتژیک کومله و مکتب قران دارد ما را در آستانه اشتباه دیگری قرار می دهد!! پوست خوش خط و خال مار پارسی، این‌بار شهروندی و ناسیونالیسم مدنی است.
عقل ایرانی، دانش/قدرت، الگویی دارد که می توان آن را باز شناخت و با شناخت گذشته آن، می‌توان استراتژی امروزی آن را دریافت. چندین سال قبل از ظهور رضاشاه، شخصیت رضاشاه در قلم روشنفکران در مجله های کاوه و ایرانشهر و... ، تولید شد و رضاشاه تنها برایند سیاسی قلم روشنفکران پارسی بود. دانش پارسی قدرت سیاسی رضاشاهی را تولید و قدرت سیاسی دولت رضاشاهی دانش ایرانی را تثبیت و بازتولید کرد. چندین سال قبل از ظهور خمینی و انقلاب اسلامی، شخصیت خمینی و انقلاب تئوریزه و پردازش شد، در قلم امام و امت امثال شریعتی، روحانی روشنفکر ال احمد و گفتمان بازگشت به خودِ قلم به دستان. خمینی و انقلاب، برآیند سیاسی قلم روشنفکران و قدرت سیاسی جمهوری اسلامی تولید شده دانش پارسی بود. چپ کوردی که ابزار عقل پارسی شد، توسط نویسندگان پارسی پردازش شد. خیلی خوب تاریخ رمان نیست برای لذت شخصی بخوانیم پس می توانیم با خواندن متون قلم به دستان امروزی استراتژی سیاستمداران فردا را درک کنیم. اگر متون قلم به دستان امروزی را درک کنیم، دیگر اشتباه استراتژیک گذشته را تکرار نخواهیم کرد. گذشته دیگر رفت باید به نقد اکنون پرداخت تا اشتباه استراتژیک دیگری مرتکب نشویم. تا درک درستی از استراتژی پارسی/ایرانی نداشته باشیم هرگونه طرحی از استراتژی کوردی بی معنی خواهد بود. بگذارید پوست کنده بگویم من لفظ روشنفکر را برای قلم به دستان کورد با مسامحه بکار می برم روشنفکر کسی است دردِ اکنون جامعه خویش را بشناسد که ما نمی شناسیم و قلم ما کپی برداری ناشیانه ای از «رژیم حقیقت» ایرانی است. قبلا گفته ام تنها با ازدواج اندیشه و تاریخ، نوزاد کورد متولد می شود. قلم به دستان کلاسیک ما، یا به تاریخ بی تاریخ ایلات و عشایر، تحت عنوان تاریخ کوردستان پرداخته اند و یا قلم به دستان امروزی نسل جوان، به اندیشه های انتزاعی غربی بدون پیوند با واقعیت بومی و یا تحلیلهای پوچ ژورنالیستی پرداخته اند. قلم به دستان مدرن کورد نه درکی از فلسفه دارند(که البته با حفظ اندیشه های فلسفی تفاوت دارد ما حافظ اندیشه زیاد داریم) و نه شناختی از تاریخ. پی ریزی استراتژی برای کوردستان، خوردن صبحانه نیست که هر ساعت عشقمان کشید بخوریم و اختیاری در انتخاب نوع آن داشته باشیم. هرگونه طرحی برای کوردستان، جز با شناخت صحیحی از استراتژی دیگری و شناختی از تاریخ با درکی فلسفی، آب در هاون کوبیدن است. گفتم، برای شناخت استراتژی اکنون و آینده‌ی پارسی، باید الگوی عقل ایرانی و قلم به دستان امروزی را شناخت.
قلم به دستان امروزی فارس/ایران چه کسانی هستند و چه استراتژی در حال پیاده شدن است؟ سید جواد طباطبایی(که صراحتا طبق گفته خودش کار خود را نه فلسفی، نه تاریخی و نه حتی سیاسی بلکه استراتژیک تعریف می‌کند)، حمید احمدی، جلایی پور و ... ، است. احمدی از دولت مقتدر شهروند محور و برجسته کردن هویت شهروندی برای نابودی هویت‌های جمعی غیرفارس در هضم هویت جمعی پارس می کوشد چون با نقد قوم‌گرایی غیرفارس راه حل یا همان استراتژی وی، حاکمیت زبان فارسی و دولت فارسی و فرهنگ فارسی به اسم به اصطلاح ایران متکثرِ شهروند محور، تحقق می‌یابد. سید جواد طباطبایی، از وحدت در کثرت و ایران فرهنکی گسترده تر از مرزهای ایران سیاسی که شاهنشاه نماد وحدتِ فراتر از کثرت اقوام است. جلائی پور از نفی ناسیونالیسم قومی و گسترش ناسیونالیسم مدنی و مبارزه مدنی می گوید. من در این مختصر فرصت تفصیل آن را ندارم چون قبلا گفته ام. پارس خود با خشونت مسلط شده است اکنن درس عدم خشونت را به ما یاد می دهد. پارس با ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم دولتی بر ما مسلط شد، اکنون از ما می خواهد ناسیونالیسم قومی را دور ریخته و مدنی شویم. پارس از دولت تا روشنفکران در پی ترویج هویت جمعی فارسی نه تنها در داخل بلکه فراتر از مرزهای سیاسی تحت عنوان ایران فرهنگی و هلال شیعیسم هستند به ما درس نفی هویت جمعی کورد و اتمیزه شدن در قالب شهروندی را می دهند؟ افسار کوردهای بامعرفت و آشتی خواه و دموکرات منش و ایرانیان اصیل را بر گردن ما انداخته و ما را به هر طرف که بخواهند می‌کشانند. تکرار این مفاهیم توسط قلم‌به دستان کورد، نشان از عدم تولد سوژه‌ی کوردی و یا سوژه‌ی کورد برساخته گفتمان حاکم پارسی است. قدرت اصلی پارس در هژمونی مفاهیم وی و تولید سوژه‌های کوردیست که تصور می کنند سوژه‌ی مستقل کورد هستند اما این آیینه عقل ایرانی است که به شاکله بندی هویت سوژه‌های کورد و، سوژه‌ی کورد، در مقابل آیینه عقل ایرانی است که افکار خود را آرایش می کنند. هنگامی که نظریه‌پردازان کورد کسانی هستند که، سوادشان از حد کتابهای بشیریه فراتر نیست، طبیعی است نقد آن‌ها در مجلات پارسی(چشم انداز و شهروند) بازتاب می‌یابد چون با وجود ظاهر نقد، بازتولید گفتمان ایرانی است. چرا اجازه انتشار نقد ما را نمی دهند؟
شگرد عقلِ پارسی تسخیر کردن و مفصل بندی‌کردن، طبقِ عقل پارسی و از درون تهی کردن است. عقل پارسی، میترای مادی را نابود نکرد بلکه با آغوش باز پذیرفت و طبق عقل پارسی مفصل بندی و آن را ایرانی/زرتشتی کرد که در واقع همان نابودکردن میترا، اما بسیار نرم و زیرکانه بود. پارس، اسلام را نیز ایرانی و طبق عقل خودی به مفصل بندی ان در جهت مناع قومی خویش پرداخت. همین کار را در مورد چپ جهانی و اسلام سیاسی مدرن نیز انجام داد. مفاهیم را می گیرد طبق عقل پارسی مفصل بندی می کند و در جهت منافع کلی پارس/ایران بکار می بندد. همیشه منافع قومی را در پشت مفاهیم جهانی کتمان و اقوام زیر سلطه خود را با مفاهیم جهانی ابزار منافع قومی خود، که مفاهیم جهانی چیزی جز جهانی کردن منافع قومی پارس نبوده است، کرده است. اکنون تفکر جهانی نه اسلام و چپ و میترا، بلکه مفاهیم دموکراسی و شهروندی است. مارِ خوش خط و خال پارسی در حال پوست عوض کردن از مفاهیم اسلامی به مفاهیم شهروندی و پلورالیسم است. ما نیز طبق مفصل بندی عقل پارسی این مفاهیم را بکار می بریم و اسیر در چهارچوب ایرانیت و عقل هژمون پارسی باقی می مانیم. اکنون دیگر نه اسیر چپ و اسلامی و ایرانیت عریان، بلکه اسیر ایرانیت با پوشش مفاهیم شهروندی و مبارزه مدنی هستیم. شهروندی مفهومی سیاسی است ما فاقد هستی سیاسی هستیم که شهروندی شعار ما باشد. شهروندی مفهومی پساتأسیس است ما پیشاتأسیس هستیم. هرزمان که صاحب هستی سیاسی شدیم، باید شهروندی شعار اصلی ما شود. تکرار می کنم، شهروندی و مبارزه مدنی، فرزند خوانده انقلاب فرانسه هستند، خودِ انقلاب فرانسه، جز با خشونت و عصیان انقلابی بردگان بر ضد اربابان مقدور نشد. دموکراسی جز با اتحاد با دولت مطلقه و نفی خشونت بار مخالفین، تحقق عملی نیافت. آمریکا که اکنون سمبل مبارزه مدنی و شهروندی است جز با تفنگ و خشونت و جنگ قادر به استقلال از انگلیس نشد این در حالی است که مفاهیم دموکراسی و مبارزه مدنی و شهروندی قبل از انقلاب فرانسه و آمریکا پردازش شده بود اما اربابان که با خشونت حاکم شدند جز در شعار تن به این مفاهیم نمی دادند به همین دلیل پردازشگران مفاهیم مدنی، جز با خشونت انقلابی به آزادی و استقلال از حاکمان دست نیافتند آلمان جز با خون و آهنِ بیسمارک متحد نشد. دولت مدرن در ایران جز با تفنگ و خشونت و اعدام سمکو و قاضی محمد، حاکم نشد اکنون به شعار عدم خشونت و ناسیونالیسم مدنی آن‌ها باور کرده‌اید؟ مهم نیست پارسها چه شعاری بدهند، مهم هستی سیاسی پارس و دولت تک-قومیتی پارس است که مبنی بر سلطه برغیرفارس، بویژه کورد است و مهم نیست ما چه شعارهای سیاسی بدهیم، هستی سیاسی ما بردگی است.
دوستی جٌک زیبایی برایم تعریف کرد که مسابقه‌ای مابین سه سیستم اطلاعاتی اسرائیل و ایران و امریکا که، کدام یک زودتر موفق به دستکیری خرگوشی می شوند، در جریان است. اسرائیل در یک دقیقه و امریکا مثلا در دو دقیقه موفق به به دام انداختن خرگوش می شوند نوبتِ ایران که می رسد، ساعتها طول می کشد و خبری نیست در آخر با خرس گنده‌ای افسار بر گردن بر می گردند که خرس مدام تکرار می‌کند من خرگوشم، من خرگوشم، من خرگوشم، من شهروندم، من شهروندم شهروندم، هروندم، روندم، وندم، ندم، دم، ممممممم قرو قه پ تو دیگه خودت نیستی...



  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹