کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

تقابل­های دوگانه­ی دین زرتشت و دیگری این تقابل، میترا

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۴۲ ب.ظ

 

 تقابل­های دوگانه­ی دین زرتشت و دیگری این تقابل، میترا

https://www.radiozamaneh.com/222735

Mitra

زرتشت/پارس:       میترا/ماد                                                                        د. هیرش(ذکریا)قادری

 

https://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=

چکیده:                                             

 

 

 زرتشت بنیاد دوئالیسمDualism و تقابل­های­دوگانه(Binarry opposition)  عقل ایرانی را تدوین کرد. یک سَرِ این تقابل­دوگانه، دالهای خیر و اهورایی است و طرف­دیگر، دالهای شَّر و اهریمنی. طرف خیر این تقابل، مطابق با نظم­کیهانی و سلسله­مراتب امشاسپندان(اشه) و طرف­دیگر آن، نظم­زمینی و پیمان اجتماعی است. نشانه­های این تقابل روح در برابر جسم، نور در برابر تاریکی، گاو در برابر شیر، عقاب در برابر مار و شادکامی در برابر مقیدات اخلاقی است. هدف از پردازش این مقاله دست یافتن به قواعد نهفتۀ تقابل­های دوگانۀ الهیات سیاسی زرتشت، نشانه­های آن، در عین حال معنای «غیر» یا دیگری شَّری که دالهای مثبت زرتشت در تقابل با آنها معنا یافت. همچنین، ریشه سیاسی/تاریخی این جهان­بینی خیر و شر چیست و چه ارتباطی با کنش و واکنش دو قوم ماد و پارس دارد؟ که، با کشف دیگری منفی و شَّر دین زرتشت، انیرانِ و «دیگری» عقل سیاسی ایران نیز آشکار می شود. دین زرتشت بنیاد ایدوئولوژیک عقل سیاسی ایران را تشکیل و «امر سیاسی» ایرانی، امکان سلطۀ خود و  طرد و مرگ دیگری انیران(کورد) را، در پس پردۀ جهان­بینی خیر و شر زرتشت کتمان و نزاع سیاسی/قومی را به نزاع و ستیز توتم‌ها انتزاع کرد. همچنین زرتشت آن طور که از فلسفه هگل و نیچه برداشت می شود آوانگارد تاریخ و خدای آپولون است که دیگری دین زرتشت، دیگری تاریخ و متافیزیک نیز می باشد.

 

 

کلیدواژگان: خیر/شر، اشه/پیمان، زرتشت/میترا. پارس/ماد، امرسیاسی/الهیات سیاسی.تاریخ.

 

 

مقدمه:

 

 

بعد از ژینوساید ایزدیهای کورد1 توسط داعش که حکم بر شیطان پرست بودن انها داده بودند، بحران سیاسی ان مانع از تامل در چرایی ان شد. ژینوساید کوردها و آیینهای کورد اولین باری نبود که اتفاق افتاد و آخرین بار نیست. حلبجه و انفال و شنگال، تحقق عقل سیاسی حاکم ملتهای متافیزیکی است و تنها به تصمیمات شخصی امثال ابوبکر بغدادی و یا صدام حسین  و محدود نمی شود همانطور که فتوای خمینی بر علیه کوردها و شیطان خواندن و سربر خواندن آنها تنها دلایل سیاسی و امروزی ندارد بلکه در ساختار عقل سیاسی ان اقوام و مذهب انها در ضدیت با آیین کوردها ریشه دارد. باید دریافت که کوردها و آیین و مذهب آنها چه بوده است که مورد نفرین ادیان و مذاهب دیگر قرار گرفته و در درازنای تاریخ با القابی چون جن و شیطان و کافر توصیف شده اند. دلیل این نفرین و طرد، آیین باستانی کوردها- مادها2 یعنی میترا می باشد که امروزه به دلیل حاکمیتهای چندین سده ادیان زرتشت و اسلام تنها اثاری از ان ان هم به شکل سمبلیک و ناخوداگاه در میان ایزدیها و یارسانان و طریقت های عرفانی کوردستان باقی مانده است. راز نفرت از کوردها در تاریخ که در دین زرتشتی / ایرانی به ضحاک و اهریمن و دیو، در عقل عربی/ اسلامی به جن و کافر، در دین یهود به جن زاده و حرام زاده، در عقل بین النهرینی به تخمه تیامات و گوتیان بی خرد و در عقل افلاطونی- یونانی به مدوسای گیسو مار و غار جهالت توصیف شدند،چیست؟ در این تحقیق بر روی ضدیت دین زرتشت با میترا-مهر تمرکز شده است. آیین میترا به معنی پردیس- قرارداد می باشد که در غارهای تاریک بعد از کشتن گاو به رقص و شادی و مستی می پرداختند. میترا سوژه اصلی هویت مادها بود که در مقابل پردیس یا بهشت زمینی ان، زرتشت، بهشت و جهنم اخروی را خلق و در مقابل نظم سیاسی قراردادی و زمینی ان، نظم سیاسی کیهانی را انتزاع کرد و با اهریمن خواندن میترا، در مقابل ان اهورامزدا را انتزاع کرد. در این مقال ضمن شناخت هویت و فرهنگ میترایی کوردی و متقابلا تقابل دین زرتشت به عنوان بنیادگذار عقل سیاسی ایرانی در برابر ان، به این سئوال که چرا آیین میترای کوردی، دیگری یا غیر مذاهب تاریخی و کوردها به شیطان و جن و اهریمن ملقب شدند، پاسخ داده می شود و شاید پاسخ به این پرسش که چرا کوردها از تاریخ محروم گشتند و همچنین ارتباط فرهنگ و دینی کورد-ماد با ایران-پارس به بحث گذاشته می شود که برخلاف تصور رایج ثابت می شود کوردها نه تنها بخشی از فرهنگ ایرانی نیستند و هیچگاه زرتشتی نبودند بلکه فرهنگ ایرانی- زرتشتی در تقابل با فرهنگ و ایین کوردها، میترا تکوین یافته است. همچنین زرتشت به عنوان آغازگر تاریخ که همان اغازگر کلام و متافیزیک نیز هست، بیانگر این مسئله است که دیگری دین زرتشت، دیگری کل تاریخ و متافیزیک نیز هست که تاریخ و جوهر تاریخ یعنی دین و فلسفه، با زبان متن خویش(وحی و فلسفه)، واکنشی در برابر زبان عین و تصویر میترا بودند.

 

 

مبانی نظری

 

 

هر هویت و عقلانیتی برای تثبیت معنای خویش بیشتر از اینکه به معیار حقیقت و واقعیت و تطابق با آن نیاز داشته باشد به «غیر» یا دیگری مخالفی نیاز دارد که دست «ردّ» به آن زده و معنای خود را در مقابل آن تثبیت کند. تقابل بر پایۀ تفاوتDiference است هیچ معنای فی­نفسه نیست و معنای خود را از تقابلی که با دیگری دارد به دست می­آورد.( Derrida,1981, 35). از نظر دریدا اساس متافیزیک با این فرض بنیادین دانسته می شود که هر دال، مدلول خود را همراه دارد. دریدا می گوید در تاریخ فلسفه غرب فرض همواره این بوده که معنا در کلام و خرد( که هردو با واژه یونانی logos بیان می شود) حاضر است وی این باور به حضور مستقیم معنا را "متافیزیک حضور" خوانده است به نظر وی خرد فلسفی همواره به تقابل­ های دوگانه رسیده است. مانند: فرهنگ/طبیعت، حس/ اندیشه، زن/مرد، نوشتار/گفتار، نیستی/هستی، درست/نادرست، دروغ/حقیقت، جسم/روح، هر یک از موارد متقابل شکل منفی یا نفی کننده موارد دیگر دانسته شده است. دریدا به درستی غیریت را مقدم بر اختلاف دال و مدلول می داند. غیریت، شرط هر نظام زبانی و از آنجا شرط هر تفکری است. که از نظر تحقیق ما غیریت نظام زبانی چه وحی در دین زرتشت و چه دیالکتیک در فلسفه یونان و بویژه افلاطون، میترا و سمبلهای آن است. دریدا می­گوید تفکر مفاهیم دوگانه را کانون تحلیلهای خود قرار می دهد و یکی از طرف­ها را بر دیگری ترجیح می دهد. اما نکته­ای که باید افزوده شود از سویی این است که طرفی که ترجیح داده می­شود، متأخِّرتر و ترجیح و استیلای آن یا ناشی از بلاغت زبان­آوری بوده است یا به دلیل قدرت سیاسی از سوی دیگر طرف منفی تقابل های دوگانه در درون کلام یا لوگوس نیست، ماقبل ان است که کل کلام یا لوگوس در تقابل با ان و متاخرتر از ان زایش یافته است. زبان، تصویر ماقبل لوگوس را به شر ملقب کرده است و خود کلام را به خیر همچنان که افلاطون غار بی زبان را به شر و جهالت و در مقابل آن فلسفه و کلام را بنیاد گذاشت همانطور که زرتشت در برابر تاریکی غار میترا بنیاد دین و وحی خویش مبنی بر نور یا آتش را بنیاد گذاشت لاجرم طرف منفی کلام، نه در خود کلام بلکه کلام در تقابل با آن زایش یافته است. بنابراین از اغاز کلام نبود و کلام یا زبان وحی و دیالکتیک که همان دین و فلسفه است، در مقابل زبان عین یا زبان تصویر ظهور یافت، طرفی که نفی و شَّر جلوه داده می­شود متقدِّم و معنای منفی آن از طرف متاخَّر به آن قالب می شود. در طرف متقدِّمی که شَّر معنی یافته است نه تقابل­دوگانه­ای بوده است و نه خود معنی شَّر. به عبارت دیگر، طرف شر تقابل های دوگانه، خارج از کلام یا متافیزیک است و اساسا در تقابل با طرفی که منفی و شر معنی یافته است متافیزیک یا کلام ظهور یافته است که خود متاخر را خیر و طرف متقدم را که ماقبل کلام بوده است را شر توصیف کرده است. مثلاً افلاطون متاخِّرتر از مراسم غارهای میترایی بود که غار را نماد جهالت و شر کرد و در مقابل آن­ها، عالم مثل را نماد نیکی/خیر تعریف کرد. همانطور که هایدگر و آرنت گفت اشاره کرده اند، آغاز فلسفه غرب تمثیل غار است که در تقابل با آن مثل و فلسفه خویش را تدوین کرد و غار واقعی را تمثیل و منفی جلوه داد و به مثل تمثیلی جنبه هستی شناختی و مثبت داد در حالی که غاری که طرف منفی تقابل های دوگانه افلاطون است، ماقبل کلام، ماقبل فلسفه و ماقبل متافیزیک است که فلسفه و متافیزیک افلاطون در تقابل با آن ظهور یافت. یکی از دالهای تقابل­دوگانه متاخِّر خیر/نیکی به آن چیزی که قبلاً موجود بوده است معنای شَّر را قالب کرده­است. قبل از ظهور دال متاخِّر خیر و نام­گذاری متقدِّم به شر، در فضای ذهنی متقدِّم نه شَّر معنی داشته است و نه خیر، لاجرم تقابل­دوگانه­ معنی نداشته است. یعنی تقسیم بندنی خیر در مقابل شر، نیکی در مقابل بدی در افق معنا ظهور نیافته بود. دین زرتشت که مُهر خود را بر عقلانیت ایرانی زده و بنیاد تقابلهای دوگانۀ آن را شکل داده است متاخِّرتر از آن چیزی ظهور کرده است که وی آن را نماد شَّر دانسته است. تضاد خیر در مقابل شر، تضاد وحی یا کلام زرتشت است که بعد از آن ظهور کرده است و آن چیزی را که قبلاً  زبان تصویر بوده است را، شر و اهریمنی تلقی کرده است. زرتشت از اولین کسانی است که در حافظۀ تاریخ ماندگار شد و با اعلام مفاهیم خدا(اهورامزدا)، نیکی، نور، روح، اشه، آسمان و خیر در مقابل اهریمن، بدی، تاریکی، جسم/غریزه، پیمان، زمین و شر، بنیاد تقابل­های دوگانه و دوئالیسم را تدوین کرد. به همین دلیل نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت» که به تبارشناسی دوئالیسم عقلانیت غربی می پردازد، نوک تیز حمله خود را متوجه زرتشت تاریخی/ایرانی می کند. با شعار بازگشت جاودانه که بازگشت به زندگی، همین زندگی است، در مقابل پیام خدا و آسمان و روح زرتشت از زمین، غریزه و خود زندگی دفاع می­کند که بنیاد دوئالیسم شکل گرفته با زرتشت و ادامه یافته در افلاطون و مسیح را در هم بشکند. چون از طرفی بنیاد دوئالیسم بر نفی زمین و غریزه نهاده شده است و نیچه برای احیای غرور شکسته و تحقیر شده زندگی و زمین، به نفی، نفی کنندۀ زمین و غریزه یعنی زرتشت می پردازد. نفی­کننده­گان زمین در مقابل نفی آنچه هست در مقابل نفی واقعیت تراژیک زندگی، به توهمات آپولونی و مدینه فاضله(چه اخروی آن در قالب بهشت و چه دنیوی آن چون افلاطون و مارکس) روی آورده­اند. نیچه با شعار بازگشت ابدی و پذیرش زندگی به همان شکل زندگی، سعی در پایان بخشیدن به توهمات آپولونی دین و فلسفه با پیامبر آن دیونیزوس، یعنی پذیرش تراژدی زندگی با رقص و شادی دارد. چون اگر واقعیت تراژیک دنیا، با شادی و رقص پذیرفته می شد نه دوئالیسمی شکل می گرفت نه تقابل­های دوگانه و نه ناکجاآبادهای اخروی و دنیوی. که به نظر ما ان خدای دیونیزوس که به یونان رفت به قول ارنست کاسیرر نه یونانی بلکه زاگرسی و همان میترا و نماد ان هلپرکه(رقص کوردی) است که کوردها در اوج رنج و سختی نیز به هلپرکه میپردازند به همین دلیل کوردها وارد تاریخ نشدند و نیازی به فلسفه و دین نداشتند چون فلسفه و دین زبان کلام و متن و متافیزیکی است در حالی که زبان کوردها، زبان تصویر و عین بود که متافیزیک دین و فلسفه در تقابل با آن زایش یافت. برای کشف تقابل های دوگانه، باید به نقطۀ صفری بازگردیم خیر از شر، آسمان از زمین و لوگوس از اروس جدا و این جدایی در حاکمیت حقیقت ماندگار شد. تقابل­های دوگانۀ زرتشت چه در قالب توتم و سمبل و چه در قالب مفاهیم و دین از این قرار است: تقابل کلی خیر در مقابل شر، اشه یا نظم کیهانی با قاعده سلسله مراتبی در مقابل نظم زمینی یا پیمان/قراردادContract ، روح در مقابل جسم و غریزه، گاو در تقابل با شیر، عقاب در تقابل با مار. حال هدف ما فهمیدن این دالها در تقابل با هم و کشف حوزه نااندیشیده­ای که زرتشت در تضاد با آن دالهای خود را در حاکمیت حقیقت تثبیت کرد. زرتشت در مقابل کدام آیین، فرهنگ و یا قومی به تثبیت دالهای مثبت خویش پرداخت و مثبت شدن دالهای اهورا، اشه، نور، گاو وروح بیانگر  تثبیت شدن کدام سلطه و هژمونی سیاسی و قومی بوده است؟ فرضیۀ ما بر این اساس استوار است که تثبیت دالهای زرتشتی از سویی بیانگر امر سیاسی ظهور سلطه ایرانییها/پارسها در عرصۀ تاریخ و زوال سیاسی کوردها است و از سوی دیگر ظهور متافیزیک -  تاریخ در تقابل با زمان ازلی و فرهنگ زمینی ماد میترا که زبان تصویر حاکم بود. طلوع ایرانیها با نمادهای زرتشتی غروب کُردها با نمادهای میترایی بود. به دلیل امتناع سیاست و سخن در میان کوردها متاسفانه میترای سیاسی و اجتماعی امروز در میان کوردها باقی نمانده است اما میترای سمبلیک به طور ناخودآگاه در میان ایزدیها و طریقت های صوفیانه ی قادری، فرقه­های الحق و مراسمی چون پیرشالیار و فولکلوریک کوردی باقی مانده است اما معنای زرتشتی اسلامی به خود گرفته اند برای مثال گاوکشی و غار تاریک و تقدیس مار که بازمانده رسالت میترا است به طور سمبلیک در لالش ایزدی تا پیرشالیار هورامی و طریقت قادری و الحق باقی مانده است اما ذهنیت دیگر میترایی نیست و مورد تسخیر عقل ایرانی- اسلامی قرار گرفته است.

 

 

تقابل­های دوگانه زرتشت در برابر میترا

 

 

افلاطون در تقابل با نظریه قرارداد اجتماعی و در مقابل غار تاریک میترایی که مکان رقص و مستی و گاوکشی بود، فلسفه و متافیزیک را تدوین کرد. ابراهیم در تقابل با بت پرستی به تبلیغ خدای روحانی و ماورا زمینی خود پرداخت. زرتشت در تقابل با چه گروه و آیینی بنیاد دین خود را گذاشت؟ زرتشت یا دینیار کینه توز، از چه چیزی نفرت داشت و آن را نماد شر کرد و در مقابل آن دال خیر و نیکی را تثبیت کرد؟ هر فلسفه­ای در مقابل بحرانی ظهور می کند تا بحرانی نباشد اندیشه برای حل آن به تکاپو نخواهد افتاد. به قول هگل «بوم مینروا هنگام غروب آفتاب به پرواز درخواهد آمد». بحران زمان زرتشت چه بود که تصویر عالم شر در ذهن او شکل گرفت و در مقابل آن دنیای خیر را وعده داد؟ اهریمنی که زرتشت در مقابل آن اهورامزدا را عَلم کرد چیست و نماد چه چیزی است؟

 

 

فلسفۀ ظهور زرتشت: اهورا و اهریمن

 

 

  فلسفه ظهور زرتشت آنطور که از متن خود اوستا نمایان است، حمایت از روان گاو در مقابل گاوکشی است. هات 29، شکایت «گئوش­روان» یا روان گاو است. «خروش گاو : برای نگهبانی من شهریاری جنگاور بایستی... که بی دادی و ستم را براندازد»(هات 29 در رضی،1381: 158). طبق خود گاتها، شکایت روان گاو نسبت به قربانی شدن، باعث ظهور زرتشت است. «اشه»(نظم کیهانی)، از پاسخ و گله‌های گاو طفره می‌رود و شکایت را به اهورامزدا خدای برتر ارجاع می‌دهد و خدا زرتشت را برای پشتیبانی بَر می‌گزیند (هینلز، 1385: 142. رضی،1381: 244). نتیجۀ شکایت گاو، انتساب زرتشت  و بنیانگذاری قانون بشری است (گیمن ،1378، 54). زرتشت، که کشتار گاوها احساسات و دلش را بر انگیخته است، در یسنای 28، صراحتاً اعلام می‌کند که برای حمایت کردن و راضی کردن روان گاو برخاسته است (رضی،1381: 242).

 

 

    در کتاب 7 دینکرت، اهورامزدا، «فره­وشی» زرتشت را، در سرِ دورۀ سه هزار ساله دوم که، کیهان از مینوک به گیتابهشتی و تهی از گناه تبدیل می‌شود، آفرید. ولی این «فره­وشی» در این سه هزار ساله مینوک، در میان امشاسپندان می‌ماند. در آغاز سه هزار سالۀ سوم که اهریمن تباهی را بوجود می آورد، اهورامزدا بر آن شد که زرتشت را به زمین برای ایجاد نظم دوباره فرو فرستد.(نیبرگ در دهباشی،1388، 113)، هستۀ مرکزی تمامی‌گاهشماریها این است که زرتشت در آغاز دوره‌ای ظهور کرد که «دستبرد» بدی در این جهان روی داده است. او ظهور کرده است تا دوباره نظم را در جهان برقرار سازد(نیبرگ، همان:114). طبق متن گاتها، دستبردی که اهریمن مرتکب آن شده است، همان کشتن گاو مقدس، اولین و برترین آفریدۀ اهورامزدا بوده است. بنابراین، چه طبق گاتها و چه طبق تاریخ کیهانی، ظهور زرتشت در دفاع از گاو در مقابل اهریمن است.

 

 

 

 

 

متن گاتها:

 

 

سوژه اصلی متن گاتها که کسی در استناد آن به خود زرتشت شکی ندارد، مبارزه با کشتار گاو توسط میترائیان است میترائیان در غارهای تاریک گاو را قربانی و نوشابه سکر آور هوم می نوشیدند و به سماع و مستی می پرداختند که زرتشت آنان را دشمن راستی و اهورا، دشمن گاو و خورشید و دروغگویان می نامید و همه آنان را تکفیر و نفرین کرد (هینتس، ،1386:  75، رضی،1381، 68، یسنای 31،،یسنای 32 بند 12-14،گاتها:10/32). سئوالی که اینجا مطرح می­شود چه کسی گاو را قربانی یا می کُشد؟ جواب واضح است، اهریمن. «قربانی­کردن (کشتن) گاو، در تضاد است با دین زرتشت که مخالف قربانی کردن گاو هستند، زرتشت اهریمن را کشنده گاو می دانند»(فون گال، کلوسکا، همان،574). اما سئوال اصلی­تر و مهم­تر این است که اهریمن یا شَّر، نماد چه چیزی است و مراسم قربانی گاو در میان چه کسان یا آیینی برگزار شده است که زرتشت برای پایان دادن به آن ظهور کرده است؟ قبل از ظهور زرتشت چه آیین و مردمانی بوده­اند که کُشتن گاو در میان آن­ها رسم بوده است که، زرتشت آن را نماد اهریمن و، دال مرکزی شَّر یا «غیر» دین زرتشت و خدای متقابل یا شیطان اهورامزدا شد؟

 

 

    محققان بر آن هستند که مهر/میترا، پیش از زرتشت ایزدی بزرگ بود که زرتشت وجود مهر را انکار کرده است. (بویس ،1384، 109-110گیمن ،1378، 17،رضی،1381، 74). گناه اهریمن از نظر زرتشت و خدای او، اهورامزدا، کشتن گاو مقدس است، اما چه ربطی به میترا دارد؟

 

 

   رسالت اصلی میترا آنطور که از کتیبه ها و آثار قدیمی به دست آمده است، کشتن گاو مقدس در غارهای تاریک همراه با سماع و رقص بوده است(زنر،لومل، بیانگی در کلوسکا،1385، 48،رضی،1381، 304) اما واقعیت همان طور که ارنست ویل در مقاله «خاستگاه و سرشت دین میترا» اشاره کرده است، این نه عمل قربانی کردن بلکه کشتن و پیکار با گاو است(ویل در کلوسکا، همان،583-584). قربانی‌کردن (کشتن) گاو، در آیین میترا، در تضاد است با دین ایرانیها(زرتشت) که مخالف کشتن گاو هستند. ایرانیها، اهریمن را کُشندۀ گاو می‌دانند(فون گال، کلوسکا، همان،574). «نقش قربانی­کننده، پیش از آنکه به اهریمن  داده شود، متعلق به میترا بوده است میترا گاو نر را می‌کشد»(گیمن ،1378، 53، لومل به نقل از بیانگی، کلوسکا، 1387، 60-61). بنابراین، زرتشت، میترا را اهریمن و اهریمنِ زرتشت، همان میترا است (بویس ،1381: 5. مولتون، 1387: 61-62. هینلز ،1385: 128).  بنابراین، دیگری تقابل دوگانۀ زرتشت، میترا است که به اهریمن و شَّر ملقب و در مقابل آن اهورامزدا و خیر انتزاع می شود. اهریمنی که در ادیان یهود و مسیح به شیطان نام یافت(بهار، 1384: 421).

 

 

دیگری یا غیر دوئالیسم زرتشت

 

 

    از نظر هنینگHenning جنبشهای ثنوی اعتراضی بر یگانه­پرستی بوده اند  و ثنویت پاسخی در برابر مسئله شر بوده که با ایمان به خدای نیکو و متعال سازگار نیست(هنینگ به نقل از گیمن ،1363: 13). به همین دلیل هنینگ بهترین راه برای فهمیدن کیش زرتشتی-همچون جنبشی دوگانه باوری-را در آن می داند که مخالفت با یگانه­پرستی(یکدستی) را در آن ببینیم(هینیگ به نقل از گیمن ،1378: 2). زرتشت نیک مطلق و بی نهایتی را طرح ریخته که جز نیکی از آن سر نمی زند، لذا باید اصل دومی را ابداع می‌کرد تا بی نظمی‌کیهانی و نگونبختی‌های زندگانی را با آن توضیح می داد (گیمن ،1378: 2).  یسنا هات 45 بند 2: «دو گوهر که از آغاز وجود داشته است پاک و پلید...... پاک به پلیدگفت ما هیچ گاه سازگار نخواهیم بود؛ نه در اندیشه، نه آموزش، نه خواست واراده و نه کردار و.......»(رضی،1389: 179).« اکنون آن دو مینویی {که}در اغاز بودند که خویشتن را رویاوار همزاد نشان دادند... آن دو هستند، بهتر و بد، به منش و گفتار و کنش،  از میان این دو {مینو} دانایان درست و پیرو اهورامزدا، و نادانان اهریمن را بزگزیدند» «و هنگامی‌که آن دو مینو به هم رسیدند، در آغاز نهادند هستی و نیستی را...»(یسنا 30 بند 3-5 به نقل از مولتون ،1387: 54).

 

 

    اما این بی نظمی‌کیهانی و نگونبختی زندگانی که زرتشت را واداشت اصل دوم اهریمنی/شر را ابداع کند، چه بود؟ و در میان کدام فرهنگ و قوم رواج داشت؟ گلدنرGeldner و بارتولومهBartholomae معتقدند که زادگاه زرتشت در ماد، جایی که میترا رواج داشت، بود که ناچار از گریز به باختر شد(گیمن،1363، 49. جکسون در مولتون،1387: 40)«به کدام سرزمین بگریزم، به کجا فرار کنم، نه مردم از من خشنودند نه فرمانروایان درون این سرزمین...»(یسنا 46 بند 1). از نظر بارتولومه، زرتشت بعد از طرد و گریز از میان مادها، تصویر عالم شر در ذهن او شکل‌گرفت و مصداق عینی شر در دکترین دینی زرتشت، آیین میترا بود. این فرهنگ و قدرت میترائیان بود که او را به تامل در مورد وجود دو روان هدایت کرد.  «اگر فقط خدای نیکی هست چرا شر این همه پیشرفت کرده است». بنابراین، تصویر عالم شَّر و اهریمن که، نقطۀ تقابل دالهای خیر/اهورایی زرتشت است، از فرهنگ و رسوم میترائیان در میان مادها انتزاع شده است که، به قربانی گاو در تاریکی غار به دور از نور خورشید و همزمان به جای نماز و دعا، به رقص و شادی(هه لپه رکی) و نوشیدن هئومه، گیاه سُکرآور پرداخته­اند. بنابراین، اهریمنِ زرتشت و ایرانیان، میترا بوده است و میترا/مهر آیین مادها/کوردها بوده است(هوفر، کلوسکا، 1385، 365. رستم پور،1381.هرودت به نقل از کریستن سن ،1382، 70.رجبی،1380، 29.. اشمیت در کلوسکا، همان،100). واژه «میترا» در منابع ایلامی و یونانی میتروباتس- ودرآرامی  هم اسم خاص میترا در قوم ماد را بازگو می‌کند (هوفر، کلوسکا، همان،366). «میترا بر طبق کلیه ظواهر نقش جداگانه‌ای دارد و شکل نامش مادی است. آیین میثره بیشتر مادی است تا پارسی و، تلفظ اسامی میثرا، درپارس نشان می دهد تازه وارد شده و در املای آن مشکل داشته اند»(ویدن گرن، 1377 :170-174). نام ماد از میترا مهر- ایزد آن قوم گرفته شده است (صفی زاده،1385، 31. کهلان،1375: 159). در هند گاهی اوقات، به جای اسورا-میترا، واژه اسورا- مدها  را به کار می‌برند(بویس به نقل از نیولی، 1381، 256.(رضی،1381، 143). یعنی اصل واژه میترا، ریشه در کلمه ماد، و از ماد به هند رفته است.

 

 

  سئوالی که مطرح است این است که، گاو نماد چه چیزی است که میترا سعی در نابودی و کشتن آن دارد و زرتشت برای دفاع از آن، مبعوث و حتی اولین آفریده اهورامزدا است. گاو در مقابل چه چیزی برجسته شده است؟ که از تقابل دوگانۀ اهورا در مقابل اهریمن، به دیگر تقابل زرتشتی/ایرانی در مقابل مادی/میترایی، یعنی گاو در تقابل با شیر می رسیم.

 

 

 

 

 

تقابل سمبلیک گاو در برابر شیر

 

 

      نخستین آفریدۀ اهورامزدا، گاو مقدس بود و گناه میترا که به اهریمن ملقب گشت، کشتن گاو مقدس بود.  گاو، نماد آسمان و افلاک است(ورس در کلوسکا،1385 :200). نطفۀ فریدون، زرتشت، کی­اپیوه و...، از شیرِ گاو به رَحِمِ مادرهایشان انتقال یافت. «فروهر زرتشت از طریق شیر منتقل شده است. به موجب روایت زات­سپرم، فروهر زرتشت اندر گیاه مقدس هوم بود. آن گیاه به شیر گاو منتقل شد، پدر زرتشت از آن شیر خورد و از این طریق، به مادر زرتشت انتقال یافت »(رضی،1380: 28). گاو به همراه عقاب، توتم ایرانیان بوده است. درفش کاویان نیز از درفش گاو ریشه گرفته است(صفا،1384، 572). اکثر سرستونها  و نقش ونگارهای پاسارگاد و تخت جمشید به شکل سر گاو مزین شده است. بر روی دروازۀ اصلی پاسارگاد  دو گاو نر بالدار حک شده است(یامااوچی، 1390: 376.رضی،1382: 242.پورادا، کمبریج: 945). نقش دیگر تخت جمشید، نبرد گاو با شیر است. که دریده شدن گاو به دست مهر است. مهر بعدها به اهریمن تبدیل شد و، این شیر نماد مهر/میترا است (بهار،1384: 180-198). در حالی که شیر همیشه به عنوان دشمن نشان داده شده است «زیباترین مهر بلوری داریوش یکم، او را در حال شکار شیری در نخلستان و تحت حمایت اهورامزدا نشان می دهد(کوک، 1383: 132. بویس، 1375،152)  صحنه شکار شیر هم در تخت جمشید، بیست و شش بار نقش شده، به‌این مضمون: «گاو نر اصیلی است که زیر پاهایش بلنده شده و سرش را به عقب گردانده تا با شیری که می خواهد شانه اش را با چنگ و دندان پاره کند، بجنگد. از آنجا که در زرتشتیگری گاو نر نماد سودمندی و نیکی است بعضی ها می‌گویند  نبرد اهورا و اهریمن را نشان می دهد، که همان نیکی و بدی است.  شیر علامت نیروهای ناپاک است.»(بویس،1375: 156).  در مقابل گاو که سمبل و توتم پارس آریایی است، شیر نماد و سمبل میترا و مادها بوده است. در تمامی‌کتیبه‌های و آثار باستانی که از نقوش میترا در مهرابه ها باقی مانده است، میترا را چه درهنگام شکار چه درهنگام کشتن و پیکار با گاو، با مار، عقرب و شیر نشان می دهد.(وزمازرن، همان، 95.رضی،1381، 161-306). مار و عقرب و شیر، نمادهای مهری هستند(کلوسکا، همان،15).  در مراسمات میترائیها، تشرف یافتگان به مقام شیری در صف جلو مقام ویژه دارند(رضی، همان،279). میترا در بسیاری از نمادهای باستانی با بدن انسان، شیرسر، با اژدها/ماری به دور آن نشان داده شده است.(فون گال، کلوسکا، همان،565.رضی،1381،298.هینلز ،1385: 128). بویس، 1375،152. (هینتس ،1386 218-219).

 

 

برخلاف اکثر نمادها و سرستونهای تخت جمشید که به شکل‌گاو است،آثار باستانی و اعتقادات مادها بیشتر به شکل شیر نشان داده شده است (گیرشمن، به نقل از ضیاپور،121.دیاکونوف، کمبریج، 1387، 168.. شایان در دهباشی،1388، 14.گیرشمن، 1376، 25.. یامااوچی، 1390: 358). شیر که از جانوران آفریدۀ اهریمن و دیو صفت است، در آثار زرتشتی نماد نیکی نبوده است (بویس، 1375 :157). (هینتس ،1386 218-219). مبارزه گاو با شیر و شکار شیر توسط شاهان هخامنشی، نه تنها بازتولید کهن الگوی مبارزه اهورامزدا با اهریمن است بلکه نماد مبارزه و شکار مادها توسط پارسها نیز است. چون همان­طور که گاو نماد و توتم ایرانیها بوده است شیر هم نماد و توتم مادها و از همراهان همیشگی میترا در کشتن گاو بوده است. بنابراین، شیر توتم و نماد مادها/میترا است همان‌طور که گاو نماد پارسها/زرتشت است که، جنگ توتم ها، انتزاع جنگ دو قوم پارس و ماد و دو آیین قومی زرتشتِ پارسی/ایرانی با میترای مادی/کُردی است. امروزه کهن الگوی گاوکشی میترا به طور سمبلیکی در میان کوردها از ایزدیان لالش تا هورامان و فرقه الحق و تقدیس شیر باقی مانده است. تقدس گاو که نماد افلاک آسمانی و روان آفرینش است در تقابل با شیر، که نماد نفس و غریزه و زمین است، معنی می یابد به عبارت دیگر تقدیس گاو در برابر شیر، نشانه ظهور روح و متافیزیک در برابر جسم و زمین است. بنابراین، به دیگر تقابل عقل سیاسی ایرانی- زرتشتی با کورد-میترا، تقابل زمین در تقابل با آسمان و مشروعیت زمینی/قراردادی در تقابل با مشروعیت متافیزیکی/حق الهی شاهان است.

 

 

 

 

 

تقابل حق الهی شاهان زرتشت در مقابل قرارداد میترا

 

 

   گفتیم که دیگری اهورا یعنی اهریمن، همان میترا است و کشندۀ گاو مقدس، اهریمن، همان میترا است که همراه همیشگی وی شیر است که بر اساس آن یکی دیگر از تقابل های دوگانه گاو و شیر را بدست اوردیم، آیا سایر دالهای منفی هم، انتزاع شده از آیین میترا و میترائیان است؟ البته میترای متقدم نه میترایی که بعداً به قول پورداوود- مُهر زرتشتی خورد و به خورشید پرستی تغییر معنا داد.خورشید پرستی مهریان، میترای متأخر ایرانی شده، توسط مغان زرتشتی است و ربطی به اصل آیین میترا ندارد که متاسفانه محدودیت این مقال اجازه تفصیل آنرا نمی دهد امروزه در عرف کورد نیز خویری که همان خور یا خورشید است نوعی ناسزا و فحش است. اما اکنون به تقابل دیگر حق الهی شاهان(فرۀ ایزدی) در تقابل با قرارداد اجتماعی بپردازیم که ریشه در آیینهای دو قوم پارس و ماد، یعنی زرتشت و میترا دارد.

 

 

میترا/مهر نه خورشید پرستی بلکه «به معنی پیمان و قرارداد Contract  است و هیچ مدرکی دال بر این که واژۀ میترا در اصل به معنای نور یا آفتاب بوده است، وجود ندارد. نام­گذاری میترا به معنای نور، تایید نشده است در ودا یا اوستا، میترا به معنای خورشید نیست، پس این معنا بعد افزوده شده است»(اشمیت در کلوسکا، 1385، 388-390). در اوستا سرود خورشید و سرود مهر جداگانه هستند(رضی،1381: 413).  «میه»Millet عقیده رایج را رد کرد که ‌میترا، خدای نور و خورشید است و میترا را تجسم پیمانcontract دانست مانند تمیس که در یونان تجسم عدالت است (میه به نقل از اشمیت، همان،387). سپس «پاول تیمه»P.Thieme از نظریه «میه» که میترا مفهومی خنثی به معنی پیمان است، دفاع کرد(هوفر، کلوسکا، همان،361). «مفهوم میترا.......تقدس قولهای رسمی مبادله شده، پیمان، میثاق و قرارداد است.. (تیمه، کلوسکا، همان،554). «اندیشه کانونی مهریشت تقدس قول مبادله شده به صورت قرارداد است..»(تیمه، همان،561-562). . یعنی هر آنچه پیمان صرف نیست، ثانوی و الحاقی است و ایزد میترا، شخصیت یافتگی و خداشدگی همان معنای عام میترا یعنی پیمان/قرارداد است(میه، 1384، 15-16). پس میترا در اصل ایزد پیمان بوده که بعد بعدها با گسترش به‌ایزد خورشید و جنگ تغییر مقام داد(هینتس،  1386 ،72). میتره بر اساس پیمان، جامعه را نظم می‌بخشد(هینلز،1385: :119). اما در دین زرتشت اهورامزدا که نظم را بر اساس فرمانبرداری برقرار می‌کند در راه رسیدن به اهورامزدا، فرمانبرداری از همه چیز برتر است(هینلز، همان: 76). «آیین میترا که برادری را می خواهد و ستایش می‌کند وقعی به بزرگان و اشراف نمی‌گذارد و دولت عدل می خواهد»(بهار،1384: 453).. زرتشت در مقابل نظم پیمانی و عدالت توافقی میترا، نظم کیهانی و عدالت طبقاتی «اشه» را گذاشت.  مزدیسنا، .... دین بهی را به درختی تشبیه که،  شاخه های ان، کردار نیک و چهار شاخه ان چهار طبقه اجتماعی ... بر بالای همه آن‌ها،  شاه شاهان ایستاده است. کاملترین نمونه فلسفه(دین زرتشتی قادری)، پیروی دین از دولت است . دین و دولت به هم وابسته و مظهر و تاج هر دو، شاه شاهان است. شاه‌ایرانی  هم پاسدار عدالت و نظم است هم دین و حقیقت»(زنر، 1384، 88). بنابراین، اساس نظم و عدالت زرتشتی در مقابل پیمان(توافق و برابری)،«اشه»(عدال افلاطونی) است که به طور سلسله مراتبی و تثبیت طبقات و اتحاد دین و دولت است که نظم زمینی تداوم نظم سلسله مراتبی کیهانی است که خدای مطلقی در رأس هرم قرار دارد که قرینه زمینی آن شاه صاحب فره است که مابقی باید از وی اطاعت مطلق داشته باشند(بویس،1375: 142). بنابراین زرتشت در مقابل مفهوم قرارداد اجتماعی میترا که شکل سیاسی ان را در انتخاب دیااکو به شکل انتخاب عمومی می بینیم، پیام­آور نظم کیهانی/سلسله مراتبی، و اتحاد دین و دولت با مفهوم فره ایزدی(حق الهی شاهان) است که در شاهنشاهی هخامنشی تجلی یافت. مخالفان این نظم سیاسی شاهنشاهی به صورت اهریمن و اژدها تصور می شد «هرج  و مرج به صورت اژدها تصور می‌شود که خدا با کشتن او نظم کیهانی را برقرار کرد»(هینلز،153)، مانند کشتن اژی­دهاک/ضحاک توسط فریدون در اساطیر ایرانی /زرتشتی. بنابراین، اینجا به تقابل مار در برابر عقاب می رسیم اژدها/مار توتم میترا ماد که نماد زمین و زیست بدنی انسان است در تقابل با عقاب که توتم ایرانی زرتشتی و، نماد آسمان و افکار متافیزیکی است.

 

 

 

 

 

تقابل عقاب در برابر مار

 

 

    میترا در بسیاری از نمادهای باستانی با بدن انسان، شیرسر، با اژدها/ماری به دور آن نشان داده شده است.(فون گال، کلوسکا، همان،565.رضی،1381،298) در حالی که زرتشت، مار را بزرگترین دروج و آفریده اهریمن و خراب کننده عالم می داند(پیرنیا،1383: 102). در وندیداد موبدان از جانوران اهریمنی و وسیله­ای به نام مارگن یا مارکش داشته اند و کشتن مار از فرایض بود(رضی، 1386:180). مار در تمامی اساطیر نماد زمین و غریزۀ جنسی و کُشتن آن صواب است. عصیان جنسی و شیطانی ضحاک نیز به شکل رویدن مار بر روی شانه هایش نشان داده شده است. مار، در مقابل عقاب که نماد آسمان است، نماد زمین است(فون گال، کلوسکا، همان،571). مار نماد شادکامی زمینی و غریزه و عصیان جنسی است. مار است که حوار را به خوردن میوه معرفت هدایت می‌کند(تورات /باب سوم، نقل ازمسکوب،1385،14) که، انسان خود عارف به نیک و بد شده و بی نیاز از فرامین و شریعت الهی می‌شود. ضحاک نیز چون میترا، با دو مار بر روی شانه و سه سر تصویر شده است.

 

 

   مادها نیز به ضحاک ماردوش و سه سر و شش پوزه ملقب گشتند(علی اف، 1388،172). یافته‌های باستان شناسی هرتسفلد موید پرستش مار در ماد است  مار توتم برخی اقوام محلی ماد بوده است  و درمتون قدیمی مادها مارزاده معرفی شده اند(علی اف ،1388، 456)..ضحاک ماردوش و اژدهای سه سر و شش پوزه و.... مضامین اوستا سرشار از داستان های نبردهای ایرانیان با مادها بوده است(علی اف، همان،172). مار برخلاف دیگر فرهنگها در فرهنگ کُردها، نقش خیرخواهانه دارد(نیکیتین ،1377، 535). به همین دلیل، مادها در فرهنگ یونان به مدوسای گیسومار و در فرهنگ ایران به آژی‌دهاک معروف شدند. امروز بسیاری از مکان‌ها درکُردستان هم‌چنان پسوند مار دارند. معبد مار در آذربایجان که باقی مانده از دوران مادهاست. مریوان نیز به معنی ایوان مار است و مار بر درگاه معبد لالش و در میان دراویش قادری کوردستان تقدیس خاصی دارد و افسانه شاه ماران نیز هنوز در میان کوردها رواج دارد.

 

 

    در عقل ایرانی زرتشتی در تقابل با مار، این عقاب است که موجودی مقدس است. در روایات ملی و دینی ایرانی/زرتشتی، فرۀ­شاهی همیشه با پرنده‌ای از خانواده عقاب بستگی دارد(شهبازی،1350: 342) نماد هخامنشیان و شاهان ایران، عقاب یا شاهین بوده است(کوک ،1383: 265.رضی،1385: 64-65.کوک ،1383: 282.بریان، 1380: 169). پاین‌تنه اهورا یا فره نیز، همیشه  به شکل عقاب است(شهبازی،1350: 341). عقاب در مقابل مار که نماد زمین است، نماد آسمان است، (فون گال، کلوسکا، همان،571). هنگامی که نیچه می گوید عقاب و ماری را دیدم چون دو دوست، منظورش شکستن دوئالیسم و پایان تقابل اسمان(عقاب) و زمین(مار) است بنابراین، جنگ سمبلهای مار و عقاب به عنوان توتم ماد/میترا و پارس/زرتشت، از سویی نمادی از ستیز سیاسی و قومی پارس با ماد و زرتشت با میترا است از سوی دیگر تقابل فرهنگ متافیزیکی و روحانی پارس/زرتشت را در تقابل با فرهنگ زمینی/جسمانی میترا/ماد را نشان می دهد. در ادیان متافیزیکی، آسمان نماد نور و روشنایی خورشید است و زمین نماد ظلمت و تاریکی است اینجا به تقابل دیگر نور در مقابل تاریکی می رسیم. تاکید زرتشت بر نور و خورشید و آتش، باز در مقابل میترا است که در غارهای تاریک به دور از نور خورشید به رقص و مستی و گاوکشی می پرداختند.

 

 

 

 

 

تقابل نور در برابر تاریکی

 

 

    مهر برخلاف جهت خورشید و بعد از غروب خورشید، طلوع و قبل از طلوع خورشید، غروب خواهد کرد.  مهر و خورشید در بسیاری از نوشته­های دینی پهلوی ، پازند و مهریشت، دو ایزد جداگانه هستند(ورمازرن،1345: 8). «میثره پیش از خورشید در کوه ... نمایان می‌شود... هنگام ناپدید شدن خورشید به دیده بانی می پردازد....گردش او از باختر به خاور است...»(مهریشت، کرده 24). بنابراین، میترا هیچ گاه خورشید نبوده و بیشتر ایزد شب و ستاره اسj. طلوع و غروب وی، وارونه خورشید است. از غرب، پس از غروب خورشید طلوع خواهد‌کرد و در شرق قبل از طلوع خورشید، غروب می‌کند. در واقع طلوع خورشید، غروب میترا است.(همان­طور که طلوع ایرانیها و زرتشت غروب مادها و میترا بود). در واقع زرتشت در برابر تاریکی غارهای میترایی بر روشنای آتش، نور و خورشید تاکید کرد هگل درک نکرد دیگری نور زرتشت به عنوان آغازنده تاریخ، تاریکی غارهای میترایی بود نه طبیعت همانطور که دیگری حق الهی کوروش شاه نه نظمی طبیعی بلکه نظمی اجتماعی contract میترا/مهر بود.

 

 

   برای اثبات اینکه میترا نه خورشید بلکه ضد خورشید بوده­است، علاوه بر مهریشت، می‌توان به مهرابه­های سراسر دنیا و تصاویری که از زایش میترا از دل صخره حک شده است رجوع کرد. همچنان می توان ردپای غارهای میترایی را امروز در کوردستان از معبد لالش تا غارهای کرفتو و...مشاهده کرد که در ایران با وجود دشمنی دین زرتشت و داریوش با میترا، تمامی آثار میترا و مهرابه­های آن، نابود شده­اند(هینتس، 1386: 371) به همین دلیل ما مجبوریم به مهرابه های سایر نقاط دنیا ارجاع دهیم که بازمانده میترای مادی در غارهای تاریک است نه میترای ایرانی- خورشیدی شده. اما قبل از آن چگونگی زایش میترا از دل صخره را روشن کنیم.

 

 

    در کتیبه‌ها و تصاویری که از زایش میترا به دست آمده، کلاه فریژی به سر دارد و در دست چپ او مشعل، در دست راست او کارد است. که با این کارد روزی باید گاو نر را بکشد(Vermasern in Gerevich,2011.93هینلز، 1385: 124) اولین پیکار میترا، برای توفیق کارهای خود، بعد از زایش، مبارزه با خورشید، مغلوب کردن و به زانو در آوردن وی است(رضی،1381، 304-297). در گاتها نیز میترا به عنوان کشنده گاو و شکست دهنده خورشید معرفی شده است(زنر و لومل به نقل از بیانکی، کلوسکا، همان،48) . پس میترا نه تنها خورشید نبوده،ٍ بلکه رسالت اصلی خود را مقابله با خورشید، و ضد آن است. بیوار معتقد است که مهر با خدای زیر زمین یا جهان مردگان بین‌النهرین یعنی نرگل(هادس) ارتباط دارد(هنسمن، همان،255). مشعلی که در دست چپ میترا است نماد ضد خورشید است مشعل در غارهای تاریک و در جایی که نور خورشید نباشد مورد استفاده قرار می گیرد، جایی که نور خورشید باشد نیازی به مشعل نیست  که امروز نیز در معبد یا غار لالش در کوردستان از مشعل استفاده می شود.

 

 

    تمامی مهرابه­های سراسر دنیا(چه طبیعی و چه مصنوعی)، درون غار تاریک دور از نور خورشید انجام شده است. «مهردینان خدای خود را در غارهای بسیار تاریک مورد پرستش قرار می دهند که گویی در ان  تیرگی­های اهریمنی پنهان می‌شوند و از نور و روشنایی می‌گریزند»(ماترینوس به نقل از رضی،1381، 274).

 

 

     اما چرا تمامی مراسمات میترایی در درون غار سنگی، و «مهرابه‌های آنان اغلب زیر زمینی بود»(رضی،1381، 36).حتی در صورت دسترسی نداشتن به غارهای طبیعی ،غارهای نمادین را نیز در زیر زمین به شکلی که نور و روشنایی به درون آن نتابد. می‌ساختند(پورفیر به نقل از رضی، همان،273). غار در تمامی عقلهای سیاسی ملل باستانی نمادی از ظلمت و تاریکی که در مقابل حقیقت و نور و روشنایی آسمان و خورشید تعریف می‌­شود. آژی‌دهاک/ضحاک، بعد از دستگری توسط فریدون، کشته نمی‌شود و در درون غاری در دماوند با غل و زنجیر زندانی می‌گردد(صفا،1384، 462)ابن اثیر روایت می‌کند که:« فریدون با سلیمان بن داوود دیدار کرد.... او را در دماوند در بند کردند سلیمان گفت او را به زنجیر کنند تا تنواند تکان بخورد. بعد در غاری دو مرد، در غار را کوفتند و آژی‌دهاک  برای همیشه زندانی شد چون نمی میرد»(ابن اثیر، ،1385، ج1، 81). کوروش نیز بعد از تسلیم شدن آستیاگ، وی را زنده نگهداشته، به زندان غاری انداخته و او را در غل و زنجیر محکم بست(کتسیاس، فوتیوس، 1379، 19).  مدوسای گورگن نیز در اساطیر یونانی در دنیای زیر زمین هادس در درون غاری زندگی می‌کند.  ساکنان غار افلاطون نیز نیز نماد جهل و تاریکی و غفلت هستند(کاپلستون ،1388، 190). ساکنان غار افلاطون عامه مردمی هستند که در حالت خیال و پندار زندگی خود را می‌گذرانند.  تنها سایه های واقعیت را می‌بینند. به سبب شهوات و تعصبات خود و دیگران  به کجی وانحراف گراییده اند وضع آنان بهتر از وضع کودکان نیست . که با عالم حقیقت نور راه یابند به علت درخشندگی زیاد نور کور می‌شوند و سایه ها را بسیار واقعی تر از واقعیتها می‌بینند.گذار از دنیای تاریک غار به عالم نور و آتش،گذار از عالم تعصبات و شهوات و سفسطه ها به عالم واقعی محسوسات و سپس به عالم معقول و حقیت است. خورشید نماینده مثال خیر و صورت اعلی و سرچشمه حقیقت وعقل است(کاپلستون ، همان،190-191). تمثیل غار ناشی از خلاقیتهای شخصی افلاطون نیست بلکه وی از سیاحت نامۀ فیثاغورث استفاده کرده است که مراسم میترائیان را در درون غار به تصویر آورده است همانطور که تاکید زرتشت بر نور و اتش تصدفی نیست بلکه واکنشی در برابر تاریکی غارهای میترایی است. بنابراین، غارِ جهالتِ افلاطون همانند ظلمت و تاریکی زرتشت، خطاب به میترائیان است. تمثیل غار افلاطون همانطور که هایدگر و آرنت شرح داده اند آغاز فلسفه سیاسی غرب است که در تقابل غار، عالم مثل را انتزاع کرد.نیچه افلاطون را به دشمنی با این جهان و به ساختن یک عالم متعالی به سبب دشمنی نسبت به‌این عالم، و تنفر از حیات انسانی از روی پیش فرضها و علائق اخلاقی متهم کرده است(نیچه به نقل از کاپلستون، همان،237). نیچه خدای آپولون را ناشی از ضعف بشریت در برخورد با واقعیت تراژیک هستی است. واقعیت تراژیکی که به جای توهم عقل و دین، می‌بایست با رقص دیونیزوسی به استقبال ان رفت. بنابراین، اگر بشریت توان برخورد واقعی با حقیقت تراژیک هستی را می داشت به رویا و توهم عقل و اخلاق یا عالم مثل پناه نمی‌برد. بنابراین، برخلاف افلاطون که ساکنان غار را نماد پندار کودکانه و تخیل می داند، عین حقیقت است.حقیقت دنیا تراژیک است رنج و اندوه و نابرابری است. تاریکی غار از سویی نماد تاریکی دنیا و واقعیت تراژیک آن است که به جای پناه بردن به رویا و توهم متافیزیکی باید با رقص دیونیزوسی آن را پذیرفت که هلپه رکه رقص کوردها همان رقص دیونیزوسی است. همچنین باید اشاره کنم اگرچه بحث ما مربوط به نیچه نیست اما نکته ای است که گفتنش خالی از لطف نخواهد بود. نقطۀ کور اندیشۀ نیچه است. وی در شناخت  خاستگاه آپولون با زرتشت، در کتاب «چنین گفت زرتشت» مهارت خاصی از خود نشان داد اما در شناخت تقابل آن یعنی دیونیزوس، به بیراهه رفت و آغازگاه آن را نشناخت و در ترکستان یونان به دنبال دیونیزوس/میترا می گشت غافل از آیکه دیونیزوس ،به قول کاسیرر، شکل یونانی همان زاگرس است که به قول برتراند راسل اولین بار از طریق کیش اورفئوسی وارد یونان شد و در تراژدیهای آتن تاثیری عظیم داشت(راسل،1394: 35) لاجرم رقص دیونیزوسی همان آیین میترایی مادها و "هه­لپرکه­ی" کُردی است که امروزه نیز "هلپه­رکه" با تمام سمبلهایش باقی مانده است اگرچه متاسفانه معنای اصلی خود را از دست داده است. کوردها همیشه در جنگ و آوارگی نیز به هلپرکه می پردازند این همان پذیرش تراژدی زندگی با رقص دیونیزوسی است. در اینجا به تقابل دیگر زندگی در همین دنیا یا بهشت زمینی در مقابل برجسته کردن زندگی اخروی در دین زرتشت و سایر ادیان متافیزیکی دست می یابیم.

 

 

 

 

 

تقابل معنویت و آخرت در برابر بهشت زمینی یا پردیس

 

 

     هات 9تا 11، موسوم به هوم یشت هستند. در واقع این سه هات، از یشت ها(متن میترا) بوده­اند که آن را به صورت زرتشتی درآورده و در میان هاتهای یسنا قرار داده اند (رضی،1381، 114).  در این سه هات از  بند 19 تا 23، عناصر کهن یشت میترایی نقل شده است. در این سه هات، به زیبایی عناصر جسمانی/زمینی و عدم اعتقاد به روح و آخرت گرایی میترا نشان داده می‌شود. که از هوم، چند درخواست می‌شود که همگی مربوط به‌این دنیا و تن و جسم است:« هوم زیبا و درمان بخش، دوردارنده مرگ... درخواست بهترین زندگی و آسایش،..... درخواست  تندرستی برای تن، سومین درخواست یک زندگی دراز برای جان اوشتانه که با تن مادی از بین میرود(یعنی بعد از مرگ روحی باقی نمی ماند)(هوم­یشت به نقل از رضی، همان،115). در آیین میترا از هوم، درخواست زندگی دراز برای جان، چرا که جان، که با مرگ تن مادی، از بین می رود. اگر به بقای روح، در جهان پس از مرگ ایمان داشتند، درخواست زندگی دراز برای جان نمی نمودند چرا که جان و ورح نمی میرد که درخواست زندگی طولانی برای جان شود. چون در میترا تن و روح با هم هستند و بعد از نابودی تن روح هم وجود ندارد، روح پس از تن می میرد و به جهان پس از مرگ و آخرت اعتقادی نیست. دوئالیسم روح و تن که در زرتشت و افلاطون و مانی و مسیح و.. هست، وجود ندارد. همچنین درخواست بهترین زندگی، اسایش و تندرستی برای تن می‌شود. در مهریشت، سعادت نه با نیایش خدایان با اندیشه و روح ، بلکه رهایی تن است و اصل و اساس، درخواست بهترین زندگی و تندرستی «تن» است و هیچ اشاره‌ای به رستگاری روح و زندگی آخرت و شهود عرفانی نیست.

 

 

    فرهنگ یا ضد فرهنگ، دیونیزوسی/زمینی میترا، نه تنها در مهریشت، بلکه در بعضی از کتیبه‌های تاریخی نیز نمایان است. یکی از این کتیبه‌ها، از انتیوخوس کوماژن در نمرود داغ است. شاید قدیمیترین کتیبه به دست آمده از میترا، کتیبه انتیوخوس کومازن در نمرود داغ است (هنسمن، کلوسکا، همان260). کوماژن در خاور ترکیه کنونی است(اشتیانی، همان،10).

 

 

    کتیبه کوماژن متاثر از میتانی  و آیین میترای ان است(گیمن، کلوسکا، همان،227). در کوماژن که اکنون در کوردستان شمالی است مطابق تحلیل گیمن به چیزی بر می خوریم که مغایر با جهان باستن است خبری از وعده جهان آخرت نیست بلکه وعده زندگی خوب، خوراک خوب و شراب خوب داده می شود در این تمدن وعده اخرت داده نمی شود از سویی با شراب و حضور نوازندگان و رقص و مستی مواجه هستیم از سوی دیگر فقدان مغان و اتشکده که هیچ ارتباطی با دین ایرانیان ندارد (گیمن، همان،227-229). همانطور که گیمن اشاره کرده است به جای مغ، نوازنده به جای دعا و نیایش شراب و مستی و دختران نوازنده است بنابراین، سعادت میترا نه روحی و اخروی و دینی بلکه در همین دنیا مربوط به شادی زیستی/جسمانی است. ژ.مار و بارتولد، به دستی ریشه مذاهب بت پرستی(نه بت سنگی بلکه منظور ضد دینی/خدایی بودن و اروتیک بودن است،قادری) دنیای اسلام و اسیای صغیر را در افراط در هرزه گری کُردها می دانند.(به نقل از نیکیتین، همان،459-461). نمود عینی هرزه گری (زمینی/اروتیک) بودن فرهنگ کُردها را می‌توان در جنبشهای تاریخی کوردها چون مزدکیان و خرمدینان و مارهای ضحاک نیز مشاهده نمود که امروزه به دلیل امتناع سیاست کوردی در آشیانه فولکلوریک و ادبیات کوردی و هلپرکه (رقص کوردی) لانه کرده است. تاکید اصلی در همه ادیان و فرهنگهای باستانی، بر روی آسایش روح است نه تن، تن فنا پذیر و قفس روح است. در دین زرتشتی،  تن انسان ابزاری در خدمت روح،  عقل ابزاری در خدمت ابلاغ دین اهورایی است (زینر، 1377، 22). « پس از آفرینش مشی و مشیانه...... هرمزد گفت: اول روح افریده شد و بعد تن...تن برای روح افریده شد  و تن ابزار روح(تاکید از من،قادری، است) که ان را به کارکردن وادارد ...... هرمزد به مشی و مشیانه گفت: شما از حیث عقل بهترین موجوداتید با هدایت عقل اساس مذهب را رواج دهید .....»( پیرنیا،1376..، 14) . «نباید از بهر تن روان را فراموش کرد»(زنر، 1377، 31). بنابراین، زرتشت در تقابل با زمینی، جسمانی، غریزی و شادکامی میترا، بر آسمان، روح، معنویت و مقیدات دینی تاکید کرد. در دین زرتشت، جسم قفس روح است اما در آیین میترا، روح قفس جسم است. زرتشت در مقابل قربانی گاو ، قربانی غرایز را بنا نهاد. میترائیان بعد از قربانی گاو که نمادی از قربانی کردن روح و اوهام متافیزیکی است به رهایی غرایز و زیست بدنی پرداخته و به رقص و شادی می پرداختند. جالب است بدانیم ژیژک، کل نژاد پرستی را فقدان میل جنسی و حسرت نسبت به دارندگان آن تعریف می کند به همین دلیل در کل فرهنگ‌های متافیزیکی چه فلسفی و چه دینی کُردها/مادها به شیطان و اهریمن ملقب گشته‌اند. در فرهنگ یونانی به مدوسای گیسومار که در دنیای هادس/تاریکی می زییَند و نماد غار جهالت شدند. در فرهنگ ایرانی به اژی‌دهاک و اهریمن و دیو، در فرهنگ بین النهرینی به تخمه تیامات و گوتیان بی خرد، در فرهنگ یهودی به جِن و جن‌زاده توصیف شدند بزرگان شیعه و سنی هرد روایاتی دال بر اینکه کُردها از نسل جن هستند بیان کرده‌اند3

 

 

 

 

 

میترا و تاریخ

 

 

همان طور که اشاره کردیم متیرای متقدم نه میترایی که شکل و محتوای ایرانی زرتشتی به خود گرفت و به خورشید پرستی تغییر معنا داد، نه آیینی هندو اروپایی بلکه آیینی مادی بود و حاوی دو مفهوم ؛ قرارداد پردیس می باشد. محققان معنای قرارداد ان را دریافته اند اما کمتر به معنای پردیس ان توجه داشته اند. والتر هینتس واژه پردیس را اصالتا مادی می داند که بعدها به فردوس عربی و پردیس اروپایی تبدیل شد(هینتس،1386: 215) اما در قالب مفهوم میترا به آن اشاره ایی نکرده است اما اگر به مراسم میترا در درون غارهای تاریک هنگام گاوکشی ,و جنبشهای کوردی خرمدینی دقت کنیم سوای مفهوم قرارداد اجتماعی که آن را توضیح دادیم، معنای پردیس یا بهشت زمینی نیز هویدا است چون فرهنگ انها زمینی بود و اعتقادی به روح و آخرت نداشتند. مادهای میترائی بعد از کشتن گاو به رقص و شادی و مستی می پرداختند و غرایز خویش را اگزیستن می کردند. بنابراین، دو مفهوم اصلی میترا، قرارداد پردیس است که ظهورات تاریخی و سیاسی آن را در جنبشهای سیاسی مشاهده می کنیم از انتخاب دیااکو به شکل قرارداد اجتماعی گرفته تا جنبشهای مزدکی و خرمدینی که نماد میترا پردیس یا تحقق بهشت در همین زمین بودن. در جنبشهای کوردی مزدکی و خرمی به قول مقدسی-  معتقد به ارضای همه امیال تا جایی که دیگری را زیان نزنند، بودند(مقدسی، در یارشاطر،1374: 228). اگر به دوره محوری تاریخ که یاسپرس به آن اشاره می کند یا فلسفه هگل که زرتشت و کوروش را آغازگر تاریخ می دانند و باور داشته باشید هر ایده ای در تقابل با ضدی ظهور می کند، متوجه می شویم که تاریخ در تقابل با میترا ظهور یافته است. دین و فلسفه توسط زرتشت و افلاطون محتوی و ماهیت تاریخ گشت در واقع ظهور تاریخ، ظهور متافیزیک بود و همان طور که هایدگر اشاره کرده است متافیزیک، موتور محرکه تاریخ بود لاجرم متافیزیک چه در شکل فلسفه افلاطون و چه در شکل دین زرتشت در تقابل با میترا تدوین شد. دیگری افلاطون تمثیل غار است که نماد غار میترایی است و در تقابل با شادی و رقص و مستی غارهای میترایی، قواعد سخت معنوی و فلسفه را ایجاد و عالم مثل که نمادی از خورشید است را در تقابل با تاریکی غار تعریف کرد و در مقابل نظریه قرارداد اجتماعی تبلور یافته در سوفسطائیان، نظریه فیلسوف شاه را مطرح کرد البته این به معنی عدم تاثیرپذیری از میترا نیست. کل سمبلهای افلاطون مانند اسب چموش و خموش و تمثیل غار و انسان شیر صفت که با توصیف یا در مقابل انها فلسفه خویش را تدوین کرد، سمبلهای میترایی است در واقع فلسفه با تحیر در مقابل سمبلها و مراسم میترایی زایش یافت که افلاطون با مشاهده سمبلهای میترایی در گسست از فضای معنای اصلی انها و در گسست از زبان تصویر آنها قادر به دریافت معنای انها نبود و غرق و متحیر در برابر انها، زبان ابزار و دیالکتیک را به ظهور رساند. چیزی که ماکس مولر در باره اسطوره که ان را ناشی از نیمه جهالت زبان یا بیماری زبان می داند در باره فلسفه نیز صادق است که مکتب وین به درستی فلسفه را ناشی از سوتفاهم زبانی می داند. در واقع با ظهور کلام و متافیزیک همان طور که ویتگنشتاین مبانی تئوریک ان را بیان کرده است از زبان تصویر گسسته و زبان ابزار جایگزین ان شد. برخلاف افلاطون که در جهالت و حیرت نسبت به سمبلهای میترایی فلسفه را زایش یافت دینیار کینه توز، زرتشت، بعد از نپذیرفتن دینش در میان مادها در نفرت از میترا، و در مقابل زبان تصویر و عین میترا، زبان وحی و دین را انتزاع کرد. میترای گاوکش را اهریمن و در مقابل تاریکی و رقص و شادی غار، روشنایی آتش و قواعد سخت دینی در مهار غرایز را گذاشت و در مقابل نظم سیاسی قراردادی/زمینی، نظم سیاسی کیهانی و متافیزیکی را طرح ریخت و خدایی که در ماد همان شاه و مخلوق بود را به خالق تبدیل و به اسمان برد  که نظم سیاسی بازتولید ان و شاه قرینه زمینی اهورا شد. ابراهیم بعد از گریز از حران در مقابل خدای میترا در تاریکی غار، خانه خدا را در صحرا در مقابل نور خورشید برساخت و در مقابل قربانی کردن خدا برای انسان که میترای خدا برای انسان گاو را قربانی می کند، قربانی را وارونه که این انسان است برای خدا قربانی می کند و به جای حلقه هلپرکه که نمادی از خود خدا بود  چون خدا به قول بن ونیست واژه ای مادی به معنی خودتوانا بود و خدا در میترا همان جمع خودها یا بدن کامل بود که حلقه هلپرکه نماد ان بود، ابراهیم حلقه طواف را گذاشت که  نه خود خدا بلکه بر گرد خانه خدا می چرخند و در برابر زمان ازلی هلپرکه، به قول میرچاالیاده، اغازگر زمان تاریخی گشت. در واقع تاریخ و جوهر تاریخ که همان دین و فلسفه است، در تقابل با میترا زایش یافت در تقابل با قرارداد اجتماعی میترا، افلاطون فیلسوف شاه را گذاشت و زرتشت فره ایزدی یا حق الهی شاهان را. بنابراین اساسا متافیزیک تاریخ در تقابل با ایده میترا ظهور یافت. به همین دلیل کوردها در تمامی ادیان و اقوام تاریخی به جن و ضحاک و شیطان و ...ملقب گشتند این تقابل در فیلم جن گیر نیز نشان داده شده است که جن از کوردستان به زیرپوست تمدن مسیحی که آن دختر نماد آن است هجوم و باعث عصیان غرایز وحشی و سکسی وی می شود که البته نابودی جن جز با نابودی کشیش ممکن نمی شود چون همانطور که گفتم خیر و شر با هم معنی یافته اند و نابودی شر برخلاف وعده ادیان و فلسفه، همان نابودی خیر نیز هست و همانطور که بعد از مرگ جن و کشیش، یعنی مرگ خیر و شر باهم، زندگی به روال عادی بازگشت، قبل از ظهور خیر و شر نیز در دوران میترا، زندگی روال عادی و ارامش خود را داشت بنابراین، برساختن خیر و شر و ظهور تاریخ نتیجه خطا بود. البته این تقابل به معنی نفی تاثیرگذاری میترا در تاریخ نیست همانطور که در باره افلاطون گفتم، زرتشت نیز بسیاری از مفاهیم را از میترا و مادها مصادره کرد اما بارمعنایی ان را به کلی دگرگون کرد برای مثال فره ایزدی، واژه ایی مادی به معنی تکثر شاهی بود چون ایزد در میان مادها همان شاه و شاه مخلوق قرارداد اجتماعی بود که واژه ایزد را مصادره و به اسمان برد و معنای خالق را به ان تزریق کرد و فره که در زبان کوردی به معنی very و تکثر است را به نشانه و ایت الهی تغییر معنا داد. مثال عامتر این نفی-مصادره را در هفت خوان میترا می بینیم میترا از همه ادیان و فلسفه های متافیزیکی و عرفان قدیمتر است و همه مفهوم سلوک در هفت مرحله را از میترا گرفته اند اما معنای ان را به کلی وارونه کردند هفت خوان میترا همان طور که بیوار اشاره کرده است صعود به عالم معنویت و معقولات نیست بلکه سقوط به دنیای هادس است در میترا در مرحله چهارم، سالکه به نقش شیر در می اید اما در هفت خوان عرفان و شاهنامه فردوسی سالک که همان رستم و اسفندیار است در مرحله چهارم باید شیر را بکشد. محدودیت این مقال اجازه تفصیل بیشتر را نمی دهد اما به طور سمبلیک نماد غارهای میترایی، اب و مار و عقرب است که مسیر هر سه به طرف زمین یا زیر زمین است اما در هفت خوان عرفان این پرنده است که نماد سالک می شود و در مقابل تقدیس اب که به زمین گرایش دارد اتش را مقدس کردند که به اسمان مسیر دارد در واقع هفت خوان میترا زدودن بدن از الودگیهای روح و متافیزیک است اما هفت خوان ادیان و عرفان وارونه شد و ان را رهایی روح از الودگیهای جسم تفسیر کردند در یک کلام تاریخ گسست در تداوم میترا است چون همانطور که برتراند راسل نیز اشاره کرده است تراژدیهای یونان نیز متاثر از دیونیزوس بود در واقع تراژدی یونان تلفیق روح حماسی یونان و سنت دیونیزوس بود(فرهاد پور،1376: 264) و بسیاری از آداب مسیحیت نیز از جمله خود حلول خدا د ربشر مصادره میترا بود که بعدا فاوست گوته که روحش را به شیطان فروخت، نظریه قرارداد اجتماعی، الهه دیونیزوس نیچه، اصالت بدن فوکو، بازگشت میترا بود در یک کلام طلوع تاریخ، غروب کورد- میترا بود و غروب دوباره تاریخ، طلوع دوباره کورد است که نماد سیاسی آن درگیری داعش به عنوان آخرین رمقهای تاریخ متافیزیک در برابر جنبش دموکراتیک کوردها در کوردستان امروزی از سنجار تا کوبانی است.

 

 

نتیجه گیری:

 

 

آنچه ما در این مقاله در پی پردازش آن بودیم بررسی تقابل های دوگانه دین زرتشت و دیگری این تقابل یعنی میترا، در پیوند با امرسیاسی سلطه پارسی و زوال سیاسی مادها بود. زرتشت اگرچه خود کورد و در ماد ظهور یافت و حتی زبان و مفاهیم وی به قول دارمستتر کوردی بود، اما بار مفاهیم را به کلی دگرگون و از نظر سیاسی و دینی در ضدیت با آیین میترا و ماد تکوین یافت چندانکه در دین وی میترا و ماد به اهریمن، آژی دهاک و دروغ توصیف شدند که به سلطه و خشونت پارس آریایی های مهاجر بر علیه مادها مشروعیت می داد در واقع دیگری دین زرتشت، دیگری نظام سیاسی پارسها بود. برخلاف تصور رایج، کوردها- مادها آریایی نبودند و ساکنان بومی منطقه زاگرس از هزاران سال قبل بودند که سابقه دین میترا نیز به سه هزار سال قبل از ورود اریاییها می رسد. رابطه پارس- زرتشت با ماد-میترا، رابطه سرکوب مصادره است یعنی از سویی به سرکوب ونابودی ایین میترا و مهرابه ها پرداختند از سوی دیگر چون پارس قومی مهاجر و فاقد فرهنگی پیشرفته بودند کل مفاهیم مادی را مصادره و بار معنایی زرتشتی به آن دادند برای مثال از سویی میترا را به اهریمن ملقب و از سوی دیگر میترایی ایرانی زرتشتی به معنای خورشید پرستی و فرشته اهورامزدا برساختند که در ضدیت کامل با میترای متقدم مادی بود به قول پورداوود میترا در ایران مهر زرتشتی خورد. میترای متقدم مادی به معنای قرارداد پردیس بود. در مهریشت اشاره شده است که از زندگی خانوادگی تا سیاسی کلا بر اساس قرارداد و توافق شکل می گیرد و هیچ اصول و قانون از پیش تعیین شده ایی برای هدایت نظم وجود ندارد جز توافق با رضایت. شکل سیاسی میترا- قرارداد را می توان در گزینش دیااکو به حکمیت طبق گفته هرودت مشاهده کرد و شکل اجتماعی یا میترا-پردیس را می توان در رقص و مستی و شادی در درون غارهای تاریک دید به این معنی که بهشت در ماد در همین دنیا بوده است و نظم سیاسی نه در ادامه نظم کیهانی بلکه مخلوق توافق سیاسی بوده است. اما زرتشت کل این فرهنگ را وارونه کرد. در ماد خدا همان شاه بود و چون نظم سیاسی مخلوق توافق مردم بود، خدا نیز مخلوق خلق بود. در ماد فره به معنی very یا تنوع و تکثر بود و فره ایزدی به معنی تعدد شاهی بود که طبق کتیبه های اشوری و تحقیقات دیاکونوف، بریان و لایورانی و هرتسفلد4، شاهکهایی مستقل از هم بودند و هیچ سرکرده ی برتر یا پادشاهی وجود نداشت اما زرتشت با مصادره مفاهیم، بارمعنایی انها را کاملا دگرگون کرد و ان را به نشانه یا ایت الهی تفسیر که شاه نه مخلوق توافق مردم بلکه برگزیده خدا و نظم سیاسی نه در کنترل توافق و مصنوع قرارداد اجتماعی بلکه ذاتی و در تداوم نظم کیهانی است که شاه قرینه زمینه اهورامزدا دارای قدرت مطلق است5. خدا به قول هنینگ به معنی خودتوانا بوده است که اشاره کردم در ماد خدا در زمین و همان جمع و توافق خودها بود اما با سلطه زرتشت- ایران، خدا به اسمان فرافکنی شد و خدای مخلوق، خالق نظم سیاسی شد لاجرم پردیس یا بهشت که در ماد در زمین بود به اسمان انتقال یافت که تنها مطیعان نظم سیاسی زرتشتی قادر به ورود به ان هستند و مخالفان نظم سیاسی در اخرت به جهنم و در دنیا به اهریمن و ضحاک و ...ملقب می شدند. یکی از دلایل این تحول این بود که اریاییها چون قومی مهاجر بودند فاقد مشروعیت مردمی بودند لاجرم نظریه قرارداد اجتماعی و مقبولیت مردمی نمی توانست مورد قبول انها واقع شود به همین دلیل مشروعیت را از زمین به اسمان بردند تا به نظم سیاسی و سلطه خود مشروعیت بدهند که دینیار کینه توز، زرتشت مبانی مفهومی ان را ابداع کرد به عبارت دیگر دین فرزند سلطه قومی و برای مشروعیت بخشیدن به آن است همان طور که افلاطون برای تثبیت سلطه طبقاتی بر ضد دموکراسی، فلسفه را تدوین کرد. اما سیاست تنها دلیل این تحول نبود چون یونانیها که درگیری نظامی و سیاسی و سرزمینی با مادیها نداشتند. اگر زرتشت در مقابل تاریکی غار، نور و اتش را برجسته و در مقابل گاوکشی میترا، به تقدیس گاو پرداخت و در مقابل نظم سیاسی زمینی- قراردادی میترا، نظم سیاسی کیهانی و سلسله مراتبی را تدوین، افلاطون نیز در مقابل تاریکی غار عالم مثل چون خورشید را تدوین که ساکنان غار رانمادی از جهالت و شهوت قلمداد کرد. ابراهیم نیز بعد از مهاجرت از حران، در مقابل خدای تاریکی غار میترا، خدایی در وسط صحرا در مقابل روشنایی خورشید تعریف کرد. طبق اثاری که به دست اماده است میترا در درون سخره ایی سنگی ظهور و برای بشر گاو را قربانی می کند یعنی خدا در زمین ظهور و این خداست که برای بشر قربانی می کند که ابراهیم این را وارونه کرد که بشر برای خدا قربانی و باید به طرف خدا صعود کند. در واقع ظهور خدا در بشر در دین مسیح، مصادره همان ظهور میترا در زمین است و قربانی کردن میترا برای بشر است در حالی که محققان فقط جزئیات مسیح را مصادره از ایین میترا می دانند مانند نان و شراب و پدر و بابانوئل این در حالی است که اصل مصادره مسیح همان حلول خدا در بشر است. یعنی نه تنها ایران-زرتشت گسست در تداوم ایین میترا است کل تاریخ که با دین زرتشت و فلسفه افلاطون اغاز شد، در تقابل باایین میترا ظهور یافت و میترا دیگری تاریخ، و دیگری دین زرتشت و فلسفه افلاطون است. تقدیس گاو از هند تا مصر واکنشی در برابر گاوکشی میترا بود6.

 

 

ان خدای دیونیزوسی که نیچه می گوید همان میترا و هلپرکه کوردی است چون دیونیزوس طبق نظر کاسیرر همان زاگرس است و خدای یونانی نبود. امروزه میترا به شکل سمبلیک و نااگاهانه ایی در میان کوردها باقی مانده است. گاوکشی میترا امروزه در میان ایزدیها تا گروه الحق یا یارسانان کرمانشاه و هورامیهای هورامان به نام پیرشالیار باقی مانده است اما متاسفانه ذهنیت ان دیگر میترایی نیست. شکل سمبلیک هردو میترا(قرارداد- پردیس) هلپرکه(رقص کوردی) است در واقع هلپرکه نقاشی زندگی سیاسی و اجتماعی کرد است شکل ظاهر هلپرکه همان میترا- پردیس است به معنی شادی و مستی و شکل دیگر ان همان میترا- قرارداد است که در هلپرکه همه دست در دست هم به نوبت سرچوپی که شکل سمبلیک پادشاهاست را انتخاب می کنند. هلپرکه همان بدن کامل که مفهومی متیرایی است می باشد بدن کامل همان خدا که چیزی جز توافق تک تک بدنها نیست مفهوم فنا در بقا عرفا همان هضم فرد در کلیت بدن کامل یعنی هلپرکه است که عرفا با توجه به فرافکنی خدا به آسمان معنای فنا را نیز دگرگون کردند و انسان کامل معنوی را جایگزین بدن کامل کردند.

 

 

   جهان بینی میترا، جهان بینی ماقل خیر و شر است که گفتم خیر با افلاطون و زرتشت در مقابل ان ظهور و میترای متقدم را به شر تفسیر کردند. بند 29 مهریشت: «تو هم پلیدی-اک- هم بهترین میثره، سرور آشتی و نا آشتی برای سرزمین......». یعنی در زمان هژمونی میترا، جهان­بینی خیر و شر معنی نداشته است میترا هم سرور آشتی است و هم ناآشتی. درمورد پیمان «تنها یک چیز مقدس وجود دارد، وثوق آن‌ها. ایزد میترا تنها بر عدم تخطی از پیمان نظارت می‌کند  این که عهد به روش معهود بسته شده یا نه،  این که کلمات به کار رفته حق است یا نه، به او مرتبط نیست.  او تنها در پی ان است که پیمان به حق یا ناحق حفظ شود. اگر دشمن پیمان را نگاه دارد مهر با او صلح، اگر دوست پیمان شکند مهر را به خشم می اورد»(تیمه، همان،37). در جهان­بینی تراژیک میترا حق و ناحق، خوب و بد قبل از پیمان معنی ندارد. پیمان و توافق مبنای هر خوب و بدی است و هیچ خوب و بد از پیش تعیین شده و اخلاقی وجودندارد. اما زرتشت در گاتاها (یسنای 48 بند 4 )در حال تعارض با این توصیف است: ان کس که گاه بهتر و گاه بدتر است ........ ای اهورامزدا او در شهریاری تو، عقل تو، جدا خواهد ایستاد(رضی،1381: 71). زرتشت با جایگزینی جهان­بینی خیر و شر در مقابل جهان­بینی تراژیک، تقسیم بندی خوب و بد  و خیر و شر را شکل می دهد و، بنیاد تقابل دوگانه خیر و شر را می گذارد. تقابل دوگانۀ زرتشت بنیاد اپیستمولوژیک عقل سیاسی ایرانی متبلور در شاهنشاهی ایران باستان را شکل داد که داور آن، پادشاه و پادشاه قرینۀ زمینی اهورامزدا و طبقات واشراف قرینۀ زمینی امشاسپندان است هر آن­چه مطابق با نظم و سلسله مراتب پادشاهی است را خیر و خوب و مخالفان و عصیانگران را حتی اگر به مانند مزدک در پی برابری باشند، شَّر و آشوب فرض می شد. نمادهای خیر و مثبت در داریوش و کوروش و انوشیروان و فریدون و کیخسرو و... بازتولید و عناصر شَّر در ضحاک/ماد و گئوماته و مزدک و خرمدینان و.... بازتولید شد. شورش گئوماته و مزدک نیز به آشوب اهریمن در نظام کیهانی توصیف می شد و داریوش و انوشیروان بازآورنده نظم اهورا و نابودی آشوب. کوروش نماد نظم و مدنیت و مادها به آژی­ دهاک و اژدها که نماد آشوب بودند.

 

 

نکته مهم دیگر این است که در میترا، زبان تصویر و عین حاکم بود که هلپرکه نماد ان است زبان تصویر یا "نشان دادن" که ویتگنشتان می گوید که دین و فلسفه یا زرتشت و افلاطون در مقابل ان زبان ابزار یا "گفتن" را جایگزین کردند. لاجرم میترا دیگری یا غیر متافیزیک و کلام است که ظهور متافیزیک که همان ظهور تاریخ است، واکنشی در برابر فرهنگ زمینی و زبان تصویر میترا- ماد بود به همین دلیل میترا-کورد در کل فرهنگها و ادیان متافیزیکی به جن، شیطان، اهریمن و دیو توصیف شد.

 

 

یادداشت:

 

 

1-      راقم این سطور  بعد از ژینوساید شنگال، نزدیک یک سال پیش در لالش معبد ایزدیها زندگی و به تحقیق در باره سمبلها و آیین و مراسم آنها پرداختم و در مرکز تحقیقاتی لالش در دهوک سمیناری تحت عنوان پیوند آیین ایزدی با میترائیسم در پیوند با فرهنگ تاریخی کورد ارائه دادم.

 

 

2-      به دلیل محدودیت این مقال امکان تفصیل بحثهای تاریخی نیست اما امروزه تقریبا ثابت شده است که کوردها از اعقاب مادها هستند رجوع شود به   minorski,1949,143-152

 

 

3-      محمد افندی در کتاب تاج العروس ، اصل کُردها را از جنیان می داند  بنابراین، از نظر او از هر کردی یک چهارمش از جنیان است  و آن‌ها از نسل بلقیس زن سلیمان هستند که مادرش از جنیان بوده است. ابومعین نسقی در کتاب بحر الکلام می نویسد : جنیان به حرمسرای حضرت سلیمان حمله کردند و انجارا به تصرف در اوردند  . بعضی از زنان حرم حضرت سلیمان از رابطه با جنیان حامله شدند  فرزندانی به دنیا اوردند که همین کُردهامی‌باشند  شرفخان بتلیسی در شرفنامه از قول مورخان اسلامی می نویسد که دیو با انسان ازدواج کرده و طایفه کرد از ان ازدواج حاصل شده است. مسعودی در کتاب مروج امذهب جلد سوم می نویسد حضرت سلیمان وقتی از قدرت افتاد شیطان در جلد ادمیان بر کنیزکان سلیمان دست یافت و ان کنیزانی که مومن بوده و به خدا پناه بردند نجات یافتند ، ولی کنیزکان منافق و کافر، به شیطان تن دادند و بار گرفتند  سلیمان به ان کنیزان کافر گفت  کُردها را به کوهها طرد کنید  و از فرزندان آن‌هاکُردها بوجود امدند.تاج العروس کُردها را مردمی می داند که قبل از حضرت ادم بوده اند.جعفر صادق کُردها را از نسل جن«الاکراد من الجنی»می داند. در روایتی از امام صادق وارد شده که فرمودند: معامله نمودن با جماعت کرد مکروه است. در ادامه برای فرمایش خود چنین دلیل آورده اند: کُردها طایفه‌ای از طوایف جن هستند که خداوند پرده حیا را از رویشان برداشته است. در حدیث مزبور از آمیزش و معاشرت با آنان نیز نهی شده است.((عن أبی الربیع الشامی قال:سألت ابا عبدالله(ع) فقلت:ان عندنا قوما من الاکراد و انهم لا یزالون یجیئون بالبیع فنخالطهم و نبایعهم، فقال: یا ابا ربیع لاتخالطوهم فان الاکراد حی من احیاء الجن کشف الله عنهم الغطا فلا تخالطوهمم)). ابی ربیع شامی می‌گوید)): از امام صادق(ع) پرسیدم:نزد ما گروهی از مردم کرد می آیند و با ما معامله می‌کنند، آیا می‌توانیم با آن‌ها معاشرت کنیم؟ حضرت فرمودند: ای ابا ربیع! با آنان معاشرت نکن چرا که کُردها از نسل جن می‌باشند و خداوند پرده حیا را از ایشان دور نموده است)).(http://yafatah.blogfa.com). دور نمودن پرده حیا، انعکاسی از همان فساد و گناهکاری یاجوج و ماجوج می‌تواند باشد. 

 

 

فرهنگ اسلامی از روح و عصبیت عربی نشئت گرفته است، چون این اتهامات از زبان  اسلام بازگوکنندۀ همان اتهامات قبل از اسلام توسط سامیهای بین النهرین است که خطاب به گوتیان و مادها، آن‌ها را:«مارگزنده کوهستان و متجاوز به حریم خدایان می نامد»(دیاکونوف، 1388، 108) پادشاهان گوتیوم در افسانه ها به صورت هیولای هراس انگیز تصویر شده است(34). اقوام گوتیوم  به وحشی و بی عقل معرفی شده که از توانای پابرجای پادشاهی قانونی و راستین بی بهره بودند(کامرون،  1387 ،37). امروزه داعش نماینده عقل عربی/اسلامی در تقابل با ایزدیها نماینده هویت کردی است.

 

 

     شرفنامه روایاتی دال بر دعای پیامبر. مبنی بر محرومیت همیشگی کُردها از حکومت و نفرین آن‌ها را نقل کرده است. اگر فرهنگ دینی/اخلاقی اسلام در ادامه دین زرتشت است و همان‌طور که قبلا گفتیم مفاهیم بهشت و جهنم و شیطان را از آیین زرتشت وام گرفته است، پس قرآن نیز در ادامه وندیداد است. که جن و شیطان خواندن کُردها در فرهنگ اسلامی، بازتولید دیو و اهریمن خواندن کُردها در نزد زرتشتیان است.چون جنبشهای کردی ضحاک و گئوماته در دوران اسلامی در قالب خرمدینان بازتولید شد همان‌طور که امپراتوری سلسله مراتبی ایرانیان در قالب صفآریان و عباسیان بازتولید شد و فره‌ایزدی ظل السطان شد. پس بعید نیست که توصیف قران از یاجوج و ماجوج، که فتوای قتل آن‌ها را صادر می‌کند. منشعب از اهریمن و دیو زرتشتیان و جن یهودیان ،خطاب به کُردها نباشد. سدآهنی ذوالقرنین نیز که با آن جلو پیشوری آن‌ها را می‌گیرد انعکاسی از کاوه آهنگر و غل و زنجیر آهنی است که با آن ضحاک و میترا را در غار در بند کرده اند. بستن دهانه بین دو کوه ، نمادی از بستن در غار است.ذوالقرنین همان‌طور که قرآن گفته است به کمک خدا بر یاجوج و ماجوج پیروز گشته ، همان‌طور که فریدون به کمک فرشته بر ضحاک؛کیخسرو به کمک هوم، از ایزدان، بر افراسیاب و کوروش-به قول گزنفون-با قربانی به خدایان، بر آستیاگ، و پرسیوس به قول یونانیها اجدادپارسها است- به کمک خدای هرمس و معبد آتنا بر مدوسابه قول یونانیه ااجداد مادها است-غالب گشت.

 

 

4-       در مورد ساختار سیاسی و نظم حقوقی  ماد ان رجوع شود به munson,2009,-459 -461. Morgen,2003.28. waters,2001,245-246. Liverani,2003.21.  بریان، پیر، شاهنشاهی هخمنشی،ج اول، تهران: نشر طره،1380.  دیاکونوف، ا.م، تاریخ ماد، تهرا: علمی فرهنگی،1379.. هرودت،1387: 77-76.  Volgelsang,1999,48

 

 

5-      در مورد ساختار استبدادی و متمرکز هخامنشیان رجوع شود به گیرشمن،1388و422.  ویسهوفر،1377،50-52. گارثویت،1385: 119-111. Benveniste,1969,17-21. Boyce,mary,2001,210.

 

 

 

 

 

6-      رجوع شود به کتاب عقل سیاسی ایران و هویت خواهی کوردها به قلم راقم این سطور که نزدیک یک دهه مشغول تحقیق در باره ان بودم و برخلاف تصور رایج بیان کردم که کوردها نه تنها ایرانی نیستند بلکه عقل سیاسی ایران با تمام مولفه های خویش از دین و اسطوره تا سرزمین و سیاست در تقابل با کورد تکوین یافت در عین حال سرزمین کوردها را تصرف و با تغییرات معنایی فرهنگ کوردها را مصادره کردند. http://www.lulu.com/spotlight/Kurds#

 

 

منابع:

 

 

 

 

 

  1. اشمیت، هانس پیتر، (1385)،مسئله اصلی مطالعات میترای هند و ایرانی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، در کلوسکا و دیگران، دین مهر در جهان باستان، تهران: توس.

     

  2. اموزگار، ژاله.و احمد تفضلی، (1380)،اسطوره زندگی زرتشت،چ 4، تهران: چشمه،

     

  3. بویس، مری، (1375) ،تاریخ کیش زرتشت،  هخامنشیان، ترجمه همایون صنعتی زاده، ج2، تهران:  توس.

     

  4. بویس، مری، (1381)،زرتشتیان  باورها و آداب دینی آن ها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران ققنوس.

     

  5. بهار، مهرداد، (1384)،از اسطوره تا تاریخ، چ4، گرداورنده  و ویراستار ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: نشر چشمه.

     

  6. بهار، مهرداد، (1376)، پژوهشی در اساطیر ایران، چ2، پاره نخست و دویم، تهران: اگاه.

     

  7. پورداوود، ابراهیم، (1388)،زرتشت و دین او،زندگی و اندیشه زرتشت، سیری در زندگی وآاموزه‌های زرتشت،چ3، به اهتمام علی دهبابشی، تهران: افکار.

     

  8. پیرنیا، حسن، (1383)،عصر اساطیری ایران.خطوط برجسته داستان های قدیم ایران، چ2، به اهتمام سیروس ایزدی. تهران: هیرمند.

     

  9. تفضلی، احمد، (1376)،تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران، سخن.

     

  10. ثاقب فر، مرتضی، (1377)،شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، تهران: قطره-معین،1377.

     

  11. رضی،  هاشم،حکمت خسروانی، (1380)، حکمت اشراق و عرفان از زرتشت تا سهره‌وردی، تهران: بهجت.

     

  12. رضی، هاشم، (1385)،اوستا کهن ترین گنجینه مکتوب ایران،کتاب مغان وندیداد،تهران: بهجت.

     

  13. رضی، هاشم، آیین مهر، (1381)،تاریخ آیین رازامیز میترایی در شرق و غرب از اغاز تا امروز، تهران: بهجت.

     

14.    رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده. جلد اول. زرتشت، اهورامزدا و اوستا، تهران: توس 1380.

 

 

  1. زرین کوب، عبدالحسین،(1368)،تاریخ مردم ایران.(1).ایران قبل از اسلام.کشمکش با قدرتها، امیر کبیر،تهران.

     

  2. زنر، ارسی، (1377)،تعالیم مغان.گفتاری چند در معتقدات زرتشتیان، چ1، ترجمه فریدون بدره ای، تهران: توس.

     

  3. سوفوکلس، (1352)،افسانه های تبای، ترجمه شاهرخ مسکوب ، تهران: خوارزمی،1352.

     

  4. صفا، ذبیح الله، (1384)، حماسه سرایی در ایران، از قدیمیترین عهد تاریخی تا قرن جهاردهم هجری، چ7، تهران: امیر کبیر.

     

  5. عالیخانی، بابک، (1384)،مهر در ایران و هند باستان، مجموعه مقالات، تهران: ققنوس.

     

  6. کریستن سن، آرتور، (1345)،مزداپرستی در ایران قدیم، چ2،ترجمه دکتر ذبی ح الله صفا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

     

  7. کریستنسن، آرتور، (1382)،ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران: صدای معاصر.

     

  8. کلوسکا و دیگران، (1385)،دین مهر در جهان باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: توس.

     

  9. گیمن، ژ، دوشن، (1378)،اورمزد و اهریمن، ماجرای دوگانه باوری در عهد باستان، چ1، ترجمه دکتر عباس باقری، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.

     

  10. گیمن، ژ. دوشن، (1363)،زرتشت و جهان غرب، چ2،ترجمه مسعود رجب نیا، تهران: مروراید.

     

  11. مقدم، محمد، (1380)،جستاری در باره مهر و ناهید، تهران: هیرمند، 1380.

     

  12. نولدکه، تئودور، (2537)، حماسه ملی ایران، چ3، ترجمه بزرگ علوی.مقدمه سعید نفیسی، تهران: نشر سپهر.

     

  13. نیبرگ، سامئول هنریک، (1388)،زرتشت در تاریخ، ترجمه سیف‌الدین نجم آبادی، زندگی و اندیشه زرتشت،  سیری در زندگی و اموزه های زرتشت، به اهتمام علی دهبابشی، تهران: افکار.

     

  14. نیولی، گراردو، (1381)،زمان و زادگاه زرتشت، سید منصور سید سجاد، تهران: اگه، 1381.

     

  15. ورمازرن، مارتن، (1345)،آیین میترا، ترجمه بزرگ نادرزاد، تهران: کتاب فروشی دهخدا.

     

  16. وستا کرتیس، سرخوش، (1373)،اسطوره های ایرانی، ترجمه عباس مخبر، تهران نشر مرکز.

     

  17. ویدن گرن، گئو، (1377)،دینهای ایران، چ1، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: اگاهین ایده.

     

  18. هنینگ برونو، والتر، (1364)،زرتشت سیاستمدار یا جادوگر، ترجمه کامران فانی، تهران: نشر کتاب پرواز.

     

  19. هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان، (1386)،تاریخ فرهنگ و تمدن هخامنشیان،کتاب اول ودوم.. ترجمه پرویز رجبی. تهران: نشر ماهی.

     

  20. هینلز، جان، (1385)،شناخت اساطیر ایران، چ10،ترجمه، ژاله اموزگار و احمد تفضلی، تهران: چشمه.

     

  21. یا ما اوچی، ادوین ام، (1390)،ایران و ادیان باستانی، ترجمه منوچهر پزشک، تهران: ققنوس.

     

 

 

 

انگلیسی:

 

 

1-     Derrida,Jacques,Dissemination,trans.Barbara johns on Chicago, university of Chicago press 1981.

 

 

2-     Liverani,m.(2003)rise and fall of media in continuity of empire assyr –ia, media,persia edited by G.B.lafranchi et al.1-12

 

 

3-     Mattew waters (2011),note on the medes and their empier,university of wisconsin,eau claire.ISBN 978193430937

 

 

4-     Vermaseren,m.j.(1956) the miraculous birth of mithras.

 

 

5-     Schmitt,r, (1991) the Bistun Inscriptions of Darus the Great,old Persian Tex,Corpus inscriptionum iranicarum,I.I.I, London:school of Oriental and

 

 

6-       Gnoli,G. (1989) the Idea of Iran,An essay on its origin, SOR,LXLL,ROME.

 

 

7-       BROWN, S.C,(1988) The Medikos Logos of Herodotus and the Evolution

 

 

of the Median State, in H. SANCISI-WEERDENBURG

 

 

(ed.), Achaemenid History 3, Leiden.

 

 

 

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی