کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

گذار از قفس عصبیت حزبی برای طرح سئوال اصلی و دریافت امر کلی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | جمعه, ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۴۳ ب.ظ


گذار از قفس عصبیت حزبی برای طرح سئوال اصلی و دریافت امر کلی 

   

از گرفتاریهای مهم امروز کورد، عدم درک سئوال اصلی است. هنوز سئوال را نیافته ایم جوابهای مطلق را سرازیر کرده ایم. و چون هنوز در آستانه طرح سئوال اصلی و دریافتی از شکاف و بحران مسئله کورد چون امر کلی نداریم، راه حلهای ارائه شده، نه مرتبط با شکاف و بحران مسئله کورد، بلکه نسخه های ایدئولوژیکی است که بجای هدایت شکاف به سنتز، باعث تراکم شکاف میشود. طرح سئوال اصلی کورد، قطعا فراتر از عقلانیت حزبی است. عقلانیت نامعقول حزبی نه تنها قادر به طرح سئوال نیست بلکه عصبیت آن مانع از پرسشگری و جوابهای روشنفکران ایدئولوگ حزبی و دور زدن بحثها بر منافع حزبی، مانع از ملتفت شدن به طرح مسئله است. برای یافتن مسئله اصلی و شکاف اصلی جامعه و فرهنگ کورد، باید به مرحله پیشاحزبی اما از زاویه تجربه پساحزبی نگریست. منطق حزبی، به طور بنیادینی، بنیادهای جامعه ی کوردی را در مسیری خارج از مسیر اصی هدایت کرده است و چون در انحراف از سئوال اصلی کورد طراحی شده اند، نه تنها التیامی برای شکاف نبوده اند، بلکه در خواب کردن و پوشش سئوال درست، نقش اصلی را داشته اند و در عدم نتیجه چون ادم دردمندی که برای فرار از بحران روحی خویش به مخدر پناه می برد و با ماندن در بحران روحی، مصرف را بالاتر می برد، تشکل حزبی در کوردستان نیز روزبروز بیشتر میشوند در حالی که نه بحران روحی با مخدر چاره میشود، نه بحران فکری کورد با حزب جدید و تغییر حزبی و، چون احزاب نه بر مبنای شکاف اصلی جامعه و بحران فکر کورد بلکه تقلیدی از بیرون بوده اند، و معرفت متاخر از سیاست و عصبیت حزب است، سوالهای مصنوعی و بی ربط به جامعه طرح و همان جوابهای دیگریها، نیز برای آن مطرح می شود. برای مثال پرسش بنیادی کورد نه سنت و مدرنیته است نه اسلام و سکولاریسم، نه سرمایه داری و سوسیالیسم و نه دیکتاتوری و دموکراسی، اما چون احزاب به تقلید از احزاب جوامع دیگر شکل گرفتند که مسائلی چون سوسیالیسم و سرمایه داری، سنت و مدرنیته و یا اسلام و سکولاریسم در آنها مسئله است، همان مسائل را معیار ایدئولژیک حزبی قرار داده اند، که به طور بنیادی ارتباطی با بنیاد بحرانهای کورد ندارند.  نامهای احزاب کوردی براستی تهوع آور است و دفاع هرکدام از ایدئولوژیهایی، فلج کننده طرح معرفتی مسئله اصلی کورد بوده و هست. و چون به اصطلاح روشنفکران، به ظاهر در درون جامعه کورد اما در باطن در بیرون آن ایستاده اند، مسائل مطرح شده آنان بی ارتباط با شکافهای جامعه و بازتولید عقلانیت حزبی با وجود دشمنیهای ظاهری حزبی است برای مثال طرح سکولاریسم در باشور، همچون لنینیسم احزاب چپ مطرح کننده سکولاریسم، چیزی جز بحثی ایدئولوژیک و بت سازی جدید نیست و فاقد هرگونه مبنای معرفت شناسانه است چون سئوال و شکاف اصلی جامعه ما، شکاف اسلام و سکولاریسم نیست و جز کپی ناشیانه ای از روشنفکران از قدرت طرد شده ایرانی، هیچ مبنایی در جامعه کورد ندارد. عقل نامعقول حزبی، مانع از تولد عقلانیت کوردی شده است، و برای یافتن سرچشمه عقل کوردی باید سنگریزهای حربی را به دور ریخت. چون اهل فکری در کوردستان نداریم و عصبیت حزبی بر تفکر وجود نداشته آنها می چربد، در صورت دعوت نشدن از آنها برای ریاست حزبی و دفتر سیاسی، بدون هیچ مبنای فکری تازه و بدون نقد ناتفکر کهنه به فکر تغییر حزب یا ایجاد حزب تازه می افتند. در حالی که بحران کورد معرفتی است و به اصطلاح ناسیونالیسم کورد کودک مرده به دنیا آمده ای بیش نیست و احزاب، حشرات پوسیدگی جسم مرده کورد هستند که باعث خودخوری خودشان که همان خوردن جسم بی روح متولد شده ی کورد است. بنیاد بحران کورد به بحران بنیاد حزبی باز می گردد نه کارکرد و ایدئولوژی یا رهبری آنان. بنابراین برای گذار از عصبیت حزبی در رسیدن به معرفت ملی، باید به مرحله پیشاحزبی اما با تجربه پساحزبی بازگردیم تا بتوان خارج از گرداب عصبیتهای حزبی، طرح معرفت شناسانه وتاریخی ای از مسئله کورد داشته باشیم. چون هنوز به طور معرفتی و فلسفی کورد مسئله نشده است، راه حلهای حزبی چون سم ماده شتر، نابینا اما پرقدرت، پا بر زمین کوبیده و گرد و خاک ناشی از آن، مانع از دیدن مسئله اصلی شده است. یعنی عقل نامعقول حزبی نه تنها خود مولود عدم درک مسئله است، وجودشان باعث ناپدید شدن بیشتر آن میشود. برای دریافت امر کلی و سیاسی، چاره ای جز گذار از عصبیت حزبی که بر سر جزئیات اجتماعی گرد وخاک می کنند نداریم. برخلاف ملتهای دیگر که احزاب در چهارچوب زبانی، فرهنگی و جغرافیای مشخص ملی شکل گرفتند، احزاب کورد نه در چهارچوب ذکر شده کوردی بلکه با درونی کردن چهارچوبهای دیگریها، مانع از تشکیل چهارچوب ملی شدند و از همان آغاز با نامها و استراتژیهایی چون خودمختاری برای کورد و دموکراسی برای دیگریها، که همان اندازه مسخره بود که گاندی مدعی دموکراسی برای امپراتوری بریتانیا میشد، آوانگارد حراج هرگونه چهارچوب ملی و درونی کردن چهارچوبهای دیگری شدند وبا نهادینه شدن عصبیت حزبی، حس ملیگرایی از نطفه خفه و مانع از طرح سئوال اصلی هویتی و درک امر سیاسی شدند. صدر تاریخ ملی دیگریها در ذیل تاریخ حزبی، اما صدر تاریخ حزبی ما در ذیل تاریخ ملی قرار دارد. در ملتهای دیگر حتی اگر حزب مقدم بر دولت بوده، بر مبنای فکر ملی و دریافتی از امر سیاسی بوده است اما احزاب کورد نه بر مبنای فکر و تاریخ ملی بلکه فکر ملی دیگری طرف مبارزه، مبنای وجودی آنها بوده است به همین دلیل اساس نامه احزاب کوردی بویژه در ایران، مطابق با اساس نامه احزاب قوم حاکم در حفظ تمامیت ارضی دیگریها که همان تجزیه خودی است، شکل گرفته است. نتیجه آن این بود که از ابراهیم احمد تا قاسملو می گفتند، ظلم دولتهای حاکم نه تنها برای کورد، بلکه برای تمامی عراق و ایران است و باید در اتحاد با احزاب اپوزسیون دیگری، به جای دولت کوردی، سعی در دموکراتیک کردن دولت حاکم دیگری داشته باشیم. طبیعی است این استراتژی که خون هزاران کورد را به هدر داد، نتیجه فکر کوردی نبود و خون کورد نهال سلطه دیگری را به درخت تنومندی تبدیل کرد که جز در زیر سایه آن، موجودیتی نخواهیم داشت.

بنابراین برای رسیدن به آستانه تاریخ ملی باید از تاریخ ناتاریخ حربی گذار کرد. احزاب کوردی با پذیرش چهارچوب جغرافیایی و هویتی دیگریها، باعث امتناع امر سیاسی کوردی و مسئله کورد را به امری اجتماعی چون حق برابر کاسته و با این کاهش، گدای سیاسی جایگزین کنش سیاسی شد. در حالی کە مسئله کورد نه حقوقیست نه اخلاقی و نه اجتماعی و طبقاتی بلکه پرسشی فلسفی از بودن و نبودن است. عصبیت حزبی از آغاز با تقدم کردار اجتماعی بر امر سیاسی و کلی و به هدر دادن انرژی ملی، مانع از درک خلا، برای درک و پر کردن آن و طرح درست مسئله کورد شدند. عصبیت حزبی عقل متولد نیافته ملی را در رحم فلج و با درخواستهای طبقاتی و اجتماعی از دیگری، امر سیاسی را در کورد نابود که با ورود عملی در دنیای سیاست هنوز فاقد ذهنیت سیاسی و محرک کردارهای سیاسی چیزی جز عصبیت حزبی نیست. لاجرم ما در مرحله پیشا سیاست هستیم و چون امر سیاسی را به اجتماعی تقلیل داده ایم و حس ملی را به عصبیت حزبی، دریافتی از مسئله کورد چون امر کلی نداریم. برای خارج ساختن کورد از گرداب عصبیت حزبی و فرابردن آن از مسئله ایی اجتماعی باید به معرفت کلی دست یافت و معرفت کلی که مقدمه طرح کورد چون امری سیاسی فرا اجتماعی است، جز با درک کلی تاریخ کورد که لازمه آن هم معرفت فلسفی و هم سواد تاریخی است، ممکن نمیشود. اما ما یا به طور انتزاعی بدون درکی فلسفی در نظریات فیلسوفان غرق شده ایم غافل از آنکه فلسفه نه اطلاعات جزئی و میوه آماده بلکه متد و پرسشهای کلی است و یا از سطح مکررات ژورنالیستی و جوێن دان حزبی فراتر نمی رویم.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

فره ایزدی، زرتشتی یا میترایی. ایرانی یا کوردی؟

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۵۴ ب.ظ

فره ایزدی، زرتشتی یا میترایی. ایرانی یا کوردی؟

واژەی فرە ایزدی به معنای نشانه یا آیت الهی، که سوژەی اصلی عقل سیاسی ایرانی است، تنها معنای متاخر آن ایرانیست در حالی که اصل واژه مادی، و معنایی متفاوت داشته است. اصل کوردی آن فره یعنی زیاد very ایزدی است. فره امروز هم در زبان کوردی از پرکاربردترین پسوندهاست مانند فره دنگی و فره خوشی و ... . ایزد نیز اصل واژه ی آن کوردی است که امروزه در میان ایزدیها نیز باقی مانده است البته نه به معنای خدا یا حداقل تصویر امروزی از خدا، بلکه به معنای شاه بوده و فره ایزدی، یعنی فره شاهی و تعدد شاهی.  با سلطه پارس بر ماد و مصادره این واژه، متناسب با سیستم سیاسی خویش معنای آن را وارونه و محتوایی پارسیـ زرتشتی به آن دادند به معنی نشانه الهی و همچون یک خدای مطلق، شاه که تجلی خدا و دستورات وی قوانین خدا، قرینه زمینی اهورا نیز بود. همانطور که در ماد معنای آن متناسب با سیستم متکثر شاهی ماد و آیین قرارداد اجتماعی میترا بود. اما چرا به جای فره شاهی به فره ایزدی نیز مشهور بوده در حالی اصل واژه شاهنشاهی نیز نه پارسی بلکه مادی بوده است. به این دلیل که یک معنا داشته اند و ایزد یا خدا همان شاه بوده و گسستی بین ایزد ـ خدا با شاه ـ مردم شکل نگرفته بود و خدا که در اندیشه دینی و اساطیر ایرانی به خالق انسان و نظم سیاسی تبدیل که شاه نماینده وی یا قرینه زمینی وی است، در اندیشه سیاسیـ حقوقی مادـ میترا، نه خالق بلکه مخلوق، همانطور که نظم سیاسی نه در ادامه نظم کیهانی، بلکه مخلوق و مصنوع قرارداد اجتماعیـ میترا مردم بود. خدا در آن زمان هنوز به آسمان انتقال داده نشده بود و چیزی جز عقل توافقی و توافق مردم نبود به این معنی که خدا نه تنها خالق انسان نبود که اراده ای برای صدور قانون یا کن فیکون داشته باشد بلکه اصلا ماهیتی از خود ندارد و ماهیت وی همان توافق حقوقی یا میترا است. واژه ایزد، امروزه در میان ایزدیها باقی اما مانند بسیاری دیگر از مفاهیم و سمبلهای دیگر چون نوروز و چهارشنبه سوری و ...، فقط اسم آن باقی مانده اما معنای زرتشتیـ اسلامی به خود گرفته است و همان ایزد خالق زمین و آسمان تبدیل شده است. نکته دیگر مصادره تمای این واژه ها توسط عقل ایرانی و دگرگون کردن معنا و زدن مهر خود بر آنهاست که با همان معنای وارونه دوباره به خورد ما داده اند و به شاکله بندی سوژه کورد با آیینه معنایی خویش پرداخته اند. زمانی که در ماد خدا مخلوق و همان توافق جمعی انسانها بود طبیعی است، بهشت و جهنم و متافیزیک نیز معنی نداشته است. به همین دلیل هینتس به درستی اصل واژه پردیس که در عربی شد فردوس را مادی، اما پردیس یا بهشت در ماد، در همین دنیا بود که با تغییر واژه ایزد مخلوق به ایزد خالق و به آسمان بردن آن، پردیس نیز به بهشت آسمانی تبدیل شد و انسان از عاملیت تشکیل نظم سیاسی در ماد، به ماده و برده نظم سیاسی تقلیل یافت. واژه خودا هم اصل ان مادی است به معنی خودتوانا این واژه در میان بادینیها امروز نیز به شکل خودی تلفظ میشود که همان خود است و خودا جمع خودها که با سلطه فرهنگی پارس به اسمان رفت و از جمع خودها به خالق خودها دگرگون شد. این شکاف بین انسان و خدا، بین نظم سیاسی و الهی که در ماد وجود نداشت، از سئوالات اصلی امروز ما و راه حل پر کردن این شکاف دغدغه اصلی ماست که اکثر مسائل امروزی چون دیکتاتوری و دموکراسی، اسلام و سکولاریسم و ... حل خواهد شد. این شکاف یکی از سرآغازترین شروع تفکر فلسفی و سیاسی است و در شعرای ما هم این شکاف مشهود است برای مثال نالی گاهی در میان طبیعت و گاهی زن به دنبال مطلق می گردد که باید مطلق را به سرمنزل خویش همان توافق سیاسی است بازگرداند. زمانی که خدا در زمین و مخلوق بود، بهشت نیز در زمین بود اما با شکاف خدا از سیاست، بعد از سلطه پارس، میترا قرارداد که همان خداست امکان تحقق نیافت و میترا پردیس از حوزه اجتماع گسست و به پستوی فلکلوریک و ادبیات پس روی کرد. میترا پردیس سوژه اصلی هرگونه نقد ادبی و میتراـ قرارداد سوژه اصلی هرگونه نقد سیاسی است. اما کوردی عاقیبو شر خریکی چیه؟؟؟؟ انجمنهای ادبی بیهوده بدون ارتباط آن با سوژه کورد و کوبونه وهای بی معنی در فضای آزاد بدون سقف و دیوار؟؟؟؟ بدبختانه تر اینکه غافل از این امر مهم، کسانی در توهم فردوسی کورد می زیند و اما از فرهنگ عظیم ایرانی می گویند؟؟؟؟. سوژه اصلی و سنگ خارای تاریخ و تمدن کورد میترا با دو مفهوم قراردادـ پردیس است. در عدم امکانیت تحقق میتراـقرارداد، میتراــپردیس در ادبیات لانه کرد و سکسوالیته فولکلوریک کوردی بازمانده ان است. زمانی که نالی و سالم در زن به دنبال مطلق می گردند، زمزمه پردیس است و خانی با دعوت به اتحاد میتراــقرارداد. امروز میتراـقرارداد با عصبیت حزبی وارونه شده است، اتحاد با دیگری و دشمنی با خود و میترا پردیس در نبود قراداد یا امتناع سیاسی کورد از حوزه اجتماع گسسته و به پستوی شعر عقب نشینی. درک دیالکتیکی این دو مفهوم پیش زمینه دریافتی از امر کلی کورد است. سنگ خارای تمدن و تاریخ کورد همین است که به طور سمبلیک و نااگاه از لالش تا سلطان اسحاق، از ذکر قادری تا پیرشالیار. از گاکشی تا خروس بری، از ادبیات نخبه تا فولکلوریک عامه مانده است، اما معنای آن در خطر نابودیست و ذهنیتها دیگر کوردیـمیترایی نیست. حتی میتراـقرارداد هم هست هم وارونه این رسوب سنگ خارای میترا در احزاب است که این همه از توافق با دیگری میگویند، اما نااگاه و وارونه، توافق با دیگری و دشمنی با خود. این است اهمیت معرفت تاریخی برای سیاست و هویت امروزی. نقد و سمینارهای ادبی بدون سوژه ادبیات کورد، میتراـپردیس، آب در هاون کوبیدن است و نقد سیاسی بدون پشتوانه میتراـقرارداد تکرار مکررات است. این شکاف سراغاز تفکر فلسفی کورد است که پیش زمینه همه شکافهای دیگر و لاجرم مقدمه هرگونه طرح معرفت شناسانه است. این پیوند تاریخ با امر سیاسی و فرهنگ ادبی است که بدون آن نقد ابی از حد تفنن مشاعره ای فراتر نخواهد رفت و نقد سیاسی از حد جوین دادن حزبی.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

فلسفه و پیشینه هەڵپەڕکێ در پیوند با میترا.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۴۲ ب.ظ

فلسفه و پیشینه هەڵپەڕکێ در پیوند با میترا.

میترا آیین قدیم کوردها به معنای پردیس ـ قرارداد است که قرارداد، شکل حقوقی و سیاسی آن است و پردیس سبک فرهنگی و اجتماعی آن که متاسفانه در بی تاریخی ما، تنها جنبه سمبلیک میترا به شکل ناخودآگاه باقی مانده است و درک درستی از معنی آن نداریم. جنبه باقی مانده سمبلیک میترا یکی گاوکشی است که از لالش ایزدی تا پیرشالیار هورامان و یارسان باقی مانده است که متاسفانه معنای اسلامی ـ زرتشتی به آن قالب شده است و شکل دیگر تصویری و سمبلیک آن، هەڵپەڕکێ یا رقص کوردی است که اگرچه هروز در آن می زییم اما تاکنون به آن نینیشیدەایم که فلسفه و پیشینه آن چیست و حاوی چه معنایی است که در این مختصر به زبانی ساده به تفسیر آن در پیوند با میترا ـ مهر خواهم پرداخت.

هلپرکی، رقص کوردی، از سمبلهای شادی بخش امروز کورد است که چون ما هر روز مثل ماهی در دریا در درون آن می زییم، شاید هیچوقت به آن نیندیشیدەایم. هلپرکی، رقصی کوردی و حامل حافظه تاریخی روح سمبلیک کورد و نماد آیین کورد، میترا و بازگشت به اصل است اما اکنون بدن ما در هلپرکی آزاد است، اما به آن خودآگاهی نداریم. از نظر مفهومی هلپرکی بدن کامل است که مفهومی میترایی است که برای اولین بار سهرەوەردی، آن را احیا که متاسفانه مستشرقینی چون هانری کربن با وجود کشف، آن را با تفسیر ایرانی ـ عرفانی تحریف کردند. در حالی که تفسیر بدن کامل در خود واژه بدن است به این معنی که نه تنها حامل تفسیر عرفانی روح کامل یا انسان کامل فردی عرفا نمی تواند باشد، بلکه ضد ‌آن است  و بدن کامل نه گسست از بدن و زیست زندگانی آن چون روحانیت عرفا، بلکه لذات و توافق تک تک بدنهاست. راقم این سطور مصداق مفهوم میترایی بدن کامل را حلقه هلپرکی و در شکل ناقصتری حلقه ذکر دراویش می دانم که تاکنون هیچ کس متوجه آن نشده است. در مورد هلپرکی من دو تفسیر دیده ام که هردو ریشه جنگی برای آن در نظر می گیرند که مورد نظر من نیست. اگر از تفسیر جوزف کمپل که به مناسبت دیگری گفته است استفاده کنیم، هلپرکی وحدت بدون واسطه فرد و خدا، سوژه و ابژه و وحدت بدون تاریخ فرد و کل است چون کل جمع تک تک بدنها و خدا همان جمع خودهاست. هلپرکه شکل سمبلیک روح کورد و حامل سبک زندگی اجتماعی و سیاسی کورد، البته به شکل ناخودآگاه است. هلپرکه نقاشی زندگی سیاسی و اجتماعی کورد و تصویر میترا است. هلپرکی نماد تمثیلی میترا به دو معنای قرارداد و پردیس است. میترای اصیل ـ نه میترای برساخته ایرانی به معنای خورشید و یا فرشته اهورامزداـ  آیینی بدون شریعت و پیامبر است که از هرودت تا مایو هوفر و ویدن گرن مادی بودن آن را اثبات کرده اند. امروز تنها جنبه سمبلیک میترا به شکل ناخودآگاه مانند گاوکشی از لالش ایزدی تا پیرشالیار هورامان و تا یارسان و البته نقاشی آن در هلپرکه باقی مانده است اما ذهنیت ما در تفسیر آن اسلامی و زرتشتی و یا از حد فولکلوریک فراتر نخواهد رفت که برای دریافت معانی آن باید میترا و برای درک میترا باید تاریخ قدیم کورد را بشناسیم که در این مختصر نمی گنجد اما به طور خلاصه میترا به معنای پردیس ـ قرارداد است. اولین بار میه و پل تیمه دریافتند که میترای مقدم به معنای قراراد اجتماعی contract است که تمامی روابط حقوقی اجتماعی و سیاسی از خانواده تا سیاست بر مبنای قرارداد یا توافق شکل می گیرد یعنی توافق با رضایت مقدم بر تمامی اصول پیشین دینی، اخلاقی و عرفی است و تنها اخلاق توافق است و میترای مقدم هیچ ربطی به میترای خورشید و خدا شده ایرانی و هندی ندارد. جنبه پردیس میترا به معنای بهشت، در هیچ متنی در پیوند با میترا به آن اشارەایی نشده است و برداشت خود من است. تنها هینتس پردیس را واژه ایی مادی می داند که فردوس عربی مصادره آن است لاجرم مفهوم سازی سیاسی و فرهنگی میترا به عنوان سوژەی مرکزی لامرکز تاریخ کورد در پیوند با سمبلهایی امروزی کورد چون هلپەرکە و گاوکشی برداشت راقم این سطور است.

میترائیان در قدیم در غارهای تاریک چون غار امروز لالش، که باستان شناسی برخی از آنها را از مراغه تا آمد کشف کرده است، بعد از گذار از هفت خوان که مرحله پیر یا قرارداد است، گاوی را کشته و با نوشیدن شراب و بنگ، به شادی و رقص یا همان هلپرکی می پرداختند. در تمثیلهایی که باقی مانده است میترا در دل صخره با چاقو و مشعل به دست از دل زمین خاکی زایش می یابد و اطراف صخره تصاویر ماهها و فلک نقش بسته است یعنی میترا از دل زمان و مکان به دنیا می یابد و با کارد روزی باید گاو مقدس را بکشد و مشعل نیز ضد خورشید است و تنها در تاریکی، مشعل روشن می شود  نه در معرض روشنایی خورشید، مانند لالش امروز. یعنی ضد خورشید و اولین کار وی به زانو در آوردن خورشید و سپس، گاو که نماد گنبد آسمان و معنویت است را، برای بشر قربانی می کند و حیوانات همرا وی در این قربانی، مار و عقرب هستند که نماد زمین می باشند. یعنی برخلاف ادیان دیگر که برای خدا، انسان،حیوان و غرایز و آزادی بشر را قربانی می کنند، در میترا این خداست که برای بشر خودش را قربانی می کند و بعد از قربانی به جای ده فرمان و شریعت برای سرکوب غریزه، مردم می رقصند و زیست غریزی خویش را اگزیستنس می کردند.

 میترا بعد از مرحله آخر هفت خوان و رسیدن به مرحله پیر یا قرارداد، ظهور و رقص و شادی آغاز میشود؟ یعنی میترا خود, قرارداد اجتماعی و توافق است که کشتن گاو که نماد روح و متافیزیک است تمثیل گذار از هفت خوان در زدودن بدن از الودگی روح است و پذیرش برابری همه در توافق و قرارداد است که بعد از توافق با رضایت و برابری، به شادی و هلپرکه در شکل بدن کامل می پردازند یعنی هلپرکه شکل تمثیلی میترا به هرد معنای قرارداد و پردیس است دایره هلپرکه که دست در دست هم دارند، قرارداد و شادی و رهایی آن، پردیس است. اگر چه در عرفان معنای پیر شکل معنوی به خود گرفته است اما رگه هایی از آن در حلقه هلپرکه دراویش امروز مشاهده میشود مانند این سرود: آمان آمان یا پیر آمان امشو شەوەکەی عهد و پیمان.

 غار، نماد زمین خاکی و دنیا است که چیزی خارج از آن وجود ندارد و خدا همان جمع خودها یا توافق بدنها است. اصل واژه خودا به قول بن ونیست مادی است که هنینگ به درستی آن را خودتوانا تفسیر می کند که امروز در زبان کرمانجی به شکل خود, یعنی خود تلفظ میشود که پایین تر به تغییر معنا و واکنشها در برابر میترا می پردازم. یعنی خدا همان جمع و توافق خودها و روح همان بدن کامل که هلپرکه نقاشی آن است.

لاجرم بهشت یا پردیس نیز در همین دنیا است چون خدایی ماورا جمع خودها وجود ندارد. همان آزادی و رقص و مستی در هلپرکی سمبل بهشت است.

 مصداق سیاسی ـ قراردادی میترا در مادها مشهود است که دیااکو در هگمتانه به معنی محل اجتماع با رای عموم انتخاب میشود و فاقد هرگونه مشروعیت الهی، خون و متافیزیکی است تنها به خاطر توافق با رضایت مردم و سابقه درخشان حقوقی که داشته است برگزیده میشود یعنی هیچ مشروعیت متافیزیکی، الهی در شاه جز گزینش با قراراد اجتماعی وجود ندارد و سیاست یا دولت هیچ ماهیت پیشینی حق الهی، خونی و بر اساس هیچ شریعت و حقیقتی نیست تنها ماهیت آن خواست و رضایت مردم انتخاب کننده است لاجرم مردم نه ماده و برده دولت بلکه عامل و محق بر دولت هستند و سیاست نه در ادامه نظم کیهانی یا ابزار تحقق حقیقت فیلسوف شاه و شریعت الهی بلکه مصنوع و در خدمت زندگی انسان است. 

 جنبه مشهود میترا ـ پردیس را در مزدکیان و خرمدینان می توان دید که تنها توافق با رضایت، مبنای تمامی روابط است و هیچ اخلاق و دین و شریعتی در محدود کردن لذت بدنی انسان جز رضایت و توافق وجود ندارد و توافق مقدم بر هر قانون و حق و اخلاق و شریعتی است. که هلپرکی شکل سمبلیک میترا در هردو معنا است. 

جنبه پردیسی آن همان رهایی غریزه و شادی است که نیچه آن را رقص دیونیزوسی می خواند و غریزه زمینی فدای روح معنوی نمیشود که در هلپرکه شاهد آن هستیم. جنبه سیاسی آن تشکیل بدن کامل یعنی دولت از توافق و جمع تک تک بدنهاست یعنی قرارداد و رضایت مردم مقدم بر دولت که، کلیت و وحدت دولت فراتر از توافق کثرتهای جزئی نیست به همین دلیل تیمه میترا را پیشرفتەتر از قرارداد اجتماعی روسو می داند نماد آن، بدن کامل هلپرکه از بدنهای فردی تشکیل شده است. در هلپرکه نقطه شروع و پایان حلقه یکی است و سرچوپی هربار تغییر می یابد و هربدنی امکان سرچوپی شدن دارد. دایرەایی که سرچوپی به دنبال گاوان و گاوان در پی سرچوپی، نفی سسله مراتب و تغییر آسان آن دو نسبت به هم است. هربار سرچوپی با رضایت عوض می شد و چون در حلقه دایره هلپرکی، آغاز و انجام معلوم نیست و هر آغازی پایان و هرپایانی آغاز، با چرخشی،سرچوپی به گاوان تبدیل و گاوان نیز سرچوپی می شد و در گسست بدنها یعنی دست هم را رها کردن، کلیت هلپرکه تمام میشود یعنی کلیت دولت همان توافق افراد و در صورت عدم رضایت میتوان آن را فروپاشید. کلیت هلپرکی، بدن کامل، تک تک بدنهاست لاجرم خوددا همان حلقه خودها بود و تقسیم بندی سوژە و ابژە، کل و جز، خدا و فرد وجود و دولت و جامعه معنی نداشت که در گسست از میترا ـ ماد و عدم درک یا نفی زبان تصویر هلپرکی، تاریخ و فلسفه و دین یا زبان متن و ابزار جای آن را گرفت. تمثیلهای میترایی از طریق امثال صیاحت نامه فیثاغورث به دست افلاطون رسید اما فضا و معنای آن در همان ماد باقی ماند که در تحیر زبان تصویری آن،فلسفه یعنی زبان ابزاری و متنی را زایید یعنی فلسفه فرزند جهل است اما وی جهل را وارونه و غار میترایی رارا نماد جهالت و غفلت کرد که در برابر آن مثل چون خورشید را تعریف که، جایگاه ایده های کامل چون انسان کامل و روح کامل است و تنها راه فضیلت رهایی از تاریکی غار و رسیدن به عالم روشنایی است که تنها معدودی قادر به آن هستند

 که واکنشی به بدن کامل هلپرکی در غار تاریک بود چون در هلپرکه همه بدنها با هم برابر و خوددا همان توافق بدنهاست لاجرم امکانیت دین و پیامبر و فیلسوف شاه برای هدایت بشر به خدا نیست.

 دینیار کینه توز، زرتشت طاقت آن را نیاورد و به شرق گریخت و کل متن گاتها واکنشی در برابر قربانی گاو و تاریکی و غار و شادی هلپرکی است. وی میترای گاوکش را به اهریمن تبدیل کرد که با وام اهریمن زرتشت توسط اسلام و یهود و...آن را شیطان خواندند و در مقابل آن اهورامزدا را برساخت در برابر تاریکی غار آتش و نور اهورایی، در برابر شادی هلپرکه، مقیدات دینی و اخلاقی و در برابر گاوکشی،به تقدیس گاو و نفرین مار پرداخت. در برابر سیاست مصنوعی و توافقی ماد، سیاست را در ادامه نم کیهانی تعریف که شاه نه منتخب مردم بلکه برگزیده خداست و پردیس را به آسمان مصادره کرد که تنها پیروان وی و شاه جواز ورود به آن را دارند اما در پردیس زمینی میترا، همه امکان حضور داشتند. 

 ابراهیم در تحیر خانه خدا در تاریکی غار کوهی، خانه خدا را در صحرا در معرض خورشید ساخت و به جای قربانی خدا برای انسان، قربانی کردن بشر برای خدا را رسم کرد در غار خوددا در درون آن بود اما خانه خدای صحرا تهی از خدا بود. مسیح مصادره کننده میترا نه تنها برای نان و شراب و بابانوئل بلکه حلول خدا در بشر اصل مصادره وی است اگرچه در برابر زمینی و زیستی بودن میترا، ملکوت اعلی معنویت را برساخت. یعنی تاریخ گسست در تداوم میترا است از سوی مصادره کننده تمثیلهای آن از سوی دیگر وارونه کردن معنای آن از زمینی ـ جسمی به معنوی و متافیزیکی که جز با اندیشیدن به کل تاریخ امکان تاریخ نویسی کورد وجود ندارد چون همانطور که در مقدمه کتاب گفتم، کورد یکی از مهره های بازی شطرنج تاریخ نیست بلکه قواعد ناپیدای بازی تاریخ است که خود در درون آن بازی جایگاه مشهودی ندارد.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

فقدان ذهن کوردی و طرح مسائل مصنوعی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۰۹ ب.ظ

فقدان ذهن کوردی و طرح مسائل مصنوعی
در فقدان ذهن کوردی، مغز کوردها جعبه حفظ اندیشه های دیگری شده است و به مسائل جوامع دیگر در تقلید از اندیشمندان آنها می پردازیم. در فقدان ذهن کوردی قادر به دیدن مسائل و تضادهای جامعه خود نیستیم و مسائل جوامع دیگر را سوژه اندیشیدن خود کردەایم. برای مثال به ناروشنفکران باشور بنگرید، گیر دادن به این علمانیت یا سکولاریسم، کسی نیست بپرسد کجا مسئله اصلی و سئوال ما علمانیت است آیا قحط موضوع اندیشیدن است؟؟به مجلات روژهەڵات بنگرید، مقاله می نویسند، جهانی شدن و قومیتها و.. تیترهای بی معنی که تنها کاغذ سیاه کردنی بیش نیست چون ذهن کوردی نداریم و تنها از ذهنمان چون جعبه جمع آوری استفاده می کنیم تصور کرده ایم با عناوین بزرگ می توانیم خود را صاحب اندیشه کنیم نوشتن همچنین مقالەهایی آسان است سرچی در گوگل و سرهم کردن چند دیدگاه که قبل از ما هزاران نفر در باره آن اندیشیدەاند، نه اندیشیدن، حفظ و تکرار اندیشەهای دیگران است. یا نوشته های از توتالیتاریسم و دموکراسی و پوپر و ناسیونالیسم و ملت و… در حالی که دنیایی از سوژه بکر، دور و بر ما ریخته است اما در فقدان ذهن کوردی، سوژەهای بکر کوردی را نمی بینیم و به تقلید از روشنفکران ایرانی و اسلامی، مسائل آنها را بازنویسی می کنیم. ما می توانیم به هگل و افلاطون بیندیشیم اما یاد نگرفتەایم که چون آنان به مسائل جامعه خود بیندیشیم لاجرم نه اندیشمند بلکه حافظ اندیشەهای دیگری و مغز ما جز معده قورت دهنده ساندویج آماده نیست. نفهمیدیم که داستایفسکی شاید تنها با اندیشه، فضولی در خانواه همسایه کرده باشد که شاهکار برادران کارامازوف را سراید، نفهیدیم که ممنوع شدن خروس جنگی مسئله همان روستا بود که با اندیشیدن به آن صدسال تنهایی نوشته شد. جمع آوری و سرهم بندی کردن در مورد جهانی شدن، ناسیونالیسم، ملت، سکولاریسم و…اندیشیدن نمی خواهد، نوشتن درباره دولت اندیشیدن نمی خواهد اما نوشتن اینکه کدام دولت کوردی، اندیشیدن می خواهد و در فقدان ذهن و فکر کوردی، کسی یارای درافتان به آن را ندارد. سرچی در سایتها و مجلات کوردی داشته باشید، اثری از فکر کوردی در آنها نخواهی یافت. چون سوژەهای کوردی، بکر و بر روی آنها قبلا اندیشیده نشده است، نوشتن درباه آنها براستی سخت است، هیچ کس خود را درگیر آن نمی کند و چون گربه محروم از گوشت با القابی چون تعصب و فاشیسم و …خود را از آن تبرئه می کنند. حتی اگر بخواهیم از نظر اندیشەایی، سوژەایی کوردی را بیندیشیم از سوژه کورد دور و تنها به مرور اندیشەها می پردازیم برای مثال مصاحبەایی در مورد رسانه و حلبجه را سال گذشته خواندم، از نظر بحثهای فکری غربی خوب بود و ما فهمیدیم فلسفه غربی می خواند اما یک کلمه در آن مصاحبه، براستی اضافه و ناهنجار بود و آن کلمه، حلبجه بود چون تنها در آغاز اسمی از آن برد و در ادامه غرق در بحث نظری بدون تطبیق آن با موضوع گفتگو شد. ما تنها غرق در اندیشه فلاسفه غربی هستیم، بدون تطبیق و یا الگوبرداری از آن اندیشەها در اندیشیدن به مسائل کوردی. غافل هستیم فلاسفه از اندیشیدن به بحران، تضادها و تاریخ خویش، فیلسوف شدند و ما اگر بخواهیم چون آنان اندیشمند بشویم با حفظ کردن اندیشەهای آنان، اندیشمند نخواهیم شد. تاریخ را از هگل و مارکس و حتی فوکوی ضد تاریخ بگیرید حتی یک صفحه و یک مفهوم از آنان باقی نمی ماند که ما استفاده ببریم اگر فوکو تاریخ تمدن جامعه خویش را با موشکافی نمی خواند نه قادر به نوشتن جنون و تمدن میشد نه تاریخ جنیسیت. تنها با الگوبرداری متد آنان در خواندن و کشف کردن تاریخ خودی، شاید انگشت کوچک فوکو و هگل شویم نه با حفظ اندیشه آنان. می فهمم، مانند موضوعات قلمبه سلمبه و فلاسفه غرب، اندیشیدن و نوشتن به موضوعات کوردی، پرستیژ ندارد و حتی شاید اکنون تحقیر آمیز باشد اما باید اندیشیدن را آغاز کرد و قضاوت بماند برای آینده. جهالت خویش، نسبت به تاریخ خودی را با توجیهات مسخره اینکه تخصص ما تاریخ نیست، ما تاریخ نداریم، تاریخ تعصب است و…توجیه نکنید چون تاریخ تخصص هیچ کدام از فلاسفه از ارسطو تا مارکس و فوکو نبود.این آفت علمی بود که گفتم، اما آفت دیگر, فقدان ذهن کوردی، اخلاقی و، ضعف اعتماد به نفس کوردایتی است.مثلا منطقی است که کورد شاخه و سگ نگهبان مرز ایران در تاریخ بوده است، منطقی است از روم تا چین و…بخشی از ایران باشد اما چنان بە تهی بودگی عادت و بردگی بودن را درونی کردەایم کە تا کسی همتی برای تاریخ نگاری مستقل کورد و رهایی کورد از سلطه تاریخ نویسی دیگران داشته باشد متهم می کنند به مرتجع و متعصب و فاشیسم که تاسف بار و براستی اوج بردگی درونی و تهی بودگی گویندگان آن را می رساند.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

ذهن کوردی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۰۷ ب.ظ

ذهن کوردی

ترشحات کوردها چه در متد و چه در محتوا، از ذهن کوردی نیست. برای مثال اکثریت قریب به یقین کوردها استاد حکم صادر کردن و فتوا دادن در محکومیت هم دیگر هستند که ذهن فقهی عربی است و باید بگویم با تمام ادعای علمانیت و ناسزا گفتنها به اسلام و عرب، ذهنیت فقهی ـ عربی دارید. نگاه خیر و شر که ما خیریم و آن یکی شر،ذهنیت کوردی نیست بلکه با تمام بد و بیراههایی که به ایران می بندید، دارای ذهنیت ایرانی هستید نه ذهنیت متکثر و تقدیری کوردی. ذهن کوردی، قبل از فتوا و حکم و قبل از حکم و اخلاق دیگری است. اگر هگلی بگوییم، روح کورد ازاد است اما خوداگاه نیست، اگاهی ما خودی نیست، دیگری است، مانند همان ذهنیت فتوا صادر کردن عربی و خیر و شر ایرانی. البته باید به جای واژه روح هگلی، جسم، غریزه و یا هستی اجتماعی کورد ماقبل اندیشه وسیاست را گذاشت که آزاد است اما خودآگاه نیست این روح یا هستی چه زمانی به خود آگاه میشود؟ خوداگاهی هستی کورد به خود و خودآگاهی ما به آن،دو روی یک سکه است. کورد خودآگاهی ندارد و ذهن کورد،جعبه آگاهی دیگری است. سال گذشته دوستی مطلبی نوشته بود که ما کورد شدەایم اما کوردستانی نشدایم، نظر من برعکس است، ما کوردستانی هستیم اما کورد نشدەایم. کورد مرد یا مرده به دنیا آمد کورد شدن تنها با خودآگاهی کوردستان به خویش، امکان ظهور دارد. برای کورد بودن با وام گیری از هوسرل باید به خود چیز کورد قبل از تمامی تعریف و مفاهیم دیگریها و احساس و اعتقاد کوردی بازگردیم. همان آیینه بدون زنگ و لکه همان هستی اجتماعی قبل از ورود به فکر و سیاست. باید از کوردیت خطا تهی بشویم تا بر مبنای کوردستان، با آغاز از نقطه صفر دوباره کورد بشویم. به کورستان بنگرید، تکثر عجیبی در کوردستان هست، صدها مذهب و آیین و زبان و فرهنگ، که با هم همزیستی مثال زدنی دارند قرنها ایزدی و مسیحی و مسلمان و شافعی و سورانی و کرمانج و هورامی و….با هم زیستەاند یعنی هستی اجتماعی و سمبلیک کوردستان، کوردی است اما در گذار به عالم سیاست و فکر که کورد سیاسی و روشنفکری، از احزاب اسلامی تا حزبهای علمانیت و قلم به دستان، همه مشغول فتوا صادر کردن و حکم دادن خیر و شر نسبت به همدیگر هستند.یعنی ذهن، دیگر کوردی نیست و هستی غریزی آزاد کورد، خودآگاه کوردی نیست و هرآگاهی که هست، کوردی نیست لاجرم در گذار از کوردستان به کورد، از کورد گسست می کنیم و دیگری میشویم چون، روح ـ جسم کورد، آزاد است یعنی کوردستان تکثر و برابری را پذیرفته و ازاد است اما خوداگاه نیست چون ما با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد به آگاهی نرسیده ایم، بلکه در امتناع فکر و سیاست کوردی با ذهنیت دیگری و ایسمی به آگاهی رسیدەایم و هرگونه سیاستمدار شدن و متفکر شدن، گسست از کورد می شود چه علمانی و چه مذهبی، جنگهای احزاب و مداحان و….برخلاف هستی متکثر ماقبل اگاهی کوردستان،کوردی نیست. برای خودآگاه کردن هستی اجتماعی کورد، باید سوژه کورد، روح پنهان کورد را درک که همان کشف هستی اجتماعی آن است اما نه با وحی خدای فرا هستی کورد، حال این خدا ایسم غربی باشد یا دین دیگری بلکه با درک خود هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، قبل از آگاه شدن با آیات شیطانی دیگری. چون هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، خود, خوددای صاحب وحی است به همین دلیل می گویم خوداگاهی هستی غریزی کورد و تولد سوژه کورد دو روی یک سکه است تا هستی اجتماعی کورد خودآگاه نشود، فاقد سوژه فکری و سیاسی کورد هستیم و تا سوژه کورد ظهور نیابد، هستی اجتماعی کورد خودآگاه نمی شود چون تنها با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، سوژه کورد ظهور و این همان خودآگاه شدن هستی اجتماعی کورد به خویش نیز هست که مقدمه تولید فکر و سیاست کوردی است. باید سوژه ممتنع کورد با ادیسه روحانی خویش سفری در تاریخ نانوشته کورد داشته باشد که با آن، از سویی، سوژه، آگاه و ممکن میشود و از سوی دیگر، هستی کورد خودآگاه.
من خودآگاه شدن این هستی غریزی را درک میترای سمبلیک از ادبیات تا یارسان و هلپرکی و لالش و.. می دانم.اما شاید بگویند این هم تعصب و آیین است؟ نه، من می گویم میترا قرارداد،بدون هیچ اصول و ذاتی است و هیچ کس نمیتواند به اسم تحقق آن ذات، ادعای حقیقت خودی و نفی دیگری کنند. حال طرف قرارداد، ایزدی باشد یا مسلمان، سورانی باشد یا کرمانج، پارتی باشد یا پ.ک.ک، شیخ و ملا باشد یا روشنفکر، عشیره باشد یا طبقه متوسط، تنها شرط، پذیرفتن قرارداد با حجاب جهل نسبت به نتیجه آن و جهل نسبت به گذشته طرفین قرارداد است که ما روشنفکریم و شما نه.ما کورد هستیم و شما نه، پس باید ما آن بشویم و شما نه. تنها دیگری، مخالفان قراراد هستند و همه به یکسان حق برابر در آن دارند و هیچ حق پیشین عشیرتی، دینی، زبانی و حزبی در آن راه ندارد.میترا پردیس نیز متکثر و آزاد است، به دیسکوها بنگرید همه رنگ و همه نژاد و همه جنس،

در دیسکو مثل هەڵپەڕکێ، همە در رقصیدن و بودن آزادند پس در هلپرکی که شکل سمبلیک هستی اجتماعی و سیاسی کورد است، همه بدون توجه به ماهیت پیشین و تصمیم بعدی که از کجا آمده اند و به کجا می روند، در بودن و مشارکت آزادند.
اینکه هلپرکی سلسه مراتب قبیله و تعصب ناموسی در آن نفوذ یافته است، شرط نیست متاسفانه باید بگویم نه تنها ذهن ما کوردی نیست، هستی غریزی سمبلیک ما نیز دارد نابود میشود. چون در دایرەی هەڵپەڕکێ نقطه اغاز و پایان، سرچوپی و گاوانی، یکی است کسی از ماهیت و فردیت دیگری نمی پرسد چون جمع و کل مهم است، کل و جمعی که جز بدن تک تک افراد نیست. فردی که قبل از هلپرکی ـ رقص کوردی، ماهیت فردی خویش را دارد اما در هلپرکی، فرد هضم در کل میشود و فردیتی برای قضاوت کردن و تعصب و حکم صادر کردن دیگر وجود ندارد. چون فرد، هضم در کل و جز کل حق قضاوتی برای فرد ممکن نیست. هلپرکی، زمان ازلی است، وحدت فرد و خدا یا خود خودهاست. هلپرکی، بازآفرینش اسطوره ازلی آفرینش است که خوددا ـ میترا در دل زمان و مکان ظهور و خویش را قربانی می کند و در بهشت آن زیست غریزی بشر رها میشود این مرحله، قبل از ظهور زمان تاریخی است، تاریخی که در آن با درونیت عرف دیگری، تعصب ناموسی و سلسله مراتب عشیره در ما راه یافت. زمان آغازین الهی، ماقبل قواعد و عرف تاریخی بشری، درک کلیت خودداست و خوددا همان زدودن فردیت و عصبیتهای جزئی و هضم شدن در جمع است. قبل از هلپرکی، آزاد هستید هر دین و زبان و ایسم و حزب و خاندانی داشته باشید، همچنین بعد از هلپرکی نیز آزاد هستید به هر مسلک و مذهب و فنی بپردازید، اما در هلپرکی ماده بی صورتی هستید که دایره جمع هلپرکی، به شما صورت خواهد بخشید، فرد بی ماهیت و جسم بی روحی هستی که تنها ماهیت و روح را هلپرکی ـ توافق قرارداد به تو می دهد یعنی برابری و ماقبل تقسیم بندی زبانی و مذهبی بشری،یعنی عهد الست عرفا و، عهد با خدا که شبیه خوددا بشویم. این همان میتراـ قرارداد نیز هست یعنی توافق و قرارداد، مبنای تشکیل دولت و سیاست است و در قرارداد باید فراموش کنی که از چه عشیره و از چه مذهبی هستی، از چه حزب و چه طبقه ای هستی و بعد از قرارداد پاسخگوی کدام رئیس و خاندانی باشی، چون در قرارداد، ما به زمان ازلی به پیش خوددا باز می گردیم و در پیش خدا همه برابریم و قبیله و عشیره و زبان و دین متفاوتی نداریم این تقسیم بندیها الهی نیست، ازلی نیست، بشری و تاریخی است و در دوری از خوددا در دام این تقسیم بندیها افتادیم که حزب، عشیره، لهجه، شهر و یا مذهب ما برتر از دیگری است. بنابراین، برای رهایی از گمراهی و کفر، چاره ایی جز بازگشت به خوددا نداریم. خوددا، ماقبل خیر و شر شماست، خوددا فراتر از قضاوتهای مغز متعصب و کوچک شماست به آغوش خوددا بازگردید تا به سعادت برسید و دست از حکم صادر کردن نسبت به همدیگر بردارید دست از حق به جانب بودن در خیر خواندن خود و شر خواندن دیگری بردارید، حق قضاوت تنها از آن خودداست و خودا جمع خودها و همان هلپرکی است، نفی هر حرب و زبان و مذهب، نفی قسمتی از دایره هلپرکی است که نظم کل هلپرکی را در هم می ریزد. شما هر لحظه در نقطه متفاوت صف هلپرکی قرار می گیرید پس به هر طرف نگاه بغض داشته باشی به خود داشته ایی و نفرت از هر نقطه هلپرکی، نفرت از کل آن است و برهم زدن هر نقطه هلپرکی برهم زدن کل حلقه هلپرکی است. این سمبل سیاست ماست، دایره کورد آغاز و انجام آن چرخشی است گالته را تمسخر کنی خود در یک دورزدن آن خواهی شد. در حجاب جهل، به قرارداد بپیوند چون حق انتخابی برای رقابت نداری و تمامی افراد حلقه برابر هستند و هر فرد و حزب و…تنها تکمیل کننده حلقه هلپرکی یا قرارداد سیاسی است و تنها در هلپرکی ـقرارداد صاحب صورت و معنا خواهی شد و تماشاگران تورا خواهند دید هیچ تماشاگری، بیرون هلپرکی را نخواهد دید مگر برای هدفی غیر از تماشا آمده باشد. پس تنها راه دیده شدن شرکت در حلقه هلپرکی است لاجرم از معنا دهی به خود با دین، عشیره و فکر دیگری دست بردار و به وجه الله صورت خدا که صورت توست بازگردد.
اگر توین بی هەڵپەڕکێ را به عنوان یک دین بی دین میشناخت بە جای حج، آن را درمان تعصب و نژادپرستی امروز می دانست.حج نیز عرف چند قبیله بیشتر نبود امپراتوری جهانی آن را جهانی کرد چون صاحب امپراطوری طرح آن را بر پایه سمبل همان قبایل پردازش کرد ما سمبلهای بهتری چون هلپرکی داریم نه تنها امپراتوری برای جهانی کردن نداشتیم متاسفانه صاحبان امپراتوری کورد، بدون درک روح سمبلیک کورد، در فقدان ذهن کوردی، با ایدهای دیگری روح کورد را نابود می کنند.در دایره هلپرکی همه برابر هستند چون خوددا همه را برابر آفرید بدون هیچ حق و تعصب پیشین فکری و حزبی و ایسمی خاندانی و زبانی و عشیرتی و طبقه ایی. به خوددا بازگردید که همان توافق برابر است. به خوددا بازگردید و دست از بت پرستی بردارید.

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

تنها اندیشه موضوع اندیشیدن است(ذهن کوردی)

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ

تنها اندیشه موضوع اندیشیدن است(1)

اندیشه، تنها اندیشیدن به مفاهیم کلی است نه به عینیت و کثرتهای جزئی. بنابراین موضوع اندیشه تنها کلیت است نه جزئیت. برای مثال نقد و ستایش فلان حزب بر اساس تصور حزب دیگری، دیگر اندیشه نیست عشق و کین است که تنها از اندیشه سواستفاده می کند باید خود حزبیت و مفهوم حزب را اندیشید. سالها از عمر واژه پیشمرگ می گذرد ما به پیشمرگ عشق ورزیدیم، از پیشمرگی ستایش کردیم و پیشمرگی را شاید ترسو خطاب کردیم و شاید تحقیر کردیم اما چرا تاکنون به پیشمرگ مستقل از این و آن پیشمرگ، مستقل از پیشمرگ این حزب و آن حزب، به عنوان مفهومی کلی نیندیشیدم؟ سدەهاست کورد مفهومی سیاسی شده است ما به این کورد و آن کورد اندیشیدیم از زاویه این حزب و آن حزب به کورد نگریستیم، فلان رهبر و حزب را نماد کورد و دیگری را ضد کورد کردیم اما چرا به کورد مستقل از تعینات جزئی آن نیندیشیدیم؟  ما با احساس و اعتقاد کورد و یا این حزب و آن حزب هستیم اما با معرفت نه، چون خود کورد و خود تفکر حزبی و مفاهیمی چون پیشمرگه مستقل از تعیینات ملموس و شخصی آن برای ما موضوع فکر کردن نشد. بارها در درون هلپرکی زیسته و به تماشای آن پرداختیم، اما آیا هیچوقت هلپرکی به عنوان یک مفهوم موضوع اندیشیدن ما شد؟

چیزی کە ملموس و موجود است، موضوع اندیشه نیست مثل این حزب و آن حزب بلکه موضوع اعتقاد و شور است. کورد، تهی از تعیینات عینی آن، موضوع اندیشه است که ما تاکنون به دلیل فقدان تفکر قادر به انتزاع آن نبودیم. کورد جزئی این حزب و آن حزب، این لهجه و آن لهجه، این بخش وآن بخش، موضوع اعتقاد و احساس است نه اندیشه. کورد کلی مقدم بر تمامی تعیینات جزئی، موضوع اندیشه است و چون تاکنون موضوع اندیشیدن نشده است به همین دلیل حزب و ایسم و لهجه و ناوچه بر کورد بودن مقدم است. به همین دلیل گذشته زمانی یک قرن پیش ما، گذشته تاریخی نشد و تا سوژه کورد متولد نشود، کورد و مفاهیم دیگری چون پیشمرگ، ابژه اندیشیدن نمی شود و جالب است تا کورد چون مفهوم، فراتر از تعیینات حزبی و شخصی ابژه اندیشیدن نشود، سوژه کورد متولد نمی شود و این چرخه تکراری به چه معناست، من نمی دانم. تا کورد چون کلیتی فراتر از تقسیم بندیهای حزبی درک نشود، فرد کورد از قفس حزبی و ایسمی و غریزه شخصی رها نخواهد شد و جالب است تا فرد کورد به دنیا نیاید کورد به کلیت انتزاع نخواهد شد. تا فردی آیینه را از زنگزگیها و لکه ها پاک نکند، قادر به دیدن تصویر کامل خویش نیست پس تا در مقابل آیینه کورد با لکه های حزبی و ایسمی به خود ننگریم، با وجود لکەها ارایش کردن بی معنی است چون قادر به دیدن نیستیم که بفهمیم بهتر شدیم یا بدتر و شاید بدتر از قبل ارایش بشیم. زمانی که ایرنا بارزانی را مرد شلوار کوردی پوش خطاب کرد همه شروع به عکس گرفتن با لباس کوردی و پخش در شبکه های اجتماعی کردند، همان زمان مطلبی تحت عنوان کوردهای صامت نوشتم و اعتراض خویش را بیان کردم. من که به آن اعتراض کردم بهتر از کسانی که چون ماهی در دریا، تنها با تصویر، اعتراض خویش را نشان دادند، می فهمیدم روح کورد سمبلیک و تصویری است چون خوددای کورد نه موضوع گفتگو و وحی و متن بلکه خدای تصویر و سمبلیک است اما با وجود درک آن چرا اعتراض کردم؟ چون اکنون زمان گسست هاست تا از روح سمبلیک کورد گسست نکنیم قادر به درک سمبلیک بودن روح کورد نیستیم تا گسستی احساسی و اعتقادی از کورد نداشته باشیم قادر به اندیشیدن به کورد چون کل نیستیم. هرگاه به کورد چون کل اندیشیدیم و دریافتیم آنگاه می فهمیم که کلیت کورد همان کثرت تعیینات است برای درک کورد چون کل، برای گذار از هستی اجتماعی به هستی سیاسی کورد باید ذهن کوردی داشته باشیم. برای ترشح ذهن کوردی که مقدمه فکر و سیاست کوردی است، باید هستی اجتماعی و غریزی کورد، در  ماقبل فکر و سیاست امروزی را درک و اندیشید برای اینکه سیاستمداران و احزاب و قلم به دستان ما نه تنها با احساس و قلب کورد باشند بلکه ایده و سیاست کوردی نیز داشته باشند باید صاحب ذهن کوردی بشویم و ذهن کوردی تنها با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد تراوش می کند نه با فکر و فلسفه دیگری، چون ذهن کوردی معده نیست پر از خوراک دیگری کنیم و بعد بالا بیاریم و اسمش را تولید فکر بگذاریم ذهن کوردی جعبه نیست پر از آت اشغال فلسفه غربی و ایده دیگریش کنیم، ذهن کوردی متد است، خود اندیشیدن است و تا صاحب ذهن کوردی نشوید قادر به نوشتن تاریخ کورد برای درک هستی سیاسی کورد نیستیم چون تاریخ کورد در هیچ کتابی نوشته نشده است ذهن کوردی تراوش بدن کوردی است که در مطلب بعدی به آن می پرازم. 

#هێرش_قادری🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

کورد اکنون از تولیدات عقل پارسی است.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۴ ب.ظ

کورد اکنون از تولیدات عقل پارسی است.

   عقل ایرانی برخلاف عقل عربی ـ ترکی تنها سرکوب گر نیست بلکه در کنار سرکوب و کشتارهای تاریخی که از کورد کرده است، تولید کننده نیز هست و کورد ایرانی تولید کرده است. متاسفانه در میان کوردها باوری به شباهت و هم فرهنگی و تاریخ مشترک کورد و پارس هست که این شباهت اگر واقعیت داشته باشد دلیلی بر تاریخ و فرهنگ یا نژاد مشترک نیست بلکه به دلیل درونی شدن سلطه پارس در کورد یا مصادره فرهنگ کورد توسط پارس است که چون ما درکی از زیربنای فیزیک سیاسی متافیزیک ایرانی نداریم، و متعاقب آن تاریخ سیاسی خود را ننوشته ایم و تاریخ را به ناتاریخ ایل و عشیره محدود کردیم، درکی از تقابل و تضادتاریخی و فرهنگی ـسیاسی ایرانی ـپارسی با کورد ـ ماد را نداریم. عقل سیاسی ایران با تمامی مولفەهای خویش  واکنش در برابر فرهنگ و هویت کوردی بود پس این شباهت فرهنگی و تاریخ مشترکی که می فرمایید چیست؟ دین ایرانی شده زرتشت، واکنشی در برابر آیین کوردی میترا بود که در دین زرتشت، میترابه اهریمن ودر تقابل آن اهورامزدا را انتزاع کردند ومتعاقب آن کورد به عامل اهریمن و ضحاک مغزخور و...ملقب گشت که امروز عامل اهریمن به عامل امپریالیسم و ضحاک مغز خور به کوردسربر تبدیل شد. نظم سیاسی استبدادی ایرانی ـپارسی که عملا برای حفظ سلطه بر سرزمین ماد و حفظ هژمونی پارس تشکیل شده بود واکنشی در برابر نظم سیاسی قراردادی ماد بود. سرزمین از آن مادبود که آن راتسخیر و اسم آن را پرسیا گذاشتند. دیگری یا غیر اساطیر ایرانی چون توران و ضحاک و اهریمن و ...، اگرچه خود آن اساطیر مصادره شده از ماد بود، کورد است پس نه فرهنگ و اساطیرمشترکی داریم و نه تاریخ مشترک. نژاد مشترکی نیز نداریم چون پارس مهاجر و از اقوام مغول ـ ترک هستند و کورد بومی این سرزمین. در دوران مدرن نیز فلسفه تشکیل دولت مدرن وتکوین ناسیونالیسم ایرانی در تقابل با جنبشهای قومی چون سمکو و خزعل و... بود. اما با تمام این تفاصیل چرا کورد ازتوهمات ایران فرهنگی و ایرانی بودن دست بر نمی دارد؟ به این دلیل است که از سویی ما هیچ درکی از تاریخ سیاسی خویش نداریم واز سوی دیگر عقل پارسی خوب بلد بود که در کنار سرکوب، کوردایرانی تولید کند و عینک خویش را بر چشمان ما قالب کند. رابطه ایران با کورد ازسویی سرکوب است از سویی تولید. برای مثال همان زمان که میترا رابه اهریمن تبدیل کردند، میترای سربه زیر و مطیع خورشیدپرستی ایرانی ـ زرتشتی را نیزتولید کردند که از خدایی مستقل به فرشته اهورا تقلیل یافت همانطور که کورد از ملت و سرزمین مستقل به شاخه ایی ازایران تقلیل یافت. در مهریشت روند تقلیل میترا ازخدایی مستقل و متقابل اهورا به فرشته اهورا به زیبایی توضیح داده شده است که در کتاب بیان کرده ام زرتشت ابتدا میترا را اهریمن و باقدرت تبلیغات ناشی از سلطه پارس که به دست آورد، میترا را از ردیف خدایان حذف می کند اما در کنار حذف وی میترای خورشیدپرست و فرشته زیردست اهورا را نیز تولید می کند میترا که هویت و استقلال خویش را ازدست داده است از اهورا گله می کند چرا به ستایش من نمی پردازی من که همیشه در جنگ بادشمنان و اهریمن تورا یاری کردەام. به دلیل پذیرش سلطه اهورا توسط میترا، این بار اهورامزدا به ستایش فرەوشی میترا می پردازد که همسطح من است و میترای خودمانی شده درجرگه فرشته اهورا پذیرفته می شود مقایسه شود با کورد که ابتدا در تقابل با پارس ومستقل بود با حذف وطرد کورد سیاسی با شمشیر و القابی چون ضحاک، کورد مودب و دوست پارس برساخته شد و چون گدایی میترا از اهورا، کورد تولید شده پارسی نیز به گدایی می پردازد ما حافظ مرزها بودیم به خدا ما تجزیه طلب نیستیم و انها نیز چون زیردست می پذیرند که کوردها ایرانی اصیل و ... هستند. یعنی عقل ایرانی ابتدا ذهن و روح ما را تسخیر کرد و بردگی ما درونی شد واز نظر سیاسی برای همیشه زیردستی و شاخه بودن را با افتخار پذیراشدیم. بنابراین تا ذهن ما از اسارت مفاهیم پارسی چون ایرانی بودن و ایران فرهنگی و...رهایی نیابد امکان رهایی سیاسی نیست که برای رهایی ذهن وروح ما باید درکی از تاریخ کلی یا تاریخ فرهنگی و سیاسی مستقل خویش بیابیم که از سویی وارونه تاریخ ناتاریخ ایل و عشیره است و از سوی دیگر در تقابل با ذهنیت و تاریخ نگاری ایرانی است. تاکنون آنها ما را تعریف وتاریخ ما را به عنوان بخشی از تاریخ خویش نوشته اند اکنون ما باید از ابژه اندیشیدن آنها خارج بشویم و ایران راابژه اندیشیدن خود کنیم که روی دیگر سکه اندیشیدن به خود و خودآگاهی کورد است. احزاب با وجود صداقت عمل، در تئوری از تولیدات گفتمان عقل پارسی هستند طبیعی است تولیددیگری قادر به رهایی سیاسی ما از دست همان دیگری نیست چون خود اسیر آن هستند.ما به جای تقابل با سیاستهای فرهنگی آنان، هضم فرهنگ سیاسی آنان شدیم که جرات ندای الحاق باشور به ایران راسر می دهند. 🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

اسرائیل دوم در گفتمان سیاست خارجی ایران

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۳ ب.ظ

اسرائیل دوم در گفتمان سیاست خارجی ایران؟

در گفتمان سیاست خارجی ایران تشکیل کوردستان مستقل مساوی است با تشکیل اسرائیل دوم. اسرائیل در گفتمان سیاست خارجی ایران، نماد غده سرطانی است که باید آن را نابود کرد. اسرائیل نماد رژیمی است که فاقد خاک و بر مبنای توطئه امپریالیسم و سرمایه داری، قلب سرزمین اسلامی را اشغال کرده است و چون یک سیب فاسد سعی در فاسد کردن سرزمین وامت اسلامی دارد. اکنون هرگونه اقدام برای تشکیل کوردستان مستقل تشکیل اسرائیل دوم است به این معنی که کورد هیچ پیوندی با این خاک و سرزمین ندارد و سرزمین از آن دیگریهاست اما چون مردمی به اسم کورد در این سرزمین زندگی می کنند که از خارج نیامده اند، می بایست آنها را خودی کرد که شعار ایران فرهنگی رسالت خودی کردن را برعهده دارد که در صورت غیرخودی ماندن یا همان گرایش به سوی استقلال و عدم اطاعت از ایران، دیگری چون اسرائیل می شود. در بعضی از قبایل که انتقام قبیلەای از قاتل وجود دارد، اگر قاتل قبیله دیگری تبعیت قبیله مقتول را بپذیرد نه تنها قصاص نمی شود بلکه به عنوان یک خودی به رسمیت شناخته می شود در میان کفتارها نیز چنین است اگر کفتاری در میان گروه دیگری از کفتارها به دام بیفتد تکه تکه خواهد شد اما همان کفتار دیگری و دشمن  می تواند در صورت اطاعت یا ازدواج به تابعیت قبیله درآید و در کمال امنیت به سر ببرد دیالکتیک روشنگری دلیل این برخورد را ترس از ناشناخته می دانند. ژیژک دلیل نژادپرستی برعلیه یهودیان در اروپا را این می داند که پاسخ این پرسش که آنها چه می خواهند را نمی دانند چون خدای یهود برای آنان ناشناخته است دلیل ترس از کورد نیز چه می تواند باشد؟ ناشناخته و نااندیشیده ماندن کورد؟ عدم تجربه حکمرانی مستقل کورد که به دلیل فقدان تجربه آن، دیگران توان پاسخ به این پرسش را ندارند که آنها یعنی کوردها چه می خواهند؟ چه می اندیشند؟ چون آنها خدای کوررد را نمی شناسند که بفهمند کوردها چه در سر دارند؟ نااندیشیده ماندن کورد دلیل این همه ترس است چون تجربه حکمرانی مساوی است با گذار از تاریکی و نااندیشیده ماندن به حوزه اندیشیده که طبیعی است با فاش شدن نااندیشیده انگیزش اخلاقی اندیشیده شده دیگران از بین می رود. درباره پیوند با اسرائیل جدا از ناشناخته ماندن ماهیت اسرائیل که آنها جز توهم توطئه هیچ شناختی از اسرائیل ندارند، اسرائیل و اکنون کورد بازتاب نیمه تاریک و اهریمنی ذهن خود آنان است که به اصطلاح وجود اسرائیلی ـاشغالگر خویش را به دیگری فرافکنی و خود را  فلسطین اشغال شده قلمداد می کنند.

      از آسمان فلسفی به زمین سیاسی پایین بیاییم، پیوند کوردستان با اسرائیل، مسئله سرزمین را مطرح می کند که بازتابی از توسعه طلبی ایران است که در توهم احیای امپراتوری قدیم با ابزار سیاست خارجی و سپاه است که ابزار هژمونیک احیای این امپراطوری ایران فرهنگی و هلال شیعیسم است که از سویی کوردستان بخشی از ایران فرهنگی تعریف می شود که زمزمه الحاق و اشغال آن در روشنفکران و تجلی عینی آن در سپاه را می بینیم از سوی دیگر، مرز پیوند هلال شیعیسم است لاجرم در گفتمان سیاست خارجی ایران جایی برای کوردستان مستقل وجود ندارد چون تنها یک ایران و یک دولت ایرانی وجود دارد و کورد بخشی از فرهنگ ایرانی است نه سیاست و دولت آن. در حالی که اگر اسرائیل نماد اشغالگری است در هیچ گفتمانی جز گفتمان اشغالگری ایران، نمی توان پیوند کورد را با این سرزمین گسست و صاحبان ابدی و ازلی این سرزمین کوردها بودەاند این ایران است که اسرائیل اشغالگر است و تکوین و تداومش تنها با اشغال سرزمین دیگری ممکن بوده است و کورد اشغال شده.

عقل تسخیری کوروش در مخیله سیاسی قاسم سلیمانی(خامنه ایی) بازتولید گشته است و ایران فرهنگی و هلال شیعیسم که در هردو یکی به دلیل دولت ـ ملت بودن و دیگری امت واحد اسلامی تنها یک دولت ـ خلافت مقدور است و کورد همچنان باید اجتماعی و بردگی را پذیرفته و به امرسیاسی و کلی گذار نکند. از سویی می گویند کوردها ایرانی اصیل و بخشی از فرهنگ ایرانی هستند، از سوی دیگر، نماد اسرائیل دوم که همان اهریمن است می شوند

 این برخورد دوگانه که کورد اجتماعی دوست و خوب است اما کورد سیاسی ـ مستقل،اهریمن ـ اسرائیل، سابقەایی دیرین در عقل سیاسی ایرانی دارد که در مطلب قبلی اشاره کردم میترای مستقل به اهریمن تبدیل شد و میترای مطیع به فرشته و یاری دهنده اهورامزدا که امروز نیز کورد مطیع، دوست و بخشی از ایران فرهنگی است و کورد مستقل، اهریمن و اسرائیل چون کورد اجتماعی منهای حاکمیت مستقل سیاسی، بردگان فارس هستند آشوریها نیز با مردم عادی ماد کاری نداشتند تنها اطاعت و خراج می خواستند به مردم برده(به قول هگل) برای به رسمیت شناخته شدن اربابی خود و برای تولید و کار احتیاج دارند.🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

تاریخ تکراری ایران. از کوروش تا قاسم سلیمانی.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۴۱ ب.ظ

تاریخ تکراری ایران. از کوروش تا قاسم سلیمانی.

   تاریخ تکراری اصطلاحی است که ریچارد فرای درباره ایران به کار می برد که سوای تغییر حکومتها و رهبران ماهیت تاریخ ایران تکراری است. من ترجیح می دهم از مفهوم هگلی تقدیر فراتر از جزئیات تاریخ برای تفسیر عقل سیاسی ایرانی ـ پارسی استفاده ببرم. تقدیر هر قومی در روزگاری مهر خود را بر پیشانی آن قوم خواهد زد هگل مثال ابراهیم پیامبر را می زند که مهاجرت را برگزیده و از همه گریزان می شود که تقدیر قوم یهود را رقم می زند. شاید دوستانی درباره من گفتەاند چرا در تحلیل همه مسائل امروزی سیاسی به هزارتوی تاریخ وارد می شوم به دو دلیل یک دلی ساده آن هزاران تحلیلگر هستند که به آن مسائل می پردازند که من تمایلی به تکرار مکررات ندارم. دلیل دیگر و اصلی آن به خاطر همین مقدمه کوتاهی است که ذکر کردم تاریخ تکراری ایران که درماورا تغیییر اشخاص و حکومتها، ماهیت و صورت تحولات تکرار می شود و ما ابژه این تاریخ تکراری هستیم لاجرم فراتر از اشخاص و حکومتها باید شناختی از آن یافته و به صورت بندی آن بپردازیم تا امکان رهایی از آن را بیابیم هدف من تبارشناسی اکنون است این عقلانیت در ماورا شعارهای دلربا،نمایشگر هستی سیاسی سلطه گر و متجاوز پارسی است که به نظر من عقل سیاسی ایران در پس تمامی گسستهای سیاسی همیشه بازتولید گشته است که روشنفکران ایرانی اسم آن عقل سیاسی را اندیشه ایرانشهری و ... نامیده اند که اگر آن را میشناختیم باشور حوزه نفوذ سلیمانی و سپاه نمیشد که اکنون عاجز بمانیم.  عقل ایرانی با کوروش تاریخی و فریدون اساطیری رقم خورد که مبتنی بر تجاوز و تسخیر سرزمینهای دیگر اقوام و به بردگی کشاندن مردم آنها بود که در استوانه خود کوروش نیز با افتخار اشاره کرده است من مردمان ماد و گوتی و...را وادار کردم بر پاهایم بوسه بزنند و برایم خراج بیاورند. ایران، نازمین است ناگزیر ایران زمینی وجود ندارد چون این قوم مهاجری از استپهای جنوب روسیه بودند و فاقد سرزمین که دیر یا زود مثل تمامی مهاجمان دیگر می بایست یکجانشین و متمدن می شدند که از بدشانسی ما قرعه به اسم کوردستان ـ مادستان افتاد که آن را تسخیر و اسم آن را پرسیا ـ ایران گذاشتند.قصد من بازگشت به گذشته نیست که مثلا بگویم به روسیه برگردند نه با بعد تاریخی آن تنها برای شناخت عقلانیت امروزی آن اشاره می کنم چون اگر بعد تاریخی آن امروز تاریخ مصرفی ندارد چون بهرحال مردمانی با زبان فارسی در این سرزمین هستند و صاحب آن هستند، بعد سیاسی و عقلی آن همچنان با آن درگیر هستیم که نمونه کامل آن تجاوز دوباره به کوردستان ـ باشور است کمااینکه هنوز ڕوژهەڵات در تسخیر ایران باقی مانده است. کوروش دولتهای ماد و .. را فتح و سرزمین آنها را چون ملک شخصی در میان طبقه نظامی تقسیم کرد. شکل اساطیری کوروش، فریدون است که ماد به ضحاک ملقب شد و طبیعی است در اساطیر که به قول ایگلتون نقش ایدئولوژی جوامع قدیم را داشتند به کوروش ـ فریدون جنبه خیر و منجی داده شد و به ماد ـ ضحاک، جنبه شر که کوروش متجاوز اشغالگر در اساطیر به قول فروید به منجی تبدیل شد که متاسفانه چون منبع اطلاعات هرودت خود پارسها بودند، آن اساطیر ـ ایدئولوژی، مهر علمی و تاریخی خورد و در حاکمیت حقیقت ماندگار گشت.با امروز مقایسه شود، اسرائیل دوم به چه معناست؟ یعنی کوردستان سرزمین آنان است و ما کوردها اشغالگر آن؟!!دقیقا چون گذشته که کوروش اشغالگر به منجی و حقوق بشر تبدیل و استیاگ به اژدها و متجاوز، امروز نیز همان است اشغالگر به صاحب و کورد صاحب زمین به اشغالگر آن؟!! اگر در گذشته اساطیر مشروعیت بخش تجاوز و وارونه کننده واقعیت بودند امروز ایدئولوژیهای چون ایران فرهنگی آن نقش را بازتولید می کنند باری بازگشت من به تاریخ، تاریخی و مربوط به گذشته از دست رفته نیست بلکه تبارشناسی اکنون است.

 داریوش به تثبیت متصرفات کوروش و سرکوب شورش قومهای مغلوب پرداخت که فقط در شورش فره ورتیش مادی که خود با افتخار در کتیبه بیستون آن را حکاکی کرده است 33 هزار  نفر را کشته و 18 هزارنفر را اسیر می کند. تعداد کشته از سویی عمومی بودن جنبش فرورتیش را نشان می دهد از سوی دیگر قصاوت و جنایت داریوش پارسی. داریوش در کتیبەها نوشته است داریوش شاه، شاه پارس...(ویسهوفر تاکید بر پارس را در تقابل با ماد می داند) به لطف اهورامزدا بر دروغ و دشمنان پیروز گشتم و نیزەهای پارسی را تا دوردستها بردم و اقوام ماد و فلان را مطیع پارس کردم که شکل امروز نیزەهای پارسی تا دور دستها میشود،صدور انقلاب تا دوردستها به فضل پروردگار خامنەایی و ایران فرهنگی فراتر از مرزهای سیاسی و هلال شیعیسم. دانش قدرت است کە عشایر حاکم باشور درکی از آن ندارند لاجرم ما نیز قربانی تاریخ تکراری دیگران میشویم با این تفاوت که آنها ارباب و ما برده. جنگ، جنگ روایتهاست. 🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

گذار به تاریخ، تکامل یا گسست و هبوط؟

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ

گذار به تاریخ، تکامل یا گسست و هبوط؟

گذار به تاریخ که همان گذار به کلام و متافیزیک است در تاریخ نگاری رسمی و فلسفی غربی، از هگل تا یاسپرس و بورکهارت، گذار از طبیعت به فرهنگ، از غریزه به معنا و یا از وحوشیت به تمدن تفسیر شده است غافل از آنکه گذار به تاریخ گسست و حتی هبوط از زبان تصویر به کلام(وحی و دیالکتیک)، از قرارداد به استبداد و از زمین و بدن به متافیزیک و روح بود. یاسپرس 800 ق.م و هگل نور زرتشتی و هایدگر و آرنت تمثیل غار افلاطون را آغازگر تاریخ یا گذار از طبیعت به فرهنگ می دانند. تاکنون مفسرین تنها ظهور آن را تفسیر و آن را ناشی از تحول و گذار به مرحله برتر تفسیر کرده اند و هیچگاه به نااندیشیده یا دیگری این تحول التفاطی نیافتند غافل از آنکه نه تحول بلکه گسست بود و نه تکامل بلکه واکنش بود به قول نیچه که به مناسبت دیگری گفته است تاریخ واکنشی شدن آغاز گشت تاریخ واکنشی شدن جایگزین تاریخ واقعی و کنشی گشت که در کتاب گفتەام تاریخ ایران و عقل سیاسی آن نیز واکنشی در تقابل هویت و کنش کورد بود که متاسفانه در عدم درک آن ما امروز حاشیه و واکنشی گشته ایم و آنها کنش و متن. اگر غرب را معیار بدانیم، تمثیل غار افلاطون را آغازگر فلسفه سیاسی غرب می دانند که در تقابل با آن عالم مثل انتزاع شد و در سابق گفتم تمثیل غار برگرفته از غار میترایان بود که در مقابل تاریکی آن مثل چون خورشید و به تقلید از خورشید برجسته شد. مفسرین در جهالت به نااندیشیده افلاطون و غرق در عمق بی عمق اندیشیده وی، به عالم مثلـ ایده، جنبه هستی شناسانه داده و غار را تمثیل فرض کردند غافل از آنکه غار واقعی بود که افلاطون تمثیلش کرد و مثل تنها جنبه معرفت شناسی دارد که افلاطون به آن بعد هستی شناسی داد این آغاز یک خطا بود که تاریخ یا متافیزیک نامیده شد که افلاطون در تحیر و جهالت به معنای غار آن را نماد جهل و غفلت خواند. در شرق دینیارکینه توز نه از روی جهل یا تحیر بلکه از روی کینه در تقابل غار و هلپرکه تاریکی درون غار، نور و آتش را برجسته و با اهریمن کردن میترا، اهورای چون نور را انتزاع کرد که آتش تجلی آن است. هگل نور زرتشت و ایران را آغازگر تاریخ می داند که گذار از طبیعت به روح بود غافل از آنکه نه تکامل بلکه گسست و واکنشی در برابر تاریکی و از نظر سیاسی واکنش نظم سیاسی کیهانی در برابر قراردادی بود. نقطه محوری تاریخ که همگان آن را آغاز می پندارند پایان یک آغاز  و نه تکامل بلکه هبوط و گسست از زبان تصویر به کلام یا متافیزیک بود. در زبان تصویر انسان با خدا میزیست اما زمانی که به قول ویتگنشتاین گفتن،وحی و دیالکتیک، جای نشان دادن را گرفت انسان از خودا گسست و خودا کە در مهر همان شاه و مخلوق قرارداد بود در زرتشت ـ ایران، به خالق تبدیل و نظم سیاسی مصنوعی و توافقی در طول نظم کیهانی خدا، طبیعی و مقدس قلمداد شد لاجرم انسان از خالق به مخلوق تبدیل شد. قبل از ظهور تاریخ،دین و فلسفه، خدا سیاسی و مصنوع و مخلوق بود که با ظهور تاریخ، سیاست خدایی جایگزین آن گشت که لازمه آن گذار از بدن کامل به روح بود. به همین دلیل شلینگ به درستی تاریخ را گسست از مطلق میداند و شاید ما خود مطلق هستیم. کورد ـ میترا،ابژه اندیشه تاریخ (فلسفه و دین) شد اکنون باید تاریخ و فلسفه و دین،ابژه اندیشیدن کورد شود تا کورد صاحب اندیشه و کنش گردد، در یک کلام از ابژه دیگری به سوژه تبدیل شود تا از حاشیه به متن بیاید فلسفه فرزند جهالت نسبت به سمبلهای مهری چون غار و قرارداد بود و مهر جهالت همیشه برروی فلسفه باقی خواهد ماند همانطور دین فرزند کینه بود و مهر کینه برای همیشه برروی تمامی ادیان باقی خواهد ماند.نه فلسفه صلاحیت نفی ذات را دارد نه دین صلاحیت نصیحت نفی کینه چون نه فلسفه هیچگاه از ذات جهالت و نااندیشیده خود رهایی یافت و نه دین از تقدیر کینه توزی خویش. فلسفه به هرسمت بنگرد، پشت سری دارد و دین هرقانونی بگذارد، ناقانونی دارد که درک آن پشت سر و این ناقانون آغاز دوباره کورد است که ما ابژه و علیت وجودی هردوی آنان بودیم و اکنون توان اندیشیدن نداریم مگر ابژه اندیشیدن داشته باشیم چون اندیشیدن بدون موضوع اندیشه امکان ندارد که با ارزشیابی دوباره ارزشها ما از ابژه تاریخ خارج و تاریخ، باید ابژه اندیشیدن کورد شود و کورد سوژه فهم آن لاجرم کورد نمی تواند بیندیشید مگر کل تاریخ را فهم کند که چرا دیگری تاریخ گشت؟ حتی اگر این اندیشیدن چون دیکتاتوری پرولتاریا موقتی باشد چون منطق کورد نه اندیشه بلکه تمثیل و عمل است اما در این دوره گذار به پایان تاریخ که همان آغاز آن است، چارەایی جز گسست از کورد برای تولد دوباره کورد نداریم و تنها اندیشیدن می تواند وضع حمل کند  که این پایان تاریخ، همان آغاز کوردـ مهر است. کورد دیگری تاریخ و دین و فلسفه با القابی چون جن و شیطان و..شد و تاریخ واکنشی در برابر ما بود که باید به چرایی آن اندیشید...ادامه...🔷 @HQADERI 🔷

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹