کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

سخنی با کاک خالد عزیزی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ب.ظ


کاک خالد عزیزی دبیرکل محترم حدک، اخیرا مطالبی را عنوان کردند که لازم است پرسشهایی آراسته آن گردد. نقد من به متن ایشان است نه شخصیت سیاستمدارشان. به هرحال شاید به اندازه عمر من درگیر مبارزه و بهترین سالهای عمر خویش را در راه آزادی کوردستان گذاشته است که نقد متن ایشان به معنی نفی شخصیت ایشان نیست. اگر چه گاهی اوقات قلم من پاک تر از آنی است که به هر مطلبی بپردازم و هر متنی را به گفتگو دعوت کنم اما در فضای سیاست زده ی ما، شخصیت افراد، ارزش متنها را فراتر از آن چیزی است نشان می دهد. لاجرم گریزی از نقد آن ندارم.
دو نکته در پیام ایشان است اول اینکه جنگ(خبات چکداری) بی معنی است به این دلیل که اکر تمامی احزاب کوردی هم متحد شوند قادر به آزاد سازی یک روستا نیستند. این جمله شاید درست باشد، پس اشکال آن کجاست؟ در عدم درک فلسفه جنگ؟
دوم اینکه ایشان در بی اهمیت خواندن شروع جنگ و مبارزه، خواهان مبارزه مدنی در چهارچوب امکاناتی چون نمایندگان و جنبشهای دانشجویی و ... ، است. ظاهراً این جمله هم زیباست پس ایراد کار کجاست؟ در عدم درک وضعیت طبیعی؟
در فرهنگ سنتی و پدرسالارانه ما، هیچ‌گاه سخنانی که به آن باورر داشتیم بیان نمی کردیم. در فرهنگ ما چنان عقل بزرگترها را به رخ ما می کشیدند و به ما سکوت نشان می دادند، یا براستی شنونده بودیم و یا برای رضایت بزرگترها می بایست حرف آن‌ها را تکرار می‌کردیم که آن‌ها یا بزرگترها ما را به رسمیت بشناسند. ما طرد و در فقدان اعتماد به نفس، همیشه به تایید بزرگترهای خود نیاز داشتیم به همین دلیل دیگر نه خودِ خودمان، بلکه چیزی بودیم که دیگران از ما می خواستند. ما همچنان ابژه‌ی، سوژه‌ی بزرگترها بودیم ما ابژه‌ی تربیتی و موش تربیتی بزرگترها بودیم. از یک سو، خود فاقد عقل و اعتماد به نفس در دیالوگ با بزرگترها بودیم از سویی دیگر، بزرگترها حاضر به رسمیت شناختن خواست و تفکر ما نبودند که ارزش خود را در دیالوگ با ما کاهش دهند. اکنون عقل ابژکتیو و ناقص کوردی فاقد زاویه نگرش مثبتی و مستقلی در نگریستن به دنیای بیرون است چون خود بخشی از دنیای بیرون است و در فقدان تفکر مستقل در سرخوردگیها و تحقیرهای که از برادرهای بزرگتر خویش دیده است، مدام به جای تفکر و کردار مستقل در پی گرفتن تأیید از دیگران است. عقل کوردی هنوز درونی نشده است، به تأمل نرسیده است، سکوت وی شکسته نشده است که خود سخنی برای بیان داشته باشد. بنابراین، مشکل عقل کوردی نه معرفت شناختی بلکه هستی شناختی است یعنی هنوز سوژزه نیست به عبارت دیگر هنوز عقل کوردی متولد نشده است که خود قادر به تشخیص خوب و بد مستقل از تأیید یا طرد دیکران باشد. پدرها و بزرگان فامیل، جای خود را برادران و پدرسالاران عقل ایرانی واسلامی در به سکوت واداشتن ما یا تأیید و تکرا حرفهای آن‌ها داده است. عقل کوردی کودک بچه ای است که نیاز به تایید دیگران به گفتن این جملات دارد، افرین فرزند خوبم، افرین کوردهای مودب با معرفتِ اشتی خواهِ دموکرات طلبِ ضد خشونت و جنگ. اما پدران خود با خشونت روشهای غیردموکراتیک، فرزندان را تربیت می کردند همان طور که برادر بزرکتر ایران با خشونت و جنگ همیشه تسلط خود را بر کودک بچه کورد حفظ کرده است. نوری زاده: من عاشق کوردها هستم چقدر ایرانی دوست هستند چقدر دموکراتیک هستند، تجزیه طلب نیستند. آخییییی
به متن بازگردیم: جنگ نفی می شود به این دلیل که قادر به روخاندنی کوماری اسلامی نیستیم!؟ وظیفه ما و سئوال اصلی ما اصلاً روخاندن کوماری اسلامی نیست. سئوال ما رهای کوردستان است شعار یاید ایجابی شود نه سلبی. رهایی کوردستان چه با روخاندن کومار اسلامی باشد چه با حفظ آن، چون روخاندن کومار اسلامی به معنای رهایی کوردستان نیست همان طور که روخاندن شاهنشاهی تغییری در وضعیت بردگی کورد ایجاد نکرد. مگر ما منجی بشریت ایرانیم که شعار روخاندنِ نظامی ایرانی را می دهیم؟ اگر این نظام عقب مانده و سلطه گر است، نتیجه عقب ماندگی و خوی سلطه طلبانه‌ی ملت فارس است. ما پزشکِ قوم فارس/ایران نیستیم...
دوما، چه کسی گقته است هدف جنگ روخاندن نظام دیگری است. من تصور نمی کنم هدف جنگهای تاریخ و، تمامی شورشیان تاریخ به این امر واقف نبوده باشند که قدرت جنگی آنان در حدی نیست که اربابان را سرنگون کنند. چند نکته را باید در نظر کرفت: یک، فلسفه جنگ، در خود جنگ است، مبارزه در بردگی، خود آزادیست. جنگ همیشه با حساب کتاب ریاضی و دو دوتا چهارتا، برآورد نمی شود. که حساب کتاب کنیم چون قدرت ما در حدِ قدرت دیگری نیست، پس تعطیلی جنگ. هدف جنگ، احیای روح ملی و همان طور که هگل گفته است، بیرون اوردن فردِ(شهری) از فردیت خویش و پیوند دادن وی با امر کلی و امر سیاسی است. سوما ، نباید مطلق به نتیجه گیری جنگ اندیشید. طبقات کارگر در اروپا هیچ‌گاه نتوانستند سرمایه داری را نابود کنند اما اگر مبارزات آن‌ها و ترس سرمایه داری از شورش و عصیان آنان نبود، قطعا اخلاق، محرک سرمایه داری، در دادن امتیاز و رفاه بیشتر به کارگران نبود. حزب الله جز در شعار، خوب می دانست که قدرت نابودی اسرائیل را ندارد، اما اگر ناخنک زدنهای مکررِ آن‌ها نبود، هنوز هم اسرائیل جنوب لینان را خلوت نکرده بود. کدام دولت استعماری صرفاً به خاطر کم آوردن نیروی نظامی از مستعمره ها، خاک آن‌ها را آزاد کرد؟ جز شورشهای مکرر و بازتاب جهانی و انسانی آن، اگر ویتنامی ها حساب کتاب ریاضی می کردند، می بایست دست و پای امریکای ابرقدرت را می بوسیدند.جنگ گاهی برای سلب مشروعیت دیگری مسلط است، نه حتما برآورد ریاضی برای نابودی آن، جنگ مسئله ای صرقا نظامی نیست بلکه گاهی ارزش اخلاقی آن است که بنیادهای دیگری را به لرزه در می آورد.«جنگ ادامه سیاست است» اکر باشور سالها خبات چکداری نداشت هزاران امریکا هم در فتح عراق، اصلا انها را نمی دیدند که فدرالیسم و حقوقی برای ان‌ها در نظر بگیرند. تصور بکنید اگر باشور، در عمل و نظر مدام می گفت ما عراقی هستیم و مشارکت مدنی می کردند؟ در سیستم جدید هم می گفتند بفرمایید مشارکت در چهارچوب کنید چه نیازی به سیستم جداگانه دارید. اگر سالها جنگ نظامی پ.ک.ک، نبود اکنون روح ملی کورد باکور چندان بیدار نبود با فراخوانی، میلیونها نفر به خیابان سرازیر شوند. پ.ک.ک خوب می داند حریف قدرت نظامی ترکیه و ناتوی حامی وی نیست، اما اگر جنگهای مکرر پ.ک.، نبود، نه ترکیه مسئله کورد را به رسمیت می شناخت که حاضر به هیچ گفتگویی باشد نه اکنون، باکور، سمبل مبارزه ملی و برسر زبان‌ها بود. ارزش جنگ، صرفا در برآورد نتایج ریاضی آن نیست ارزش جنگ بیشتر معنوی و اخلاقی در برهم آزادن آرامش دیگری و بیداری روح ملی است.
نکته‌ی بعدی، نفی جنگ و تأیید مبارزه مدنی در چهارچوب است. من قبلا نیز به این مطلب پرداخته ام. هیچ متنی جدا از بافت سیاسی، فرهنگی آن معنا ندارد. متن، فرزند گفتمان حاکم بر آن و برآیند بافت سیاسی خویش است. متن‌های اندیشمندان غربی از دل جامعه دموکراتیک آن‌ها زاده می شود. هابرماس و فوکو دیگر دغدغه آزادی ملی و ستم ملی ندارند. در آن جوامع سالها پیش مسئله ملی حل شده است. دغدغه آن جوامع حقوق فردی و اقلیتهای جنسیتی و اقتصادی است به همین دلیل مفهوم شهروندی مختص آن جوامع است. دولتها، دموکراتیک و امکان مشارکت سیاسی و آزادی بیان وجود دارد. کدام اندیشمند فرانسوی در زمان اشغال نازیسم از مبارزه مدنی دفاع می کرد. همگی بر سر مبارزه نظامی و جنگ با اشغالگر متفق القول بودند و تنها با جنگ نیز رهایی یافتند. اکر هابرماس در زمان پراکندگی آلمان و سلطه فرانسه بر آلمان به دنیا می‌آمد دیگر هابرماس نبود بلکه هردر و فیخته و هگل بود. اکر هگل نیز اکنون می نوشت به جای ستایش جنگ از عقلانیت ارتباطی می گفت. در همین ایرانِ زمان اشغال، توسط روس، چه از طرف علما و چه روشنفکران و بوروکراتها، حرف اول و آخر آن‌ها جنگ و جهاد بود. مگر با آلمان دموکراتیک درگیر هستید از مبارزه مدنی ندا سر می دهید. با نظامی درگیر هستید جز با خشونت حاکم نشده است و خود امکانیت مشارکت را با مفسد فی الارض و حزب شیطان خواندن سلب کرده است. شهروندی مفهومی سیاسی است ما فاقد هستی سیاسی، پس دیگر چه معنا دارد هروقت احزاب را به رسمیت شناخت و سیستم دموکراتیک شد، آن‌گاه مبارزه مدنی و قانونی معنا می یابد. هرچند در چهارچوب دولت ایرانی، که فلسفه وجودی آن، چه شاهنشاهی و چه اسلامی و چه در آینده، دموکراتیک، حفظ سلطه فارس برغیرفارس است، امکان احقاق حق کورد مقدور نمی باشد.
در ضمن، مفاهیم شهروندی و مبارزه مدنی، در وضعیت مدنی معنی می یابد، خاورمیانه در وضعیت طبیعی است نه مدنی. تثبیت دولت مدرن رضاشاهی و فتوای جهاد خمینی در کوردستان و حلبجه و انفال و وین و میکونوس و باکور و روژآوا، مکر در وضعیت مدنی اتفاق می افتد؟ تمامی مفاهیم شهروندی و مبارزه مدنی، فرزند خوانده انقلاب فرانسه هستند، مگر انقلاب فرانسه با روش دموکراتیک و مدنی پیروز شد یا با خشونت انقلابی؟ امریکا نمادی از دموکراسی و شهروندی است، مکر آزادی و استقلال امریکا با دموکراسی و مبارزه مدنی بود یا با جنگ و تفنگ و خشونت؟ بنابراین، این مفاهیم مربوط به دوران پساتأسیس هستند نه وضعیت پیشاتأسیس ما. بعد از گذار هستی اجتماعی کورد به هستی سیاسی، باید مبارزه دموکراتیک و مدنی و از حق شهروندی دفاع کرد. مثلا باشور بعد از استقلال. مگر اینکه اعتراف کنیم کورد نه ملت بلکه افراد و گروهکهایی بیش نیستند در آن صورت احزاب را منحل کنید چون خود احزاب مانع از پیشرفت افراد و گروههای کوردی هستند به این دلیل که احزاب باعث تشدید نگاه امنیتی به تمامی جنبشهای مدنی کورد از فمنیستی و دانشجویی تا سندیکاها و فرهنگی می شود. نه جمهوری اسلامی نه ترکیه، هیچ مشکلی با فرد کورد در صورت نداشتن ادعای ملی کورد ندارند. فرد کورد، در صورت پذیرش چهارچوب ایرانیت و نظام، می تواند به هر حقوقی که یک فارس می تواند کسب کند، دست یابد. می تواند استاد دانشگاه و مدیر و وزیر نیز بشود. مبارزه مدنی را از خود شروع کنید، نظام توبه‌پذیر است، اسلحه را کنار گذاشته، حزب را منحل، از بزرگ خویش، طلب بخشش و بفرمایید برگردید مبارزه مدنی، منتظر شماست.
شعار مبارزه مدنی و نفی جنگ، نه خلاقیت، بلکه اسیر استراتژی جدید عقل پارسی در هضم و نفی هویت جمعی کورد است. نگاهی به استراتژیستهای فارسی(از طباطبایی و احمدی تا جلای پور و...) روشن می کند که، دیگر نه از فرهنگ اسلامی و کمونیست جهانی برای جذب کورد اسنفاده می کنند، بلکه از مفهوم شهروندی و ناسیونالیسم مدنی مطابق با فضای جهانی حاکم بهره می کیرند. تایید مبارزه مدنی و نفی جنگ، بازتولید سلطه عقل سیاسی پارس بر کورد و تداوم بردگی است. چون کودک توسری خور، یا سکوت یا تکرار حرف بزرگترهای مسلط. اشتباه استراتژیک کومله و مکتب قران، دارد تکرا می شود. سلطه فارس در مفاهیم و سلطه هژمونیک وی است زمانی به اسم چپ جهانی جنبش کوردی را ابزار خود کردند، زمانی به اسم اسلام جهانی به نفی قومیت کورد و جهانی کردن منافع قومی خود پرداختند و امروز از سویی، به اسم مفاهیم جهانی دموکراتیک و شهروندی و مبارزه مدنی، از سویی دیگر ایران فرهنگی، سعی در بازتولید سلطه خود بر جنبش کوردی مطابق با هنجارهای روز هستند.
اما دلیل اصلی استراتژی حدک، نه تحلیلی متفاوت از اوضاع سیاسی، بلکه همان طور که قبلا «تقدیر یکیتی و حدک» به آن پرداختم، تعریف خود در مقابل حدکا است. جنگ شیعه و سنی صرفا از جنگ قدرت اشخاص و جانشینی آغاز شد اما بعدا برای تعریف خود در مقابل دیگری اهل سنت، هویت، فقه و حتی تاریخ و سنت متمایزی برای خود ساختند. جدایی حدک از حدکا، جنگ فدرت بود و فاقد هویت متمایزی از برادر بزرگتر خود، بنابراین، فاقد مشروعیت. به همین دلیل برای رهایی از زیر سایه برادر نه چندان بزرگتر خود، می بایست هویت و شناسنامه ای متمایز از آن داشت که با تحریم انتخابات، دفاع از مشارکت، با شروع جنگ، دفاع از عدم جنگ را استراتژی خود کرد.....قبلا گفته ام.
اینکه ایشان می گویند مبارزه را باید در تمام سطوح، مدنی و ... باید ادامه داد، فقط می توانم بگویم از کرامات شیخ ما این است که شیره را خورد و گفت شیرین است.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی