کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

۹ مطلب در ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

از مشروعیت کاریزماتیک ملا مصطفی به مشروعیت وابستگی خارجی مسعود بارزانی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۳ ب.ظ


از مشروعیت کاریزماتیک ملا مصطفی نەمر در بعث به مشروعیت وابستگی خارجی مسعود بارزانی در دموکراسی وارونه باشور.

ملا مصطفی بارزانی جدا از مشروعیت عشیره و عرفانی خاندان خویش که در رهبر شدن وی نقش بسزایی داشت، دارای مشروعیت کاریزماتیک و مردمی بود چندان که شاید بسیاری از پیشمرگه ها حتی اگر درکی از کوردیت نداشتند، بخاطر ارادت قلبی به بارزانی نه مر، پیرو و جان فدای وی میشدند چندان که اگر از پیشمرگه سئوال میشد، زن و بچه ات را آواره و به اندازه دو سیخ کباب حقوق نمی گیری پس چرا...؟ در پاسخ می گفت تەنیا سەری مەلا خۆش بێت ئیتر هیچم ناوێت و می دیدیم که زندگی ملا مصطفی نەمر، تفاوت چندانی با زندگی پیشمرگه هایش نداشت.همچنین، مشروعیت کاریزماتیک و جنگی ملا مصطفی جدا از انتقادهای وارده که مانند همه جنبشهای دیگر کوردی دلیل شکستش در اشتباهات خویش بود، نقش بسزایی در پروسه جنبش کورد داشت. بعد از دوران صدام و حاکمیت نیمه مستقل کوردی، مسعود بارزانی از سویی مشروعیت قانونی و توافقی داشت از سوی دیگر مشروعیت مالی. منظور از مشروعیت مالی بخشش بودجه های عموی در راه حقوق حزبی برای جذب مشتری و کسب آرای مردم که منطق سایر احزاب چون یکیتی نیز بود در واقع دموکراسی در باشور وارونه بود به این معنی که دموکراسی در غرب، حکومتها در وابستگی مالی به مردم یا مالیات مردم، توسط مردم انتخاب و پاسخگوی مردم بودند اما در باشور، این مردم بودند که وابسته حقوق حکومت و لاجرم این مردم بودند که توسط احزاب حاکم با بخشش حقوق انتخاب یا خریداری می شدند بنابراین با وجود ظاهر آن نمی توان از مشروعیت دموکراتیک به معنای غربی آن سخنی راند. بعد از قطع بودجه و پایان دوران ریاست قانونی مسعود بارزانی، در واقع پایان مشروعیت قانونی، توافقی و مالی ایشان بود و در شدت یافتن ناله اعتراضات مردم و سخنگوی باواسطه آنان، گوران، بارزانی برای تثبیت بقا خویش و حزبش، به کسب مشروعیت بین المللی، یعنی چون شاه ایران، وابستگی خارجی روی آورد. سلاح ایشان در توجیه آن، حق تعیین سرنوشت و جذب حمایت بین المللی برای استقلال است که مبنای آن همان عصبیت حزبی و قدرت شخصی و منطق بقا عشیره است. اینکه روداو و کوردستا 24 از زاویه کسب حمایت بین المللی و یا بین المللی کردن کوردستان بر روی آن مانور و با طراحی سئوالات با پیش فرض مفاهیم اسطوره ایی، جواب دهندگان را در چهارچوب از پیش طراحی شده گرفتار می کنند، و در پس مفاهیم اسطوره ای در خدمت خدمتگزاری حزبی هستند، بیانگر واقعیت سازی این شبکه ها است نه بازتاب دادن واقعیت و واقعیت همان منطق بقا عشیره و قدرت شخصی است که در فقدان مشروعیت قانونی و مردمی به دلیل ضعف مدیریت اقتصادی، سعی در کسب مشروعیت بین المللی برای تثبیت قدرت خویش دارد که از میوه های آن توافق موصل بود که نه توافق یک دولت یا ملت با دولتهای دیگر بلکه توافق یک حزب و شخص با دولتهای دیگر بود. در سیاست، منعی بر منافع شخصی و قدرت طلبی نیست و در ظاهر با وجود نیت شخصی در پشت این امر، در کسب مشروعیت بین المللی برای مسئله کورد و پیشبرد مسئله استقلال که منفعتی عمومی است نقش مثبتی دارد که جای تقدیر است اما به این سادگی نیست چون نه بارزانی درک سرباز ساده ایی چون شاه را دارد که از این امر در جهت امر کلی و منافع ملی و ارزشهای آن استفاده کند نه منطق پلورال حزبی کوردستان برخلاف قدرت تک بعدی ایران اجازه آن را می دهد و ضمن اینکه در آینده باید منتظر تبعات خطرناک آن باشیم. گسست مشروعیت داخلی و قانونی و گذار به وابستگی بیرونی باعث گرایش بیشتر به دیکتاتوری و پاسخگو نبودن به مردم میشود و حتی شاید نیازی به دموکراسی وارونه نیز نداشته باشد. بنایراین با توجه به حاکمیت منطق امارت و عشیره در لباس حزب در باشور و نظم ذاتا پلورال کورد، این مسیر کسب مشروعیت بین المللی نه به حاکمیت قدرتمند و ملی چون شاه ایران بلکه به بازتولید امارت گرایی و گسست هرچه بیشتر از دولت و مولفه های آن چون حاکمیت و هویت ملی میشود ضمن آنکه چون شاه ایران دموکراسی نیم بنده و وارونه باشور را نیز به کلی نابود و سیستم تواق حزبی به رقابت شدید حزبی و وابستگی دیگر احزاب رقیب به قدرتهای بیرونی و تقلید از منطق پارتی در بازتولید امارت گرایی میشود که در افق آن، مفاهیم کلی چون استقلال و دولت کوردی چیزی جز سرابی بیش نخواهد بود. باید خارج از عشق و کین حزبی و فراتر از مدح و ستایش ژورنالیستی و مفاهیم اسطوره ایی شبکه های انحصاری، با ابداع مفاهیم سیاسی و از زاویه فکر و وجدان کوردی به نقد منطق احزاب پرداخت که این کار در خلا صورت نخواهد گرفت و خلا، تمامی نقد و ستایشها را در چاه ویل دیگر احزاب خواهد انداخت. #هێرش_قادری


🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

آزادی از شیخ خامنه ایی تا شیوخ حزبی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۹ ب.ظ

آزادی، از ولایت مطلقه شیخ خامنەایی به ولایتهای مطلقه شیوخ حزبی.

خیلیها در این اشتباه هستند که برخلاف ایران در کوردستان عراق آزادی بیان وجود دارد غافل از آنکه نه آزادی بلکه چاپلوسی و بندگی عصبیت حزبی جایگزین بندگی ولایت فقیه شده است. اگر در حوزه پارتی، نقد یکیتی و گوران، آزادی است و برعکس، در ایران نیز بخاطر رضایت ولایت خامنه ایی فحش دادن به آمریکا عین آزادی است.جوین دادنهای گوران به پارتی و برعکس نه آزادی بلکه ازسویی عصیان غریزه نفرت عشیره است از سوی دیگر چاپلوسی و بندگی درونی شده حزبی و ارادت به کیش شخصیت روسای حزبی. اینجا، چهارچوبی فراتر از حزب وجود ندارد که عصیان حزبی را آزادی بنامیم و بدون کلیت و چهارچوب این ازادی نیست. در باشور درکی از دولت کوردی وجود ندارد اما هرحزبی خود یک دولت است و نقد از این حزب به آن حزب مانند جوین دادن های اعضای قبایل گذشته به همدیگر است یا فحش دادن به امریکا در ایران که نمی توان آن را آزادی نقد خواند. اگر محدودیت آزادی در ایران به خاطر سلطه کلی دولتی است اینجا درونی شدن عصبیت حزبی است و چنان بندگی درونی شده است که در عدم درک آن، چون دوران مشروطه ایران که شکستن شیشه ها را مشروطه می خواندند، بندگی حزبی را آزادی می نامند در حالی که نه نقد بلکه جوین دادن دراویش طریقتها در نفی شیخ دیگری و چاپلوسی و برساختن کرامات برای شیخ خودیست یا مدح و کین شیعه و سنی نسبت به امامان همدیگر. برساختن کرامات به شیوخ و یا احادیث برای امام خودی اکنون شده است برساختن کراماتی چون استقلال برای شیخ مسعود و کرامت مدنیت برای شیخ انوشیرون و دروایشی که منبر آنها تریبون روزنامه های حزبی است، غافل از بندگی خویش، نفرت از رقیب شیخ خویش برای کسب رضایت وی را آزادی می نامند.اینکه بگویند ما میدانیم کم و کوری یا کمبودهایی است ما می دانیم مشکلاتی هست اما بخاطر حق ملت کورد از استقلال دفاع می کنیم، چرب کردن زبان چاپلوسی است نه آزادی. بنابراین باید یک نکته را مدنظر داشت نباید از زاویه مدنیت و دموکراسی به نقد پارتی پرداخت و از زاویه دولت به نقد گوران که اولی با توجیه استقلال بهانه نفی دموکراسی بیابد و دومی با توجیه دموکراسی، بهانه نفی استقلال. باید از زاویه دولت خواهی به نفی و نقد پارتی پرداخت و از زاویه دموکراسی به نقد گوران چون نه پارتی درکی از دولت فراتر از عصبیت عشیره و رئیس آن دارد نه گوران درکی از دموکراسی فراتر از رقابت با پارتی. باور کنید اگر اکنون گوران در حاکمیت و اعلام استقلال به نفع تثبیت وی تمام میشد و پارتی اپوزسیون، اکنون پارتی مخالف اعلام استقلال بود و گوران مدافع آن وجالب است مداحان دو طرف نیز جایگزین هم میشدند. قلم به دستان و اساتید حوزه پارتی یا همان مریدان شیخ مسعود می گفتند حق ملت کورد است اما فعلاشرایط آن نیست و مداحان و مریدان گوران و شیخ انوشیروان برعکس آن چیزی که امروز می گویند. این شامل شیخ اوجالان نیز میشود که مرشدان وی الهام های وی را چون وحی پیامبران می پذیرند. نتیجه این میشود که دیگری کورد در این طریقتهای علمانیت حزبی هیچگاه به بیرون نمی رود و ما در چرخه ایی خارج از چرخه تاریخ به دور خود می چرخیم و تاریخ ساز نمی شویم و با علمانی کردن شهید طریقتها با پیشمرگه، با ارادت در جهت غرور و منافع شخصی شیوخ حزبی کشته و آواره میشویم و غافلیم این فداکاری صادقانه نه برای خدای کورد بلکه برای قاتلین آن است. بنابراین، ما چاره ایی جز جم کردن این شیوخ دروغین که به خاطر غرور و قدرت طلبی شخصی و البته منافع قتصادی از ارادت و تعصب دراویش سواستفاده می کنند نداریم. شما اگر شیوخ را بشناسید که من خوب می شناسم، بخاطر کاخهای اخروی و سادگی دراویش، زمینهای دنیوی آنها را مصادره می کنند و این با زور و خشونت نیست بخاطر سادگی و جهالت دراویش است که بخاطر ترس از عذاب خدا و امنیت روانی و اخروی خویش با ارادت آن را می بخشایند که این خدای عذاب در اینجا شده است دولتهای دیگری و ارادت حزبی جایگزین ارادت دراویش شده است. نکته دیگر علی رغم آن جنایتها، شیوخ، آدمهای متواضع و خوش برخوردی هستند بچەها را می بوسند به گربەها ماست می دهند به مستمندانی نیز سرپناهی می دهند. امامان و علمای شیعه نیز که مال مردم را به اسم زکات و حق امام زمان چپاول می کردند خوش برخورد و متواضع بودند که این ترحم های شخصی ماهیت ناانسانی آنان را نخواهد پوشانید لاجرم تواضع و شخصیت مهربان شخصی شیوخ حزبی کوردستان، ماهیت ناانسانی که در اینجا ناکوردی آنان است را نمی پوشاند. آن درویش مستمند و بیچارەی سر کولانها که  شیخ و درویشانش به وی ترحم می کنند و تکه نانی به وی می دهند تا ازگرسنگی نمیرد و یا سقفی که از سرما یخ نزند، تقدیر نبود که درویش مستمند شود بخاطر فضای متوهم و معنوی که شیوخ آن را تبلیغ کرده اند به این روز افتاد و عمر خویش را بر راز و نیاز تلف کرد کە می توانست صاحب شوکتی شود...

#هێرش_قادری


🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

داعشیسم درون ملی حزبی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ

داعشیسم حزبی نابود کننده اخلاق اجتماعی و ملی.

   داعشیسم در تمام دنیا از جمله داعش موجود، برای بیرون مضر بوده است نه خود گروه فرهنگی ایجاد کنندەی آن. امپراتوری بریتانیا برای بیرون امپریالیسم بود اما در درون بریتانیا انسان پرور بود. اسلام برای دنیای برون شمشیر و تجاوز بود اما برای محیط ظهور و پیروان آن نعمت بود اما داعشیسم درون ملی حزبی، برعکس است برای دنیای بیرون متمدن و دموکرات و آزادی خواه اما در درون کورد، نامتمدن و وحشی. من در اینجا از منظر سیاسی و ملی که با رقابت در میان هم نابود کننده ملت کورد چون مجموعه ایی فرهنگی هستند، نمی پردازم بلکه از منظر پرورش اخلاقی به آن می پردازم که اگر نگاهی به خروجی اعضا و پیروان تمامی احزاب کوردی از فیس بوک تا محافل سیاسی بیندازیم، بی اخلاقی اعضاء حزبی که نتیجه تربیت عصبیت حزبی است را مشاهده می کنیم که به کلی اخلاق و دیدگاه علمی اعضا و پیروان حزبی را نابود کرده است. به فرض مثال، کتب اوجالان برای پیروان پ ک ک حکم قرآنی فرانقد بشری دارد و برای مخالفان پ ک ک، حکم قوریجات و اشغال را دارد. امروز کسی پ ک ک است چون قرآن مقدس و هگل و کانت به کتب اوجالان می نگرد، فردا در صورت ترک حزب یا طرد شدن از حزب، همان کتب برای وی مسخره و سطح پایین به نظر می رسد من مثال پ ک ک را زدم چون مشهود است وگرنه این پدیده عام است. من زمانی که در ایران بودم در مقابل سلفیهای اوجالان، به نقد اوجالان می پرداختم و در مقابل دشمنان کتابهایش از وی دفاع می کردم. برای مثال با دوستی طرفدار اوجالان که می گفت اوجالان برتر از جان هیک و ... است می گفتم ببین در مورد تمدن پارسی چقدر چرت و پرت گفته است و در مقابل دوست دموکرات دیگری که می گفت کتب اوجالان چون استالین قوریجات و چرت است می گفتم استالین در مقابل هگل و مارکس و لوکاچ قوریجات بود اما کورد که هگل و مارکسی ندارد و اوجالان در میان جامعه ی کورد که هنوز هیچ درکی از تاریخ ندارد در درک اهمیت تاریخ، قابل احترام و تامل است. یعنی عصبیت حزبی به کلی ذهن و داوری علمی را نابود و عشق و کین را جایگزین نقد علمی کرده است به همین دلیل مانع از ظهور تفکر انتقادی در میان کورد شده است. عصبیت حزبی یک شبه ستایش علمی را به تحقیر و برعکس تبدیل می کند. اما مسئله مهمتر، رواج بی اخلاقیها و بدزبانیهایی است که در میان سلفیهای حزبی جریان دارد و از فیس بوک و ... در جواب انتقادات شاهد آن هستیم. عصبیت حزبی چون حب لله و بغض لله سلفیها، معیار دوستی و دشمنی اعضا و پیروان احزاب شده است. عصبیت حزبی نه حرمت دوستی را باقی گذاشته است نه حرمت اخلاق و انسانیت را.  یک شبه با دخول و خروج در حزبی، دوستان و دشمنان غیر سیاسی نیز تغییر می یابد. هنوز اخلاق شخصی و حرمتهای انسانی را از عصبیت حزبی و انتخاب سیاسی جدا نکرده ایم. براحتی دوستیها، به دشمنی و مدحها به تحقیر تبدیل می شود. براستی آفت عقلانیت حزبی تنها سیاسی نیست بلکه کلا نقادی علمی و اخلاق شخصی را نابود کرده است. عصبیت حزبی هیچ ارزشی برای انسان مستقل از تصمیم سیاسی وی نگذاشته است و تنها با ما بودن تو را انسان و عالم می کند در صورت با دیگری بودن یا حتی خنثی بودن، نه انسانیتی داری نه شخصیتی و نه علمی. چقدر دوستیها و دشمنیهای سلفیهای حزبی پوچ و کوتاه است. بدبخت آن کسی است که از دوستیها و ستایشهای سلفیهای حزبی مسرور و از نفرتها و نقادیهای آنان ناراحت شود. چه دوستیهایی که یک شبه به نفرت تبدیل می شود و برعکس. بجای روابط حزبی باید از روابط بین الملل حزبی طبق تعریف علمی آن گفت که هر کی به هرکی است و دوستیها و دشمنیها پایدار نیست اما نه به خاطر منافع اقتصادی بلکه بخاطر عصبیت حزبی. چه نفرت انگیز است دنیای حزبی،چه کوچک و تحقیرآمیز است دنیای حزبی، چون کلیتی چه ملی و چه انسانی فراتر از حزب نیست. دنیای احزاب کوردی چون وضع طبیعی هابز، انسان گرگ انسان است چون روابط بین الملل، قانون جنگل حاکم است. در دنیای حزبی دیگری در بیرون چون ایران نیست، دیگری، دیگر احزاب است. هیچ وقت یاد نگرفتیم از زاویه مفاهیم کلی به نقد حزبی بپردازیم عصبیت حزبی مبنای تمامی عشق و کینها و نقد و ستایشهای ماست. داعشیسم نفرت برانگیز اینجا در میان احزاب است، نسبت به همدیگر. عصبیت حزبی نه تنها مانع از تکوین ملت کورد چون مجموعه ایی فرهنگی شده است مانع از رشد اخلاق و انسانیت و تفکر علمی کورد نیز شده است. شاید من نیز اگر چون دوستان در ایران سمپاتی حزبی داشتم هیچگاه قادر به نوشتن آن کتاب نمی شدم و دوستان نزدیکی که در ایران هر کدام سر به حزبی بودن شاهد هستند، هیچ سمپاتی به هیچ حزبی نداشتم و به این مفتخرم و اگر مدتی بنا به تقدیر قاطی شدم نه به دلیل عصبیت حزبی بلکه مفاهیم اسطوره ایی چون راسان و سەربەخویی بود که دیدیم فاقد عمق و عمق آن همان عصبیت حزبی است. #هێرش_قادری


🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

طریقتهای علمانیت حزبی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۳ ب.ظ

طریقت های بی خدای حزبی.

ظهور ناسیونالیسم از دل عرفان و تکایا، بدون نقد مبانی عرفانی آن که قبلا به آن پراخته ام، باعث ظهور شیوخ و طریقتهای متعدد در قالب لباس مدرن حزبی و جایگزینی ایدئولوژی لیبرال و سوسیال به جای قادری و نقشبندی شد که روسای احزاب همان شیوخ و اعضا همان مریدان مطیع که در رقابت با سایر فرقه ـ احزاب، کرامات برساخته ایی که همان بزرگی علمی یا سیاسی است را، به شیوخ خود نسبت می دهند. روشن است که این اغراق گوییهای علمی و سیاسی به رهبران احزاب، چون کرامات نسبت داده شده به شیوخ، برساخته مریدان متعصب حزبی است و اساسی ندارد. این ذهنیت عرفانی که لباس ایدئولوژیهای شیک پوشیده اند کوردستان را به فرقه هایی تقسیم که هرکدام حقیقت مطلق و شکاف عرفانی ـ حزبی بر شکاف عشیره ایی انباشته شده که ایدئولوژیها این شکافها را مقدس و هر کدام از شیوخ و طریقتها یعنی رهبران و احزاب با همان ذهنیت حقیقت محور عرفانی اما در لباس مطلق ایدئولوژی، خود را در سطح حقیقت الهی و امر عام برکشیده اند که نمونه آن این است هرکدام از احزاب خود را نماینده ملت کورد و بقیه را در قالب تنگ حزبی محکوم می کند که این عام خواندن خود در حالی که هرکدام جز بخش و خاص نیست، مانع از گذار به کل و عامیت ملت، فراتر از عصبیت حزبی ـ فرقه ایی است. این ذهنیت عرفانی حقیقت محور با زیربنای عصبیت عشیره که لباس مطلق ایدئولویها را نیز پوشیده، باعث توهم کل بودن و ملت بودن هرکدام و فدا شدن کلیت و حس ملی در پای منافع و عصبیت شخصی و حزبی شده است. بنابراین، کلیت و عامیتی فراتر از جزهای عام خوانده شده وجود ندارد به این معنی که ملتی فراتر از عصبیت حزبی وجود ندارد که برای آن هزینه ایی پرداخته شود و در توهم عام ـ ملت بودن، مانع از درک خلا یا بحران ملت برای گذار به آن است. اگر چه کلیتی فراتر از خاص های حزبی تعریف نشده است، اما به چالش کشیدن این خاص ها نه از زاویه دیگر خاص های حزبی که خود را عام ملت تعریف کنند، بلکه مستقل از زاویه دید این حزب و آن حزب و از نگاه کلی کوردایه تی با تعیین، می توان این شکاف خاص های حزبی با کلیت ملی را به عنوان یکی دیگر از شکافهای مطرح شده کوردی برای ظهور تفکر فلسفی و درک ملی مطرح کرد. این که هر کدام از احزاب خود را نماینده ملت و دیگران را به تعصب حزبی متهم می کند، آن حزب را به کلیت ملت انتزاع نخواهد کرد و البته مانع آن نیز میشود چون حتی با ورود ایدئولوژی های مقدس ناسیونالیسم و سکولاریسم و لیبرالیسم که هرکدام پوشیده اند، حتی تکثر ذهنیت عرفانی نیز از بین رفته و لاجرم وحدتی فراتر از کثرتهای حزبی که هرکدام خود را نماینده وحدت می خواند، شکل نخواهد گرفت به این معنی که کوبوو نه وه ها نتیجه ایی جز اتلاف زمان و انرژی نخواهد داشت تا وحدتی عامتر از کثرتها در عین حال شامل کثرتها که همان کوردیتی فراتر از احزاب است. تعریف نشود، توافقی صورت نخواهد گرفت چون وحدت در اندیشه سیاسی کوردی که تاکنون تعریف نشده است نه فراتر از کثرتها بلکه چیزی جز توافق کثرتها یا همان میتراـ قرارداد نیست و هیچکدام به تنهایی نمی تواند خود را نماینده عام و وحدت ملی بخواند. این وحدت هیچ تعریف و اصول از پیش تعریف شده چون عشیره و خاندان، کیفیت ایدئولوژی چون لیبرال یا سوسیال ندارد بلکه خود توافق کثرتها، وحدت است و همانطور که گفتم چون سیاست حزبی از روح فرهنگی و تاریخی کورد، بهرەایی نبردە است و فاقد مبنای مفهومی است، قطعا با احساسات اخلاقی و ناسیونالیستی این کار ممکن نمی شود. طریقت های حزبی هرکدام خود را نمایندەی خدای کورد برای سلب مشروعیت دیگری می دانند و غافل هستند که این تضادها ناشی از دور شدن از خداست و این نه خدایی انتزاعی و دارای تعیین بلکه خود این توافق و پذیرش همدیگر، خودا یا تحقق خداست. احزاب امروز با فراموشی خوددای سیاسی کورد، به تقلید دیگریها، درگیر سیاست خدایی هستند و جز بازگشت به خوددا، توافقی بین احزاب شکل نخواهد گرفت و خوددا در تاریکی تکایا مهجور مانده است....که تنها خوددا می تواند روحی در این جسم مرده کورد که به اعضای حزبی متلاشی شده است، بدمد.

#هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

از نقد ایدئولوژی به نقد عصبیت عشیره.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۰ ب.ظ

از نقد ایدئولوژی به نقد عصبیت عشیره ـ حزب

مارکس، نیچه و فروید زمانی که تمامی رشته هایی معنایی و متافیزیکی را به ترتیب در ایدئولوژی، آپولون و روان پریشی خود پنبه کردند، به درستی دریافتند ایده ها فاقد عمق و معنا و معنای آنها نه در درون خود ایده ها، بلکه در پایین در غرایز شکم و زیر شکم است. این شکم و زیر شکم در کوردستان نه منافع طبقاتی بلکه عصبیت عشیره حزبی و رقابت نخبگان بر سر رهبری است.

ظهور قشر تحصیلکرده و قلم به دست طبقه متوسط در کوردستان به ظهور مطالعات کوردی و طرح مسئله کورد چون امری فرهنگی و تاریخی نشد چون با غرق شدن در عصبیتهای حزبی به جای گذار از آن به کورد چون امر کلی باعث بازتولید عصبیت و امتناع کوردیت شدند بنابراین احزاب کورد نه تنها خون ملت و پیشمرگه ها را به هدر داده اند، انرژی علمی ملت را نیز تلف کرده اند.

اگر نقد آسمان به زمین تبدیل شود می فهمیم که تقسیم بندیهای چپی و  ملی، سوسیالیستی و لیبرالی در احزاب کورد بی معنی و فاقد عمق که عمق آنها در بیرون ایدئولوژیهای تبلیغی در عصبیت حزبی و توهم رهبری است بنابراین تفاوتی در میان آنها نیست که ما انتخاب کنیم و انتخاب ما بودن و نبودن همه آنهاست.

 برای مثال نه بازتولید سلطه ایرانی قاسملو به دلیل تفکر چپی بود نه پیوند پارتی با ترکیه تفکر ناسیونالیستی که به نقد ایده در یکی و مدح دیگری بپردازیم. منطق همه ستیزهای حزبی نیز فکری نبوده است. برای مثال جنگ دموکرات و کومله، جنگ سوسیالیسم و ناسیونالیسم نبود که اگر ناسیونالیسم باشیم، به نقد کومله و اگر چپ باشیم به نقد دموکرات بپردازیم که قلم به دستان هرکدام با عضویت در حزبی، غرق عمق بدون عمق آن ایدئولوژیها شده اند. منطق هردوی آنها یکی بود رقابت شخصی و عشیره ایی برای پرستیژ رهبری و انحصار قدرت. منطق ستیز پارتی و یکیتی نیز در افکار ناسیونالیستی یکی و چپی دیگری نیست بلکه رقابت عشیره ایی و نخبگان قبیله ایی است. تضاد امروز پارتی و پ ک ک نیز ربطی به تفکرات تبلیغی آنها ندارد و ایده های تبلیغی آنها فاقد عمق و عمق آن در عصبیت عشیره ایی و رقابت روسای عشیره برای رهبری است اما به جای اسب و تفنگ، یاد گرفته اند با سرمایه های فرهنگی، خشونت خود را نمادین کنند. ما هم مدتی غرق در ایده های تبلیغی آنها یکی به دلیل گرایش مارکسیستی جذب پ ک ک و کومله میشد و یکی هم به خاطر گرایش ناسیونالیستی، پارتی و دموکرات، غافل از آنکه تفاوتی در کار نبوده است که ما بتوانیم انتخاب کنیم و منطق همه یکی است پس حق انتخابی جز بودن و نبودن با همه انها نداریم نه انتخاب بین این یا آن. منطق آنها توهم رهبری شخصی و منافع و عصبیت حزب ـ عشیره ایی است. در اینجا برخلاف هگل میل احزاب و رهبران در خدمت مفاهیم کلی و ارزشی نیست بلکه طبق نظر کانت تضاد مطلقی بین عصبیت حزبی و امر کلی کورد وجود دارد.

ایدئولوژیهای غربی که قبایل سنتی کوردستان با تن کردن آنها، نام مدرن حزب را پوشیده اند، خشونتهای قبیله ای را به خشونت نمادین تغییر و قدرت قبایل را را به اقتدار تبدیل کرده است. یعنی ایدئولوژیهایی چون سوسیالیسم و ناسیونالیسم در احزاب کورد، دو برابر ایدئولوژیک شده اند و منبع مشروعیت و سرمایه فرهنگی احزاب ـ قبایل شده اند که باعث انتزاع خشونت عشیره ایی به خشونت نمادین شده است. طبیعی است که نقد ایدئولوژیها در کوردستان هیچ معنایی ندارد و جز مشروعیت بخشی انگیزش هیچکدام از احزاب نبوده است بتابراین هرگونه نقد ایدئولوژی احزاب، ایدئولوگ خواهد بود. از قضای  روزگار وجود این ایدئولوژیها باعث بازتولید مانع اصلی کوردایه تی، یعنی عشیره گرایی شده است و امتناع کوردایه تی یا ملت نه به دلیل ایسم هایی چون سوسیالیسم و دموکراسی و... بلکه تداوم در گسست عشیره با لباس حزب و سرمایه نمادین ایدئولوژی است. پس نقد ایدئولوژی باید جای خود را به نقد عشیره گرایی بدهد. چون ایدئولوژی یعنی معنا در خدمت قدرت عشیره گرایی و توهم رهبری شخصی بوده است نه انگیزش رفتار که آنها را دلیل امتناع کورد چون کل بدانیم. ایجابیت و تداوم ساختار عشیرتی در دنیایی که دیگر جایی برای آنها نبود، تنها با تن کردن لباس ایدئولوژی ممکن بود. خود من اشتباهی دلیل امتناع کوردیت را در این ایدئولوژیها می دانستم و به نقد آن می پرداختم. باید نقد ایدئولوژی به نقد عشیره به معنای نقد اسمان به زمین مارکس تبدیل شود اگرچه همچنان نقد متنی آنها وارد است اما آن متنها حاوی معنا نیستند که آنها را مانع کوردیت بدانیم، معنا در بیرون آن، ناخودآگاه سیاسی امارت گرایی و عصبیت عشیره است که از قاسملو تا بارزانی و اوجالان و انوشیروان بر منطق آن، سعی در کسب قدرت در زیر سایه برادران بزرگتر خویش بر ضد همدیگر دارند. باید  دو چیز را منع کرد، هدر دادن خون پیشمرگ و تلف شدن علم قلم به دستان در پای عصبیت حزبی و توهم رهبری.

#هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

عصبیت حزبی و ایدئولوژیهای غربی دو مانع طرح مسئله کورد

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۴۴ ب.ظ


دو مانع طرح مسئله کورد چون کورد.


   صراحتا بگویم اکنون کوردی وجود ندارد و عصبیت حزبی و ایدئولوژیهای غربی دو مانع اصلی اندیشیدن به کورد چون کورد فراتر از تعیین های جزئی و ایسم های انتزاعی است. اهل قلم در کوردستان تا چشم باز می کنند، غرق در عصبیت حزبی و عمق ایدئولوژیهای بدون عمق غربی میشوند که نه تنها کمکی به طرح مسئله کورد نکرده است بلکه مانع طرح مسئله کورد چون موضوع اندیشه و قومی تاریخی است. بحران بزرگتر این است که عصبیتهای حزبی هرکدام روپوشی از ایدئولوژیها را پوشیده اند و معجونی از عصبیت و ایدئولوژی که هردو ضد اندیشه هستند را درست کرده اند. این معجون با سرازیر کردن جوابهای مطلق، به کلی ذهن کورد را فلج و کوردیت را به کلی تهی از معنا کرده است. ایدئولوژیهای غربی انرژی کورد را در جهت حل تضادهایی به هدر داده است که به طور بنیادی بی ارتباط با تضاد جامعه کورد است برای مثال حل تضاد سرمایه داری و سوسیالیزم، دموکراسی و دیکتاتوری، صنعتی و طبیعی و ... . تضادهای غریزی حزبی نیز مانع ار دریافت مسئله کورد چون امر فرهنگی و سیاسی است. برای اندیشیدن به کورد چون یک موضوع و درک جایگاه کورد در تاریخ که  مقدمه طرح کورد چون امری کلی و سیاسی است، باید به مرحله ایی که سیاست کورد غرق در عصبیت حزبی و ایدئولوژی غربی شد، بازگشت و بنیادهای این پیوند را به پرسش کشاند تا در ورای تضادهای برساخته این دو، بتوان تضاد و شکاف اصلی کوردیت را یافت چون درک شکاف، سرآغاز تفکر فلسفی است. و این دو با طرح تضادهای ایدئولوژیک و حزبی که باعث کتمان تضاد اصلی جامعەی کورد شدەاند، مانع از فلسفیدن کورد شده اند. انسان کورد بدون اینکه کورد باشد، کورد این حزب و آن حزب و کورد این ایدئولوژی و آن ایدئولوژی است. بنابراین نه تنها چهارچوب کوردیت فراتر از تقسیم بندیهای این دو وجود ندارد، خود این تقسیم بندیهای حزبی و ایسمی، مانع از طرح کوردیت فراتر از این دو شده است. دو تضاد اصلی کوردیت که بدون درک آن همچنان در چاه ویل عصبیت حزبی و ایدئولوژی غربی یا ایدەهای دیگری باقی می مانیم و شرایط امکان طرح سیاست کلی نداریم، یکی در درون جامعه کوردی است اگرچه در بیرون تاثیر پذیرفته است، دیگری در بیرون آن است اگرچه در درون نفوذ کرده است و هیچکدام ربطی به تضادهای حزبی و ایدئولوژیکی که سر به ترکستان دارند، ندارد اگرچه میتوانند معلول آن باشند. در آینده ایی نزدیک به طرح ابتدایی از این شکاف خواهم پرداخت تا بجای چک، بتوان برای اولین بار چون یک مسئله ای فلسفی و فرهنگی طرحی از کورد ارائه داد. طرح کرد چون ابژه اندیشیدن، مستلزم تولد سوژه ی کورد است و در عین حال تا کورد موضوع اندیشیدن نشود، سوژه ی کورد زایش نخواهد یافت که ایسم ها و عصبیتها با دادن جوابهای مطلق، مانع از طرح پرسش از کورد هستند. باید به ماقبل مفاهبم حزبی و ایدئولوژیک به خود چیز کورد بازگشت و این کورد فراتر از کورد ناسیونالیستی، حزبی، عشیره ایی، ایرانی، اسلامی، ایدئولوژیک چون دموکرات و سوسیال، و.. است و تا تعریفی از کورد چون مسئله ایی فرهنگی و تاریخی ارائه نشود، امکان کوردیت چون امری کلی و سیاسی را نخواهیم داشت و تا آنزمان هرگونه هزینه ایی، نه برای کورد، بلکه برای عصبیتهای فرو کورد و ایسم های فراکورد یا برای دیگریهاست. کوردی وجود ندارد که هزینه ایی برای آن پرداخت شود و جنگها و کوبونەوەهای امروز، مرغ سر بریدەایی است که آخرین تقلاها را می زند. این سر کجاست؟ تا این سر را نیافت، جسم کورد به دیگران سواری مجانی می دهد.

#هێرش_قادری


🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

دوران صفویان تقسیم کوردستان یا تجزیه ایران از ماد؟

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۳۰ ب.ظ


دوران صفویان، تقسیم کوردستان یا تجزیه ایران از ماد؟

ضعف آگاهی تاریخی باعث تکرار کورکورانه برخی از اشتباهات تاریخی در میان کوردها، بدون تامل در آن شده است. یکی از اشتباهات رایج این است که صفویان امپراتوری ایرانی و در این دوران، کوردستان میان صفوی و عثمانی تجزیه شد. پیش فرض این اشتباهات تاریخی، محدود کردن کورد به زبان و نژاد است که زمان آن رسیده است تاریخ کورد را از محدودیت زبانی امروزی بیرون کشید و در سطح فرهنگی مطرح کرد. پیش فرض ایدەی من یکی عام بودن مادستان بر کوردستان است و دیگری عام بودن فرهنگ کوردی ـ مادی از جسم عریان کورد امروزی است. صفویان از نظر نژادی کورد ایزدی و از نظر فرهنگی میترای ظهوریافته در یارسان بودند که دلیل به اصطلاح ترک یا ایرانی شدن آنان، پرسش مهمی خارج از این مختصر است که در مقدمه کتاب نظم اهورایی و تازش اهریمنی توضیح دادەام و سئوال این است چرا صفویان،در گذار از عرفان به سیاست، به گذار از کورد به ایرانی یا ترک و از یارسانی به شیعه تبدیل میشود که من دلیل آن را امتناع مفهومی نظم ـ امپراتوری کوردی می دانم که گذار به عالم سیاست مانند صفویه و بکتاشی، مساوی بود با گذار از کوردیت و آنان که کورد ماندند، عشایری بیش نبودند که بین دو امپراتوری تقسیم شدند. باری زمان صفویان نه دوران تجزیه کورد بلکه ایران که همان افغانستان ـ بلخ و تاجیکستان بود برای همیشه از مادستان تجزیه شد و حمله اشرف افغان به قلمرو صفوی، یادآور حمله آریایبهای قدیم پارس به سرزمین ماد است. تضاد ماد و پارس در دوران مشهور به اسلامی نیز تداوم دارد برای مثال جنگ طاهریان و افشین با خرمدینان، جنگ سامانیان با ال بویه و جنگ ازبکان و افغانها با صفویان بازتولید تضاد پارس و ماد در حوزه سیاسی/جغرافیایی است. چیزی که مستشرقان ان را ایران غربی تعریف می کنند چه از نظر ادبی و چه جغرافیایی و سیاسی مربوط به حوزه تمدنی ماد یا کورد است.

از نظر فرهنگی، فرهنگ میترا، نفوذ و گستردگی زیادی در بین شعرا و عرفا داشته است چون سلطه پارسها بر سرزمین ماد، سلطه سیاسی و نظامی بود در حالی که فرهنگ حاکم بر مردم و نخبگان، فرهنگ سیاسی میترایی بود برای مثال از عرفان عین القضات همدانی و محمود شبستری تا شعر حافظ و فلسفه سهرەوەردی، مربوط به حوزه تمدنی ماد و محتوای آن میترا است. در این دوره به دلیل اینکه سامان سخن نبود، عرفان روپوش ظهور بیانی و سمبلیک میترائیسم شد بنابراین، عرفان عام اسلامی یا ایرانی وجود ندارد و در بخش مادستان یا آنچیزی که به ایران غربی مشهور گشته است، عرفان بسیار متفاوت از عرفان خراسانی است مقایسه تمهیدات همدانی با انسان کامل نسفی این تفاوت را بخوبی نشان می دهد.  همچنین فرهنگ سیاسی میترا به طور مشخصتر در قالب یارسان و ایزدی و تصوف بنیان بسیاری از جنبشهای سیاسی و فرهنگی از حروفیه و نقطویه تا صفویه و بکتاشیه بوده است که مطلقا در تاریخ نگاری کورد وجود ندارد. در واقع عرفان جغرافیای مادستان، درونیت, ناشی از زوال سامان سیاسی بعد از خرمدینان است و محتوی و سمبلهای آن به کلی میترایی است اگرچه شکل بیان اسلامی ـ زرتشتی به خود گرفته است. بعد از خرمدینان که خدا در سیاست بود با متافیزیکی شدن خدا، فرهنگ کوردی از سیاست آن گسسته و لباس تصوف می پوشد و سیاست تهی از فرهنگ غرق در امارت و قبیله میشود چون شدادی و روادی. در قرون هفت و هشت، فرهنگ و سیاست در قالب جنبشهای صفوی و بکتاشی و حروفی و ..دوباره تلفیق که در عدم تداوم آن که دلیل آن گسست صفوی و عثمانی از کورد و فرهنگ آن بود، فرهنگ دوباره به پستوی تکایا در قادری و نقشبندی و...عقب نشینی و دوباره سیاست کوردی از روح فرهنگی آن تهی که مرحله دوم امارت و عشیره آغاز می گردد که بعدا تشکل احزاب و ورود ایدئولوژیهای غربی به کلی این گسست را عمیق که در نادیده گرفتن آن، مرگ کورد قطعی است. اما چرا اکنون ایران ـ فارس شده است، بحث پیچیدەایی است که از یک سو باید به نقد دانش مستشرقین, تولیدکنندەی ایران در پیوند با سیاستهای استعماری آن زمان بپردازیم که هجوم ایدئولوژیک و زبانی ایرانیت را در پیش از مشروطه موجب شد از سوی دیگر فکری برای ادبیات فارسی بکنیم همانطور که فارسها توانستند فرهنگ به اصطلاح ایرانی را از زبان عربی جدا کنند چون بخش اعظم تولیدات زبان فارسی بویژه آنچه که به ایران غربی مشهور است، از حافظ و گنجوی تا شبستری و همدانی به حوزه تمدنی ماد ـ میترا تعلق دارد که خارج از محدودیت این کانال است و باید اعتراف کنم خیلی دیر شده است و هیچ کس هم متوجه این مهم یعنی خارج کردن کورد از قالب تنگ حزبیـ عشیرەایی و طرح فرهنگیـ تاریخی کورد نیست. بهرحال ایران قبلا نیز این سلطه و نفوذ سیاسی و فرهنگی را قبل از اسلام داشته است. بجای صدسال تلف شدن انرژی در پای احزاب، باید می اندیشیدیم.چرا عمل بر فکر پیشی گرفت؟؟ 

 #هێرش_قادری

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

کورد مرده است

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۵ ب.ظ

Hersh qaderi:

پیامبر مرگ کورد، کورد مرده است

  در کوردستان، چراغی به دست دنبال کورد می گشتم، اما کوردی نیافتم. مست سرخی افق و غرق تنهایی خویش، خوددا را دریافتم. این خوددا خوددای وحی و متن و گفتگو نبود، خدای تصویر و سمبل بود و تنها می توانستم این خوددا را نقاشی کنم. به جای وحی، تابلویی بر من نازل کرد. تصویری بر آن نقاشی شده بود گفتم چه تصویر زیبایی، این عکس چه کسی است؟ گفت این جسد کورد است، خندیدم که این تنها یک نقاشی است. چشمان تصویر باز بود، گفتم به کجا می نگرد؟ گفت هیچ جا، هنگام مرگ کسی نبود چشمانش را ببندد. گفتم این تابلو زیبایست چکارش کنم بر دیوار آویزانش کنم؟گفت نه آن جسد کورد است خاکش کن. گفتم عقلت را از دست داده ایی خوددا؟ در تمام نقاط کوردستان شعر می خوانند کەس نەڵێ کورد مرووە کورد زیندووە اکنون تو می خواهی برم جار بزنم کەس نەڵێ کورد زیندووە کورد مردووە؟ اگر نگویند جاش هستم، حتما می گویند دیوانه هستم. گفت این امر من است و رسالت تو دفن جسد کورد. گفتم چه بدتر خاکی برای دفن نداریم دارسایه ها اجازه دفن جسد را در خاک خویش نمی دهند کسی مرا در دفن جسد یاری نمی دهد چون همه می گویند کورد زنده است. گفت رسالت اصلی تو همین است که اول به همه بفهمانی که کورد مرده است بعد برای دفن آن تو را یاری می دهند. گفتم من نمی توانم این کار را بکنم کسی در این غوغای سەربەخۆیی و راسان، سخنم را نمی پذیرد. الو الووو ..با صدای رعد و برق ارتباط تصویری با خوودا قطع شد و قطرەهای باران چون تیر بر لاشه، از نقاشی جسد کورد، خون سرازیر می کردند و فهمیدم که نقاشی نیست. ناامیدانه با حمل جسد کورد براه افتادم به شهری رسیدم جشن و شادی بود یک نفر در وسط جمعیت و جمعیت برای وی های و هوی... پرسیدم چه خبر است؟ این همه شادی برای چیست؟ گفتند این جشن سەربەخۆیی کورد است. ترسیدم و تابلو را در پشت خودم پنهان کردم که رسوا نشوم. گفتم این چه رسالتی بود، نکند آیات شیطانی بوده است اگر این جسد کورد است، پس این مردم که جشن استقلال کورد می گیرند،کیستند؟ در این هنگام پسربچه ایی تابلو را از من دزدید آشفته و نگران به دنبالش دویدم، به دنبال پسربچه... پیرمردی صدساله وی را گرفت و تابلو را نگاهی کرد به من بازگرداند. گفت، این جسد کورد است؟ با چهره ای چون گچ سفید شده و لبهای لرزان گفتم تراخدا به کسی نگو وگرنه...گفت نگران نباش مردم این شهر کور هستند و قادر به دیدین نقاشی تابلوی تو نیستند پرسیدم اگر کور هستند، پس این شادی چیست؟ گفت ناشی از همان کوری است. از شهر کورها دور شدم به شهر دیگری رسیدم که به سخنرانی در مرکز گوش نمی دادند که کف بزنند بلکه نگاه می کردند گفتم اری اینان یه چیزی می فهمند شاد نیستند و در این ماتم باید رسالت خودم را اعلام کنم. تابلو را نشان دادم به تصویر نگریستند اما نمی فهمیدند چیست کلی توضیح دادم اما واکنشی در کار نبود فهمیدم اهالی این شهر همه کر هستند و نمی شنوند. به شهر روژات رفتم مردمی در خودفرورفته و بی تفاوت، با هیجان گفتم آمده ام که مرگ کورد را اعلام کنم، نگاهی بی تفاوت کردند و گفتند کورد کیست؟ به درک که مرده است، مرده و زنده اش به ما چه، برو مزاحم فیلم دیدن ما نشو. به باکات رفتم مردمی از خود برون ریخته دیدم، گفتم رسالت دارم مرگ کورد را به شما اعلام کنم، نگاهی سنگین و آرام به من کردند و گفتند ما کورد را اگزیستنس کردیم، نمرده است پوست عوض کردە است !! گفتم شما با علم پزشکی باردارش کردید، با جویهای آب بیرون، چاه آب کورد را پر از آب کردید در حالی که بارداری طبیعی بهتر بود و چاه آب کورد، باید از درون بجوشد نه از بیرون پر شود. رسالت اعلام مرگ کورد با کشتن کورد تفاوت دارد. سکوت سنگینی حاکم شد و ناگهان یکی سکوت را شکست و فریاد برآورد این مسیلمه کذاب است، بکشیدش و چنین بود که سنگ اندازیها شروع شد و منم دست از پا درازتز برگشتم ناامید از اهالی شهر، روانه بیابان شدم. خورشید در حال غروب و سرخی شفق مرا به تماشا واداشت. با خود گفتم اگر کورد مرده است، این شور و شیدای راسان و سربخویی و .. چی بود؟ من احمق چگونه به دنبال آیات شیطانی افتادم و چه ساده شیطان را به جای خدا گذاشتم. ناگهان در نزدیکم متوجه جنگ عقاب و ماری شدم، مار سر عقاب را از تن جدا کرد و عقاب در آخرین تقلاهای حیات، چنان گرد و خاکی می کرد که حتی رقیب پیروز وی از ترس وی دوری می کرد و هر سنگ و کلوخی به جای سر بریده خویش می گذاشت. دریافتم که نه آیات شیطانی بلکه آیات خوددا بود و حقیقت. کورد مردە است ، کورد آخرین نفسهای حیات را می کشد. این شور استقلال و کانتون، آخرین تقلاهای مرغ سر بریدەایی است که سرهای دروغین بر تن خود می چسپاند تا مرگ خود را کتمان کند و چنین بود که تابلوی جسد کورد را برداشتم و به دنبال رسالت خویش رفتم.مار اولین پیرو آیین من شد چون با وجود خوش خط و خالی، خوب نیش می زند چیزی که کورد بلد نبود و نیش زده شد که با درونی شدن زهر نیش، از درون مرد. کورد مرده است تنها موریانه هایی لازم است که پای عصای چوبین عصبیت حزبی که بدن کورد بر آن تکیه زده است را بجود تا مرگ کورد بر همگان آشکار شود. 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

متافیزیک سیاست کوردی، عرفان سیاسی یا سیاست عرفانی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۳۰ ب.ظ

 

متافیزیک سیاست کوری: عرفان سیاسی یا سیاست عرفانی؟  تولد ناسیونالیسم کوردی از آغاز فرزند از مادر مرده ای بود که این جسم بی روح فاقد عقل و کنش، از بدو تکوین خویش متکی بر تقدیر و جز با معجزه ی خدای مسیح یا ندای ابراهیم، امکان احیا و کنش نداشت و احزاب امروزی اجزا متلاشی شده جسم مرده به دنیا آمده ناسیونالیسم کورد هستند. امتناع ناسیونالیسم دو دلیل اصلی داشت که یکی ایجابی و دیگری سلبی که هردو به امتناع اندیشه تاریخی بر می گردد و جز با گذار از این دو مانع، کورد قومی بی تاریخ، بی حافظه و لاجرم بی هویت که نه پای در گذشته دارد نه دستی در آینده و بنابراین قومی پیشا سیاسی باقی خواهد ماند. این بحران، بحرانی در عقل وجود نداشته کوردی است که نه تنها پرواز از این ایسم به آن ایسم چون اوجالان، و از این حزب ب آن حزب، این بحران را در آستانه گذار قرار نخواهد داد بلکه معلول آن است. معلول دیگر این بحران، محدود شدن ناسیونالیسم به حقوق و اخلاق است که مسئله ی کورد نه حقوقی است که مدام از حق تعیین سرنوشت می گویند نه اخلاقی که مدام ندای مظلومیت کورد را سر می دهیم. اولین مسئله در امتناع ناسیونالیسم کوردی، که نتوانست فراتر از احساس و یا فراتر از طرح حقوقی و اخلاقی برود، متافیزیک سیاست کوردی یا همان سیاست عرفانی است. سیاست عرفانی، متفاوت است از عرفان سیاسی، برای عرفان سیاسی میتوان مثال صفویان کورد و خمینی را زد که در گذار از تکیه و حوزه به سیاست، منطق سیاست بر عرفان چربیده و عرفان سیاسی میشود. اما سیاست عرفانی تنها مثال آن زایش ناسیونالیسم کوردی از دل تکایا و تصوف است که گرچه بروینسن و اولسن به ترتیب به شکل جامعه شناسی و سمبلیک به آن اشاره کرده اند، اما تاکنون از زاویه امتناع سیاست کوردی هنوز طرح نشده است چه برسد به نقد و ایضاح آن. سوژه تصوف، توکل به امر متعال و هضم فرد در کلیت متعال در مرحله ماقبل کنش و با راز و نیاز و تسلیم است. زایش ناسیونالیسم و جنبشهای معاصر، از دل تصوف، چون نه در بیرون و درون آن طرح دیگری از ناسیونالیسم کورد در پیوند با تاریخ و هویت پردازش نشده بود، همراه با منطق عرفان و در خلا فکری و تاریخی بود که نتیجه امروزی آن غرق شدن در عصبیتهای حزبی یا اجزای متلاشی شدەی جسم مرده به دنیا امدەی ناسیونالیسم است. منطق ذکر شده عرفان، منطق سیاست جنبشها و احزاب کوردی شد، یعنی توکل و راز و نیایش از امر متعال، و چون عملا موج ناسیونالیسم شیوخ را از کنج خانقاه به دنیای سیاست کشانده بود، اما این درگیر سیاست شدن صرفا عملی و بدون مبانی فکری و تاریخی بود، امر متعال خانقاه، شد، دولتهای متعال حاکم که باید با همدلی عرفانی و نیایش به درگاه آنها درخواست حقوق ملی مدرن کرد. محتوای درخواستها مدرن، اما متد درخواست، عرفانی و کلاسیک، مانند: ما تجزیه طلب نیستیم، ما به دنبال دولت نیستیم، ما دموکراتیم و ... . این زایش جسم بی روح ناسیونالیسم، دلیل اصلی شورشهای پیاپی و در عین حال تسلیم شدنهای پیاپی بود و هست. چون منطق عرفان، تسلیم در برابر امر متعال و هضم شدن در کل است که به هضم شدن در دولتهای متعال در قالب خودمختاری برای کوردستان و دموکراسی برای ایران و عراق و هضم شدن در کلیت دولتهای حاکم در قالب فدرالیسم و امروز کنفدرال به جای تحقق کلیت دولت در درون خویش. جسم بی روح کورد، چون خروسی سر بریده با دست و پازدن هر بار به دامن دولت و حاکمان دیگری یا ایدئولوژیهای غربی از مارکس تا بوکچین برای تسکین و یا دمیدن روح در جسم بی روح خویش بوده و است. که با تمام شورشهای سیاسی، در مرحله پیشا سیاست هستیم و درگیریهای تراژیک عملی برای درهم شکستن کلیت دیگران، نتیجه ای جز هضم شدن در کلیت متعال دیگران نداشته چون متافیزیک سیاست کوردی بر مبنای عرفان، امر متعال را به زمین آورده که همان بارگاه دولتهای حاکم است که به جای درگیری با آن ندای نیایش به درگا آن را دارند و در فقدان کنش سیاسی به گدایی سیاسی میپردازند. در عرفان، دنیای بدون دیگری امر متعال، غیرقابل تصور به همین دلیل کنش و تفکر سیاسی خارج از چهارچوب دولتهای متعال دیگری در قالب خودمختاری و فدرال و کنفدرال، غیر قابل تصور است. امتناع نظری و فکری ناسیونالیسم که در ادامه دلایل آن را ذکر میکنم، در عین حال درگیری عملی در سیاست، پارادوکس امروزی احزاب را باعث شده است که تئوریهای مدینه فاضله کمونیسم جهانی و کنفدرال بی دولت و دموکراسی را شعار که روپوش همان همدلی و زیبایی شناسی عرفان است اما عملا خشونت و جنگ و تفنگ عشایر، زیربنا، عصبیت عشیره و امارت است که لباس فدرال و کنفدرال را بر مبنای ذهنیت همدلی عرفانی پوشیده است. تئوریهای مدینه فاضله و نگاه هنری و عرفانی به سیاست در قالب مفاهیم مدرن، بازمانده زیبایی شناسی عرفان تکایا، مکان تولد ناسیونالیسم کورد است در حالی اصل در سیاست تضاد ما و دیگری است نه دوستی. خشونت عملی با وجود زیبای شناسی عرفانی، خروس سر بریده ی سیاست عملی بدون تئوریک است .  برای رهایی از این بن بست باید به دیرینه شناسی گفتار تصوف در تاریخ کوردستان در پیوند با تاریخ و احیای سوژه ی اصلی یا سنگ خارای تاریخ کورد، میترا (قراردادـ پردیس)بپردازیم که خارج از محدودیت این مقال است.  طرح مختصری از آن در ویرایش تازه کتاب ارائه و بررسی کامل آن از زوال خرمدینان تا گسترش عرفان در کوردستان و زایش ناسیونالیسم از دل عرفان بدون نقد مبانی و بازگشت به سرچشمە ی وجودی آن، سوژه اصلی جلد دوم و سوم کتاب است.  اما بهرحال سوژه ی اصلی تاریخ نویسی معاصر و پیش زمینه هرگونه نقدی از سیاست معاصر کوردی تولد ناسیونالیسم از دل تکایا و متافیزیک سیاست کوردی است که تاکنون به آن پرداخته نشده و هیچ کس هم نه طاقت چنین کار طاقت فرسایی دارد نه اصلا درک میکند. و هرگونه تحلیلی بدون توجه به آن باد در غربال پیمودنی بیش نیست چون غرق شدن در عصبیتهای حزبی امروز و دلیل ابزار شدن احزاب کوردی در افکار دیگری، همین مسئله است. البته به طور سمبلیک این مسئله نشان داد شده است یکی فیلم نیوی مانگ بهمن قبادی و دیگری جمشید خانی ماممی بختیار علی مستقل از نیت مولفان، طرح سمبلیکی از آن است و باید مفهومی پردازش شود. سوژه این فیلم و رمان به زیبایی پارادکس را نشان که در محدودیت عملی و زمینی، پرواز میکنند اما این نگاه هنریست نه مفهوم سیاسی. امتناع نظری ناسیونالیسم به دلیل زایش آن از دل عرفان که همان امتناع مفهومی نظمـ دولت کوردی است، در جهان عملی سیاست از سیاست کوردی، سیاست زدایی کرده است و این نه پساسیاست بلکه پیشاسیاست است که هرچقدر با مفاهیم سیاسی چون رئالیسم و استراتژی به توجیه آن بپردازند، از مرحله پیشاسیاست امارت و عشیره در لباس حزب و از همدلی عرفانی در لباس دوستی با ملتهای دیگر در قالب فدرال و کنفدرال، گذار نخواهند کرد. در خلا روح یا امتناع مفهومی کوردی به جای گفتار سیاسی، با گفتار اخلاقی سعی در انسجام جسم بی روح کوردی داریم که همان کوبونه وه و یککرتنه وه یا اتحاد و توافق احزاب است در حالی که جسم بی روح محکوم به متلاشی شدن است ومسئله ای کاملا سیاسی، اما راهکارهای ارائه شده احساسی و اخلاقی است برای مثال یکی از سیاستمداران پارتی که افتخار یک بار هم نشینی با وی را نیز داشته ام در روداو در جواب سئوال مجری که راهکار عملی یرای اتحاد چیست گفت" ماه مبارک رمضان است باید همدیگر را حلال و ببوسیم دست در گردن همدیگر و ..." این اوج امتناع سیاست در جهان خوفناک سیاست عملی است این با وجود درگیری عملی با سیاست، ذهن پیشاسیاسی و عرفانی کورد است که با اخلاق شخصی سعی در حل اختلاف سیاسی دارد و درکی از اخلاق سیاسی ندارد. نمونه های دیگر آن زیاد است احزاب تا دندان مسلح اما با همدلی عرفانی سعی در دموکراتیزه کردن دنیا دارند.  اما چرا ناسیونالیسم کورد به ناسیونالیسمی حقوقی و اخلاقی محدود شده است مثل اینکه ما ملتی مظلوم هستیم و حق داریم مستقل باشیم یا برای تشکیل دولت یا به قول معروف راگیاندنی دولت، تنها گفتار حقوقی حق تعیین سرنوشت ابزار است؟؟ چون برخلاف ناسیونالیسم ایرانی که قبل از مشروطه با اندیشمندانی چون اخوندزاده، ملکم خان و... ، تئوریزه و تکوین یافت سپس تئوریهای کمونیسم واسلام سیاسی وارد شدند که ورود ایدئولوژیهای جدید به معنی نابودی ناسیونالیسم نبود بلکه ظرف اصلی همان ناسیونالیسم بود که برای احیای عظمت ایرانی، هربار ایدئولوژی متفاوتی می پوشید، ناسیونالیسم کورد یتیم به دنیا آمده، فاقد اندیشمندانی بود که ایده انتزاعی را با تاریخ و هویت خویش پیوند دهند و آن را از صرف ایده ای حقوقی و اخلاق خارج کنند. هیچ تصویری از عظمت گذشته کورد پردازش نشده بود که دچار انحطاط شده باشد و اکنون با ناسیونالیسم سعی در احیای دوباره آن داشته باشیم به همین دلیل ناسیونالیسم، معیار رفتار سیاسی قرار نگرفت و رفتار سیاسی از سویی در عمل در چاه ویل عصبیت حزبی و نئوقبیلیسم و از سوی دیگر، ناسیونالیسم مفهومی انتزاعی در حد حقوقی و اخلاقی باقی ماند در حالی که ناسیونالیسم شکل است و محتوای آن را باید از تاریخ متمایز هر ملتی در اورد. برای مثال هنگام ورود ناسیونالیسم لیبرال، فارسها سنت دوهزارساله لیبرال را برساخته و کاوه اهنگر را با انقلاب فرانسه مقایسه میکردند، با ورود سوسیالیسم سنت سوسیالیستی امثال مزدک و با حقوقی، حقوق بشر کوروش و با نظامی کوروش و داریوش را ساختند به همین دلیل ناسیونالیسم معیار رفتار ایرانی شد ولی ما در گل عصبیت نئوقبیلیسم حزبی که جسم بی روح متلاشی شده کوردی است، باقی ماندیم. این نشان میدهد که هویت مدرن و اندیشمندان هستند که سنت و تاریخ را میسازند نه برعکس و اگر ما فاقد سنت و تاریخ هستیم، چون بی هویت هستیم. همگرایی یا ریککه وتن این احزاب، تنها کار شفای مسیح یا ندای ابراهیم است و امید به آن بدون بازگشت به مبانی، تداوم همان ذهنیت عرفانی معجزه است. بنابراین چاره ای جز گذار از عصبیت حزبی، یعنی بازگشت به رحێم (شکم)تکایا برای بیرون آوردن روح جامانده نداریم که همان نقد مبانی عرفانی سیاست کوردی و دیرینه شناسی قواعد گفتاری عرفان در هزارتوی تاریخ است اما کورد کارهای مهمتری دارد کوبونەوە و تقینەوە...؟؟ تنها خوودا می تواند روحی در این جسم مرده کورد که احزاب اعضای متلاشی شده آن هستند، بدمد و خوددا در سیاست حزبی ما غایب است چون در تاریکی تکایا و جم خانه ها، مهجور مانده است.

#هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹