کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

بازسازی تاریخ و هویت کورد در پرتو نقد عقل سیاسی مسلط ایرانی / تاریخی

کورد، ایران و تاریخ

این وبلاگ به تعامل یا تقابل کورد و ایران و همچنین تقابل تاریخ با کورد - میترا خواهد پرداخت به این معنی که تاریخ با جوهر دین و فلسفه و عقل سیاسی ایران در ابتدا واکنشی در مقابل کنش سیاسی و فرهنگی کورد - میترا بود. تاریخ ایران و کرد چنان در هم تنیده شده اند که بررسی یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. در البته این تنیده شدن به معنی همگرایی و یا تعامل نیست بلکه از سنخ دیالکتیک است در عین تضاد امکان جدایی ان نیست اما دیالکتیک نیز نیست چون امکان ظهور سنتزی از این تقابل وجود ندارد این ارتباط از نوع ارتباط واقعیت یا امر نمادین با امر واقع است که در عین طرد امر واقع از سوی امر نمادین، بدون وجود ان امکانیتی نخواهد داشت. هویت کردی برای عقلانیت و تاریخ ایرانی چون امر واقعی بوده است که نظم نمادین ایرانی را با چالش مواجه کرده است در عین حال نظم نمادین ایرانی جز با نفی امر واقع کردی امکان تدوین و تثبیت نمی یافت.

۲۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

زیست زدایی یا اسطورەزدایی از جسم کورد. بسوی تعریف سوژە محق و جسمانی از کورد بە جای سوژە مکلف, معنوی.

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۰۴ ب.ظ


زیست زدایی یا اسطورەزدایی از جسم کورد. بسوی تعریف سوژە محق و جسمانی از کورد بە جای سوژە مکلف, معنوی.

اعتراف می کنم در این هنگامه حساس به جای اسطوره زدایی حزبی از جسم کرد، باید به اسطوره زدایی ایرانی از قوم کورد می پرداختیم و اسطوره زدایی حزبی را به دوران پساتاسیس موکول می کردیم اما می دانم با تفکر حزبی به دوران پساتاسیس نمی رسیم و جسم کورد موش آزمایشگاهی احزاب شده است. قبلا  که به این کار می پرداختم، متاسفانه حامل اجتماعی و سیاسی نیافت در حد کاغذ و بەبە فراتر نرفت که من نیازمند آن نیستم و تا یافتن حاملی سیاسی برای آن تفکر ضد ایرانی، ترجیح می دهم فعلا نفرین و جوین بشنوم. احزاب نه تنها قادر به نفی اسطورەهای دیگری چون ایرانی اصیل و دموکرات با غیرت،بر زیست قوم کورد نیستند، باعث درونی شدن آن اسطورەها و در قفس کردن جسم کورد و در نهایت متلاشی کردن آن می شوند. سال گذشته قبل از شروع به اصطلاح راسان، با استدلال رهایی از بن بست کمپ نشینی وتزریق روح سیاسی درشهر، نه روخاندن کومار اسلامی، به دفاع از آن برخاستم اما با اولین شهید سکوت کردم. در همان زمان بعد از سکوت صغری، مطلبی نوشتم که فلسفه جوانمرگ شدن جوانمردها چی بود؟ که بعد از بحثی فلسفی از مرگ در آرای فلاسفه، بدون جواب، با طرح سئوالی  مطلب را پایان دادم. من فلسفەایی برای مرگ پیشمرگ با وجود فکرزیاد، نیافتم به همین دلیل مطلب در بحث نظری بدون تطبیق و با طرح سئوال پایان یافت، یعنی شک در معنا. اما طبق معمول دوستان کورد تنها عکس شهد را دیدند و متوجه متن و سئوال و شک آن نشدند و بەبەها سرازیر شد. متن چگونه پایان یافت؟ بعد از جملەایی از اشپنگلر با این مضمون که راهرو در مسیرش محکم می رود و نمی داند به کجا و شاید اگر بداند، بایستد...،گفتم در این شامگاه بتها، چگونه شراب شام آخر نوشیدید؟ خب این یعنی چی؟ شراب آخر برای پرواز به عالم بتها و معنا است من که گفتم شامگاه بتان، یعنی عصر بتان به پایان رسیده است دیگر شراب شام آخر، بخوانید شهید، چه معنی دارد؟ در ادامه نوشتم تفنگی می خواهم و چند نقطه.. دوستان لابد فکر کرده اند برای جنگ اما نه،تفنگ شاید برای خودکشی ناشی از آن پارادوکس و یاشاید برای شلیک هوایی ناشی از دیوانگی, نبود معنا بود.مدتی تامل و سکوت را ترجیح دادم، یا یافتن معنا در توجیه مرگ پیشمرگ یا جلوگیری از آن، که معنایی نیافتم..؟ بعد از شهادت دوستان، یتیم شدن فرزندان و اشک مادران با خود اندیشیدم برای چی؟ قبلا انتقادها را گفتم و تکرار نمی کنم که یا کورد چون امر کلی یا زندگی بهتر که هردو از توان و درک احزاب خارج است. اکنون زمان آن رسیده است از زیست کورد اسطورەزدایی تا جلو هرگونه سواستفاده از جسم کورد را بگیریم. نتوانستیم کورد را از مرگ نجات بدهیم حداقل از مرگ جسم کوردها جلوگیری کنیم چون کلیت کورد همان بدن تک تک کورد است. اسطورەسازی برای در قفس کردن جسم و بدن پیشمرگ نه کوردی بلکه یا درونییت خرشدن دیگران، که کوردغیور است یا ابزار عصبیت حزبی و توهم شخصی است. باید بفهمیم و بفهمانیم که پیشمرگه مثل همه ما انسان و جسمش با تمام مخلفات آن چون لذت وسکس آزادی و مهمتر از همه بقایش، بر هرچیزی ارجحیت دارد. احزاب نه تنها اطاعت و تولید بلکه از جسم پیشمرگ زیست زدایی کرده و قفسی برای بند کردن جسم پیشمرگ ساخته اند،در نهایت بدون پاداش جسم را نیز متلاشی و تکه پاره می کنند. به همین دلیل باید به جای زیست زدایی از جسم کورد، از آن اسطورەزدایی کرد و زمانی که جسم را به جای مفاهیم توخالی، معیار کردیم آن زمان هرگونه سواستفاده احزاب از آن از بین می رود و شاید به فکر مدیریت سیاسی و اقتصادی بهتر برای جسم کورد بیفتند برخلاف امروز باشور. این سواستفاده که می گویم شخصی ـ اخلاقی نیست و کادر احزاب آدمهای بی اخلاقی نیستند. این بحث اصلا در چهارچوب سوژه نیست بلکه نفی سوژه برساخته شده پیشمرگه توسط عقل فراشخصی حزبی ـ عرفانی و تعریف سوژه جدیدی که به جای تکلیف در به آغوش مرگ رفتن برای منافع جزئی، زندگی را با حق در آغوش بگیرد. قبلا گفتم پیشمرگ،شکل کوردی شدەی شهید است و نسبتی با کوردیت ندارد و برخلاف شهید اسلام که در هر دو دنیا به لذات جسمانی(کنیز و غنیمت دنیا و بهشت اخرت)می رسد، پیشمرگ، از هردو محروم است، نه آزادی دنیوی نه اخروی. باید با آیینه کورد به شاکله بندی سوژه کورد بپردازیم نه آیینه احزاب و سوژەایی تعریف کنیم کە از احزاب، زندگی جسمانی و حق بخواهد نە مفاهیم توخالی که با سیگار چگوارا دود شد. به عبارت دیگر بجای نصیحت احزاب در دادن حق جسم کورد باید جسم کورد را برای گرفتن حق آگاه کرد. گناه کورد کە باعث شد،دیگری تاریخ شود، وفاداریش به زیست جسمانی و تن ندادن به متافیزیک ـ تاریخ بود باید به جسم بازگشت که فراموشی جسم معلول همان شکاف فرهنگ از سیاست کوردیتی است که قبلا گفتەام،میترا ـ پردیس.

#هێرش_قادری

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

عارفان فیلسوف و فیلسوفان عارف

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۵۲ ب.ظ

 

عارفان فیلسوف و فیلسوفان عارف

قادری·


مصداق عارفان فیلسوف، نویسندگان ایرانی هستند و مصداق فیلسوفان عارف،نویسندگان کورد. تفکر اکنون ایرانی نه واقعا اندیشه بلکه عرفان یا الهیات سیاسی قدیم است که مفاهیم فلاسفه را در جهت احیای عرفان سیاسی قدیم بکار می برد. برای مثال نظریه انحطاط طباطبایی و کذب و جاهل خواندن سایر روشنفکران ایرانی، همان انحطاط زرتشتی که در مقابل آن دین تازه را ارائه و خود پیامبر آن دین شد.معجزه روشنفکران نیز، دروغ خواندن ساحران و تاکید بر انحطاط که نتیجه عدم درک پیامبران دروغینی چون سروش است، همان بازتولید بحران زرتشت و غزالی و معجزه اینان، علم تاریخ بە جای وحی است چون هگل تاریخ را خدا کرد و وحی را از خدای تاریخ می گیرند. اما این عارفان که به جای دین، فلسفه را جایگزین کردەاند، بخوبی از فلسفه غرب در جهت شناخت بحران جامعه و ارائه راه حل برای آن برآمدەاند حداقل فلسفه را در خدمت ذهنیت عرفانی ایرانی و از آن از سویی، بهشت گمشده پیشاانحطاط ساختند و از سوی دیگر،مدینه فاضله برای گذار از انحطاط و همدلی عرفانی را به همدلی سیاسی تبدیل که، نتیجه آن عظمت امروز ایرانی با سلاحهایی چون ایران فرهنگی و تمدن کهن آن برای حفظ هبستگی است. اما فیلسوفان عارف کورد نه میوه ذهنیت کوردی هستند و نه قادر به پیوند فلسفه غرب با تفکر یا عرفان کوردی در جهت ساختن تصویری از تمدن کورد و در نهایت تبدیل همدلی عرفانی به سیاسی. فیلسوف عارف، فلسفه غرب را می خواند اما چون یک عارف برای راز و نیاز و در تنهایی خویش می ماند چون در خلا می خواند و روح سمبلیک یا عرفانی کوردی در حافظه وی باقی نمانده است، فلسفه غرب چون خدای عارف، ابژه نیازهای روحانی، بخوانید فکری وی میشود و در تنهایی خویش می ماند که اگر وارد ساسیت نیز شود، کردار سیاسی وی هیچ ربطی به فلسفه خوانده شده وی ندارد یعنی یا در انتزاعیات ذهنی، بخوانید فلسفی می ماند و یا در تهی بودگی سیاست باید مداح حزبی و چون خود احزاب جسم بی روح باقی بماند. نوشتەهای قلم به دستان کورد، نه مبانی ذهن کوردی دارد نه نتیجه نوشته های آنان برخلاف ایرنیان، تاثیری در جامعه کوردی خواهد داشت. اما ایرانیان چون نه با ذهنی تهی بلکه با ذهن ایرانی، فلسفه می خوانند از هگل و هایدگر تا سارتر و فوکو، استفاده اجتماعی و سیاسی می کنند از انتزاعیات و روح فردی خارج خواهد شد. بحث این نیست که نتیجه آن تفکرات مفید بود یا منفی، طبیعی است امروزه نقادی منفی شریعتی جریان دارد. اما این داوری، ازسویی دقیقا تداوم جریان استفاده عرفان ایرانی از فلسفه غربی را نشان میدهد و از سوی دیگر، تداوم و انباشتگی فکر و فرهنگ ایرانی در مقابل با بی تاریخی و تهی ماندگی ما. قلم به دست کورد در روژهه لات هرچقدر هم فلسفه بخواند بازهم عارفی تنها و گسسته از فرهنگ و سیاست جامعه کوردی هستند و فعالیت سیاسی آنان هیچ ارتباطی با مطالعه فلسفی وی ندارد همانطور که در باشور هرچقدر هم از تکست و مفاهیم فلسفی در مقالەها استفاده کنند، بازهم ژورنالیستی است چون فاقد ذهنیت فلسفی در استفاده از فلسفه و ذهنیت آنان جز عصبیت حزب و شهرت ژورنالیستی که همان تهی بودگی اندیشه است، نیست. در یک کلام کورد اکنون، جسمی تهی است و ذهن وجود نداشته کوردی چیزی جز جعبه جمع آوری فاکت ها نیست چون فاقد حافظه و ذهنیت کوردی است که از فلسفە چون کلنک برای جوشاندن آن حافظه استفاده کنند. این مقایسه بیشتر از آنکه نشان از عظمت نویسندگان ایرانی باشد،تهی بودگی ماست. هانری کربن شاکله بند سوژەهای متفکر ایرانی از فردید تا طباطبایی است پس ضعف اندیشمندان ایرانی را درک کنید اما آن ضعف یک چیز است و تهی بودگی ما از اندیشه چیز دیگر. ما دیگر چه حقیرهایی هستیم که امکان نقد یا فراروی از نویسندگان ایرانی نداریم که بر انگشتان کربن می چرخند. چون ما جسمی تهی از فکر هستیم حتی اگر حافظه خوبی برای حفظ اندیشەها داشته باشیم، نقد و داوری ما، از عصیان غریزه جوانهای عشیره و جوین دادن ژورنالیستی فراتر نخواهد رفت و هرگونه مطالعه ما و نتایج فکر ما از حد خلوت عارفانه و کشفهای شهودی عارف،مستقل از اجماع جامعه فراتر نخواهد رفت چون اندیشه وجود نداشته ما نه مبنایی در جامعه و ذهنیت آن دارد نه تاثیری در آن می گذارد. این مشکل از سویی به بی تاریخی ما باز می گردد که چون لباس مدرن حزب را بر عشایر قدیم و ایدئولوژی را به جای عصبیت گذاشتیم، با وجود حضور فیزیکی در دنیای سیاست و مدرن، حضور ذهنی و روحی در آن نداریم لاجرم فکر قلم به دستان نیز جز لباس تازەایی بر تن کهن نیست و گسست یا شکافی که قبلا آن را مطرح کردم، یعنی شکاف جسم و روح یا شکاف سیاست حزبی تهی از فرهنگ و فرهنگ تهی از روح سیاسی که نه سیاستمداران درکی از روح فرهنگ کوردی دارند و نه اهل فرهنگ و محققان ادبی ما درکی از روح سیاسی، تداوم می یابد.

http://falsafeh.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D9%88-%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%DB%8C/

https://www.radiozamaneh.com/tag/%D8%B0%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D8%A7-%D9%82%D8%A7%D8%AF%D8%B1%DB%8C

 

https://www.radiozamaneh.com/222735

https://www.radiozamaneh.com/218361

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=67060

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=67228

http://occidentstudy.ihcs.ac.ir/article_523.html

http://www.magiran.com/view.asp?Type=pdf&ID=1663213&l=fa

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

خانی شاعر اتحاد یا فیلسوف شکاف

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۴۴ ب.ظ


خانی، شاعر اتحاد یا فیلسوف شکاف؟

در انتهای مطلب، لینک مطلبی که سال گذشته درباره مم و زین خانی نوشتم را گذاشته و اکنون از زاویەی دیگری، معتقدم چاره ای جز گذار از شاعرانگی خانی برای درک فلسفه وی نداریم. سوژه شاعرانگی خانی، روح را درنیافت که بدون آن، به هم چسپاندن اعضای متلاشی جسد کورد ناممکن بود که فراخوان اتحاد می داد اما ناخوداگاه وی به جای اتحاد، فلسفە درک شکاف در قالب دو شخصیت مم و زین است.

خانی، زود متولد شد. شاعرانگی، خانی از سیاست، بدون درک روح فرهنگی آن است و در عدم درک آن روح فرهنگی، بدون هیچ مبنایی، فراخوان اتحاد می داد اما فلسفه خانی درکی از شکاف در قالب جدایی مم و زین یافته بود اگرچه دلیل جدایی، تقدیر و دیگری بود، اما شخصیتها خود آن تقدیر را درونی کردند که از سویی، مم, سیاست در امتناع فرهنگ(تصویر زین) به مرحله ماقبل سیاست و عرفان یا فرهنگ دیگری بازگشت و از سوی دیگر، زین فرهنگ در جایگزین شدن خدا به جای وی در ذهن مم، به امتناع سیاست و به تاریکی حجره و ماقبل تصور بازگشت و باید بگویم با وجود درک عمیق آینده توسط خانی اگر اکنون ادعای پیامبری می کرد من یار غار وی می شدم چون در بازگشت مم به خدای عرفان و امتناع عمل، تولد ناسیونالیسم از دل تکایا را پیش بینی کرد و در بازگشت زین به تاریکی خانه و امتناع تصویر، گسست تکایا و تصوف از روح سیاسی را پیش بینی کرد. بنابراین برخلاف مستشرقی که  گفته بود شرفنامه درک گسستها و خانی فراخوان اتحاد است، باید بگویم برخلاف سوژه ظاهری شاعر در فراخوان اتحاد، خانی فیلسوف گسست و فیلسوف شکاف است شکافی که مدعیان اندیشه امروزی درکی از آن نیافته اند لاجرم گرد و خاک خانی نیز نیستند. باید از خوداگاه خانی به عمق ناخودآگاه وی سفر کنیم. در مستور ماندن تصویر زیبای زین، مم، تصویر دیگری را جایگزین که نهایت تصویر دیگری، نیستی و مرگ مم بود که آن جایگزینی، فلسفه وجودی عشق زین و فلسفه رنج خود, مم را نابود کرد. مانند احزاب که با تصویر ایدهای دیگری به جای احیای فرهنگ خودی مبارزه می کنند که هم فلسفه مبارزه و شهیدان خود را نفی و هم فرهنگ کوردی را در تاریکی تکایا و حجره ها فراموش و بی ارزش کرده اند. ظاهر خانی، ماندن در یکی از ابعاد شکاف، یعنی سیاست است برخلاف شاعران بعدی که در بعد فرهنگ عرفانی شکاف ماندند و در نالی این شکاف، شکاف غیرسیاسی و عرفانی فرد و مطلق است که مطلق گاهی در حبیبه و گاهی در طبیعت سرگردان است که تنها درک یک جنبه شکاف، میترا ـ پردیس است همانطور که خانی با درک عمیقتر از نالی در درک درستر و برون عرفانی شکاف، به میترا ـ قرارداد در فراخوان اتحاد، محدود ماند. خانی خالق سوژه زین, مستور, عرفانی بود اما شاعران امثال نالی خود, آن سوژه عرفانی.خانی خالق, سوژه مم در امتناع کنش و فرهنگ بود، اما احزاب، خود, آن سوژه ممتنع. اجازه بدهید صریحتر بگویم شاعران و احزاب، مرکب ریخته شده بر کتاب کورد از قلم خانی هستند. شاعران و عارفان چون زین در تاریکی حجره تکایا به دنبال خودا گشتند و احزاب در برهوت عشق خدایان دیگری حاکم به دنبال فرهنگ مستور در تکایا می گردند. این شکاف چنان عمیق است که زین, فرهنگ خودی در برابر محبت عشق دیگری، بی ارزش است و سوژه محرک در نیستی عشق دیگریها، خود و معشوق واقعی خود را در استانه نیستی قرار داده است حتی اگر معشوق مستور و زندانی شده خود به آغوش وی بیاید.

 شاید خانی اگر آن خوودایی نباشد که می تواند روحی در جسد مرده کورد بدمد، پیشگوی مرگ آن بود و عدم درک وی همان، مرگ کورد همان که، گریزی از پیامبری جدید برای اعلام مرگ کورد نیست. خانی، چهارصد سال پیش نه کانتی خوانده بود نه هگل و مارکسی،اما درکی از شکاف یافته بود، ما دیگر چه بیهودەهایی هستیم هنوز آن را درنیافتەایم و در واژەهای نوشتەشده خانی چون ماهی در دریا که از بیرون دریا بی خبر است، غرق شدەایم. به خانی دیگری احتیاج داریم کە از سویی به جای زین لوس در دوری از مم، انتیگونەی شجاع بسراید تا جسد کورد, مم را دفن و قاتلان آن را نفرین کند و به جای مم غرق در عرفان و عشق دروغین، هملتی بسراید که دیالوگ و عمل کند و به فکر انتقام باشد. در نهایت ما یا تاریخ نویس بی روحی چون بدلیسی هستیم، از امین زکی تا سوران، یا شاعران غرق در معنای انتزاعی، از خزاته دار تا شاهنامه سرایان هستیم که برای طرح کورد باید فاکتهای تاریخی شرفنامه را با درک فیلسوفانه خانی تلفیق کنیم چون نه مورخان ما درکی از تاریخ فرهنگی دارند، نه ادیبان ما درکی تاریخ سیاسی و لاجرم تاریخ ناتاریخ بی فرهنگی ما و فرهنگ انتزاعی بی تاریخ ما چون دو خط موازی به هم نخواهند رسید.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=72979

#هێرش_قادری

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

آیا کرول شدن کورد(سلطه دیگری) باعث کرمول(انحطاط درونی) شدنش شد یا برعکس و شاید تقدیر؟

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۴۰ ب.ظ

 

آیا کرول شدن کورد(سلطه دیگری) باعث کرمول(انحطاط درونی) شدنش شد یا برعکس و شاید تقدیر؟

قبلا به دو شکاف اشاره کردم(طرحی از شکاف کوردیت..) و گفتم که تا شکاف اصلی کورد را درک نکنیم از تهی بودگی امروزی رها نشده و قادر به تولید فکر کوردی نیستیم و گفتم که چون کل استراتژیهای حزبی و قلم به دستان، بر دور شکافهای انتزاعی فراملی و بی ربط به جامعه کوردی یا فروقومی عصبیت حزبی چرخیده است، نه تنها از وادی عشیره و زیبایی شناسی عرفانی گسست نمی کنیم، به وادی اندیشه که وضوی نماز سیاست است نیز گذار نمی کنیم. شکافهای مصنوعی مطرح شده، مانند شکاف سرمایەداری و کارگری، دموکراسی و استبداد، شهری و طبیعی، اسلام و سکولاریسم که هیچکدام شکاف واقعی ما نیست و شکافهای حزبی ـ عشیره و فوکوس قلم به دستان بر مبنای این شکافها،چیزی جز اتلاف انرژی و تکرار تاریخ ناتاریخ نبوده است. شکاف واقعی کورد،یکی در ارتباط با بیرون و شکاف قومی با دیگران است که آیا سلطه فکری و سیاسی دیگران که همان کرول شدن ماست، دلیل کرمول شدن ما نیز هست؟ یا شکاف درونی گسست فرهنگ از سیاست، که همان کرمول شدن کورد است، زمینه کرول شدن توسط دیگری را فراهم آورد. گسست سیاست از فرهنگ باعث تهی شدگی سیاست و غرق شدن در عصبیت حزبی با روپوش ایسمی شده است همچنین اگر احزاب را بنگرید نه بر مبنای شکاف قومی بلکه از سویی غرق در شکاف عصبیت حزبی و مخیلە امارت فروقومی، استراتژی فدرال و کنفدرال می دهند از سوی دیگر، بر مبنای عشق عرفانی، شعارهای فراملی سوسیالیستی، دموکراسی و دوستی با ملل دیگر ندا سر می دهند و این دو یعنی احساس همدلی عرفانی و عصبیت عشیره و امارت، مانع از درک شکاف سیاسی قومی شدە به همین دلیل هرچقدر هم از مفاهیم سیاسی و کلی چون رئالیسم و ملت استفادە کنیم به دنیای سیاست ملی گذار نخواهیم کرد. در گسست سیاست حزبی از فرهنگ کوردی یعنی تهی شدگی(کرمول)، عصبیت عشیره مبنای رفتار سیاسی شد که برای مشروعیت آن عصبیت با ذهنیت عرفانی، ایده های مدینه فاضله دیگری چون ایران پلورال و پرولتر و انسان نوین را بر تن عشیره کردیم یا ایدئولوژیهای مدینه فاضله را برای پر کردن خلا فرهنگ کوردی تزریق کردیم ونیز گفتم طرح شکاف, کلی و ملی کورد با منافع جزئی حزبی، جز در سطح کاغذ،محلی از اعراب ندارد چون خاص های حزبی هرکدام خود را کل و عام یعنی نماینده کورد چون کل، شما بخوانید ملت می دانند و قلم به دستان نیز از مداح توجیهات حزبی فراتر نرفته اند همانطور که جوین دران حربی بخوانید منتقدان نیز غرق همان عصبیت هستند چون خارج از تصویر حذب دیگری چون پ کک، هیچ ایده ایی مبنای نقد آنان نیست لاجرم بجای تولید هگل و مارکس، همچنان از سطح تولید ژورنال یا فیلسوف عارف فراتر نخواهیم رفت. فعلا این دو شکاف، یکی بیرونی یعنی قومی و دیگری درونی یعنی گسست فرهنگ از سیاست، اگر درک شود نه تنها می تواند سرآغاز فکر کوردی باشد بلکه می تواند سرآغاز گذار از آن به کلیت به هم پیوسته و گذار از عصبیت عشیره و ذهنیت عرفان، به وادی سیاست ملی نیز باشد که متاسفانه احزاب، جز در شعار، شکاف قومی را درک نمی کنند و در عدم درک سلطه فراحکومتی قومهای دیگری، باعث تزریق ایدئولوژی غربی از فیلتر ایده های قوم مسلط شدند که با وجود مبارزه و عمل تراژیک کوردی از سطح کمدی سواری مجانی دادن به دیگری فراتر نمی روند چون شتر قوی کورد، نابینا و افسار آن در دست دیگری است که آزار وی برای صاحب شتر افسار به دست، از حد گردو خاک کردن، بیشتر نمی رود. برای مثال احزاب روژهه لات درک نکردند که شکاف با فارس، اسلام نیست که راه حل سکولاریسم، شکاف با سرمایه داری نیست ک راه حل سوسیالیسم، شکاف با فارس به عنوان بخشی از ایران نیست، راه حل ایران پلورال باشد چون نه سوسیالها می فهمند سلطه طبقاتی فارس ناشی از سلطه قومی است نه دموکراتها درک کردند که ایران، مفهومی فرهنگی و عامتر از فارس نیست بلکه مفهومی سیاسی برساخته همان فارس است. ایدەهای روبنای زیبا چون پلورال و سوسیال و دموکرات و دوستی ملل،لباس همان ذهنیت عرفانی قدیم و، فدرال و خودمختاری و کنفدرال و سەربەخۆیی نیز لباس همان امارت و عشیرە قدیم است. پس همانطور که گفتم نقد ایدئولوژی احزاب از سوسیال تا فدرال، بی معنی چون زیربنا عصبیت حزبی و متافیزیک عرفان است که اسارت در ذهنیت عرفانی و عصبیت عشیره ناشی از گسست سیاست حزبی از فرهنگ کوردی و درونیت ایدەهای دیگری است. حال سئوال این است ایا کرول شدن یا سلطه بیرونی، چه فکری و چه سیاسی، دلیل کرمول شدن (انحطاط) بوده است، یا تهی بودگی سیاست از فرهنگ، همان کرمول شدن، دلیل کرول شدن و در نهایت پناه بردن به ایدەهای دیگری با وجود مبارزه عملی است؟ برای جواب باید تاریخ بخوانیم، تاریخی که نوشته نشده است پس بی جواب،در چرخه تاریخ ناتاریخ می مانیم و در عدم فضیلت برای درک بحران، تقدیر را درونی کردەایم. ما هنوز در آستانه درک این شکاف و طرح تاریخی آن قرار نگرفته ایم چگونه در این گرداب بی تاریخی پاسخی برای آن بیابیم؟

  #هێرش_قادری

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

طرحی از شکاف فرهنگ و سیاست کوردی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۵ ب.ظ

 

طرحی از شکاف کوردیت که مقدمه طرح سئوال اصلی و فلسفه سیاسی کورد است.

شکاف سرآغاز فلسفه است و امتناع فلسفه در کورد ناشی از عدم درک شکاف جامعه کوردی و انسان کورد است. چون ما در گرد و خاک شکافهای عصبیت حزب ـ قبیله ای یا شکافهای بی ارتباط با جامعه کوردی چون شکاف سرمایه داری و سوسیالیسم یا اسلام و سکولاریسم  سرگردانیم، توان درک شکاف زیربنایی برای طرح سئوال اصلی که لازمه تفکر فلسفی و سیاسی است را نداریم. با تامل در مسئله کورد می توان از امواج گذرای سیاست تهی حزبی به اعماق دریای هستی کورد نظری افکنیم. این شکاف، شکاف فرهنگ کوردی از سیاست یا شکاف میتراـپردیس از میتراـقرارداد است. سیاست در اکنون جامعه کورد تهی از روح فرهنگ کوردی است همانطور که فرهنگ کوردی از روح سیاسی تهی گشته است، این تهی بودگی از سویی، باعث غرق شدن در عصبیت حزبی و تهی گشتگی سیاست از فرهنگ کوردی گشته که سیاست عملی کورد،اسیر ایده های دیگری شده است از سوی دیگر، به تحلیل صرف هنری و قدسانی ادبیات و سمبلهای کوردی، بدون درک روح سیاسی آن منجر شده است.

سیاست احزاب کوردی در جایی دور از فرهنگ کوری جریان دارد و فرهنگ کوردی در پستوهایی از ورود به دنیای سیاست کوردی منع شده است. کوردیت فرهنگی و تاریخی، اکنون در عالم ظاهری سیاست وجود ندارد بلکه در غار لالش و فولکلوریک کوردی و هەڵپەرکێ یا ذکر دراویش و مراسم یارسان و پیرشالیار و ادبیات مسکوت و به امری قدسانی و ادبی یا سمبلیک و باستان شناسی تقلیل یافته است.

این شکاف فعلا در حد فرضیه ای می تواند سرآغاز پرسش فلسفیی ـ سیاسی از کورد چون امری کلی از هم گسیخته و انتزاع آن از گرد و خاک حزبی به امری تاریخی و لاجرم فلسفی، راهگشا باشد. این شکاف مبنای شکاف شاخ و شار نیز هست که دو طرف بدون تامل در بنیادهای متفاوت آن و دلیل آن شکاف، تنها با شعار سعی در پیوند شاخ و شار دارند. شکاف ذکر شده یعنی گسست فرهنگ از سیاست، نه تنها عامل جسم بی روح سیاست کوردی شده و احزاب اعضای متلاشی شده جسم بی روح هستند، بلکه این تهی شدگی، روح سیاسی را از فرهنگ کوردی گرفته و روح سمبلیک و ادبی کوردی به امری باستان شناسی یا قدسانی تقلیل داده است. مبنای تاریخی این شکاف به گسست میترا پردیس چون  حامل سبک اجتماعی و فرهنگی کورد، از میتراــ قرارداد، حامل امر سیاسی کورد بر می گردد. دلایل این شکاف و پروسه آن، در این مختصر نمی گنجد اما با کرول شدن کورد در تاریخ، امکان میترا قرارداد در زیر سلطه دیگریها از بین رفت و در محدودیتهای دینی و سیاسی دیگریهای مسلط، میتراـ پردیس از حوزه سیاست گسست و در فولکلوریک و مراسم سمبلیک از لالش تا سلطان اسحاق از پستوی تکایا تا زمزمه ادیبان، آشیانه گرفت و به حوزه درونیت و روح، عقب نشینی که باعث زایش روح عرفانی کوردی و تغییر معنای سمبلهای میترایی از زمینی و سیاسی به متافیزیکی و معنوی شد و تولد ناسیونالیسم از دل تکایا بدون نقد مبانی عرفانی آن و کشف هسته ی میترایی آن، باعث سیاست عرفانی امروز گردید که عملا وارد جهان سیاست گشته ایم اما فاقد تفکر سیاسی و ذهنیت زیبایی شناسی عرفانی ما در قالب مدینه فاضله ایسم های غربی بازتولید می شود. وجود این شکاف از سویی دلایل درونی دارد و از سوی دیگر بیرونی، چون پیوند سلطه دینی و سیاسی دیگریها، از کورد به دلیل نداشتن تفکر سیاسی پنهان مانده است، درکی از پیوند ایدئولوژیهای قدیم، یعنی اسطوره و دین، با منافع قومی دیگریها نداریم بجای نقد ایده های دینی و اسطوره های دیگریها در پیوند با سلطه قومی آنها، خود باعث درونی شدن سلطه فکری آنها و لاجرم اسارت سیاست کوردی در تفکر دیگری و گسست منطق عمل سیاسی کورد از اندیشه متناسب کوردی با آن شده است که این ما را به شکاف دیگر که سراغاز راه حل واقعی نه ایدئولوژیکی می شود، یعنی شکاف قومی که شاید مقدم بر شکاف اولی است راهنمایی می کند برای مثال شکاف قومی کوردـماد با پارس ـ ایران که در عدم درک این شکاف در درازنای تاریخ، عمل کوردی اسیر ایده های پارسی از نظم اهورایی زرتشتی تا دموکراسی ملیتهای ایرانی شده است. اینکه امروز در درون و برون سیاست ایستاده ایم، به این معنی که بدون تفکر سیاسی و درک ملی با عصبیت حزبی در جهان سیاست افتاده ایم، به این دلیل است در درون و برون تاریخ بوده ایم و تاریخ ابژکتیو ما هنوز سوبژکتیو نشده است و تا تاریخ عینیت کورد، در آیینه ذهن کورد، پدیدار و خودآگاه نشود، کردار سیاسی امروز از عصبیت حزبی ـ عشیره ایی خارج نمی گردد البته منظور، تاریخ کلی و سیاسی است نه تاریخ نژادی، شهری و یا عشیره ایی و تنها درک بحران سیاسی و خلا امروزی یعنی درک مرگ کورد، محرک تاریخ نگاری کلی و فرهنگی فراتر از تاریخ نگاری حزبی ـ عشیره ایی می شود.

#هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

درباره ادبیات و گردآورندگان شاهنامه کوردی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۰ ب.ظ

 

درباره ادبیات و شاهنامەی کوردی.

ادبیات کوردی آشیانه فرهنگ و ناخودآگاه سیاسی کورد است همان فرهنگ و روحی که سیاست فقیر امروز کورد در فقدان آن، هربار با تزریق آمپول مسکن ایدئولوژیهای غربی سعی در التیام آن دارد. اما متاسفانه تحلیل این آشیانەی روح, جامانده از سیاست کوردی، محدود به انجمنهای ادبی و بحثهای درون متنی یا در فضای روح فردی شاعر محصور شده است بدون درک پیوند ادبیات با روح کلی کورد نه روح فردی شاعر و بدون درک بافت سیاسیـ آیینی آن. برای مثال شکاف فرد و مطلق در نالی که مطلق گاهی در زن و گاهی در طبیعت سرگردان است، ناشی از سرگردانی سیاسی و این شکاف زیربنای سیاسی دارد که باید به نقطه صفر تاریخ سیاست کوردی که مطلق از سیاست گسست، برگشت. به زمانی که مطلق از سیاست نگسسته بود و مطلق مخلوق توافق سیاسی و در زمین بود که با گسست سیاست کوردی از فرهنگ آن، مطلق، متافیزیکی و از موضوع روح کلی  کورد به موضوع روح فردی شاعر تبدیل شد. امروزه بدون درک آن، تحلیل آن محدود به بحث فردی شاعر و یا متافیزیک نقد ادبی شده است. به همین دلیل تحلیلهای ادبی و شاهنامه ایی امروز، به درک کورد چون امری کلی و سیاسی کمکی نخواهد کرد. تحلیل ادبی بدون توجه به بافت تاریخی و تقابلهای سیاسی آن، بازتولید گسست سیاست از فرهنگ کوردیست، لاجرم ادیبان کورد نه تنها درکی از این گسست ندارند، با محدود کردن ادبیات به گردآوری و نقد ادبی، در بازتولید غفلت و گسست نقشی نامیمون بازی کرده اند. برای مثال طرف که در توهم فردوسی کورد است، بدون درک عظمت فردوسی که چگونه با درک سیاسی و قومی، شاهنامه را سیمان تاریخی و سیاسی پارس کرد، از سویی، نگارندەی شاهنامەی به اصطلاح کوردی است، از سویی دیگر، از فرهنگ عظیم ایرانی می گوید، غافل از آنکه آنچیزی که به فرهنگ ایرانی مشهور است یا هندی است یا کوردی و دال اعظم برساخته ایران نه متافیزیکی و ازلی که در درون آن غرق شدەایی و برای نجات خویش می گویی فرهنگ ایرانی فارسی نیست، بلکه مفهومی سیاسی و برساخته همان پارس است. لاجرم از درک سیاسی 400سال پیش خانی نیز محروم است. مفهوم ایران که نویسنده غرق عظمت پوشالی آن شده است، حتی اگر از قبل بار معنای دیگری چون اریکه به معنای وحشی یا اران مادستان داشته است، بعد از تثبیت هژمونی پارسی با شاهنامەنگاری، باعث درونی شدن سلطه فرهنگ پارسی در تاریخ نگاری کوردی با پیش فرض ایرانی بودن میشود.

این عدم درک پیوند سیاست و ادبیات، باعث گناه نابخشودنی دیگری شده است که تضاد شاهنامەی  کورد و فارس را محدود به بحثی متافیزیکی چون وجود تقدیر در شاهنامه کورد و وجود دوگانگی خیر و شر در شاهنامه فارس، غافل از آنکه دوگانه خیر و شر شاهنامه ایرانی، انتزاع دوگانه سیاسی و قومی پارس و کورد است و تضاد نه محدود به مفاهیمی متافیزیکی چون تقدیر در یکی و عدم آن در دیگری، بلگه زیربنای آن، تضاد متافیزیکی، تضاد سیاسی مابین دو قوم و دو آیین است. شاهنامەنگار غرق در متافیزیک ادبیات، نه قادر به درک روح سیاسی کورد است و نه درک پیوند فرهنگ ادبی پارس با سیاست فرهنگی ایرانی که از عظمت فرهنگ ایران ندا سر می دهد. شاهنامە نویس قادر به گسست زبان و هستی در دیگری چون گسست واژەی ایران از بار هستی شناسی آن در عین حال پیوند این واژه با هستی سیاسی پارس نیست که غرق در عمق آن شده است و درک نخواهد کرد، برخلاف ایران که شاه واسطه خداست، شاه در کورد همان خدا یا مطلقی بود که شاعر کورد سرگردان آن در متافیزیک و طبیعت است به همین دلیل درکی از تقدیر, گسست خدا از شاه در تاریخ سیاسی کورد ندارد و تفاوت کورد و پارس در حد تفاوت تقدیر با خیر و شر ایرانی باقی می ماند در حالی کە دیگری تقابل های دوگانه ایرانی، یعنی شر، همان شاهنامه کوردی و، تقدیر, تقدیرگرایی شاهنامه کوردی، سلطه خیر و شر شاهنامه پارسی بود که شر نه جدا از تقدیر بلکه تقدیر کوردی همان شر در دوگانه ایرانیست و نیستی تقدیر کوردی زیرساخت هستی خیر و شر ایرانیست که هرلحظه عصیان میکند و هستی آن را به چالش میکشاند. اما جناب شاهنامەنویس که در توهم فردوسی است برخلاف فردوسی که با ذهنیت سیاسی و دغدغه قومی به نگارش شاهنامه ادبی میپردازد، فردوسی ما در محدوده نقد ادبی و گردآوری فراتر نخواهد رفت که درکی از پیوند ادبیات با روح سیاسی قوم داشته باشد که بتواند زیربنای سیاسی تقابل دوگانه آن را تشخیص دهد به همین دلیل از حد تولید جهان سومی، یعنی تولید ماده خام و نتیجه آن جز از تفنن قهوەخانه ها فراتر نخواهد رفت. شاهنامه ایرانی، گست در تداوم شاهنامه کوردی و، تاریخ ایرانی آن، تاریخ انیران ـ کورد است که هم در تقابل با آن و هم مصادره با تغییر معنای آن است. باری شاهنامه کوردی ایشان نه تکیەگاهی قومی دارد نه نتیجەایی سیاسی و، باعث تهی شدگی روح سیاسی آن شده است همانطور که احزاب، باعث تهی شدگی روح فرهنگی ار سیاست کوردی شدەاند. #هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

از مشروعیت کاریزماتیک ملا مصطفی به مشروعیت وابستگی خارجی مسعود بارزانی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۳ ب.ظ


از مشروعیت کاریزماتیک ملا مصطفی نەمر در بعث به مشروعیت وابستگی خارجی مسعود بارزانی در دموکراسی وارونه باشور.

ملا مصطفی بارزانی جدا از مشروعیت عشیره و عرفانی خاندان خویش که در رهبر شدن وی نقش بسزایی داشت، دارای مشروعیت کاریزماتیک و مردمی بود چندان که شاید بسیاری از پیشمرگه ها حتی اگر درکی از کوردیت نداشتند، بخاطر ارادت قلبی به بارزانی نه مر، پیرو و جان فدای وی میشدند چندان که اگر از پیشمرگه سئوال میشد، زن و بچه ات را آواره و به اندازه دو سیخ کباب حقوق نمی گیری پس چرا...؟ در پاسخ می گفت تەنیا سەری مەلا خۆش بێت ئیتر هیچم ناوێت و می دیدیم که زندگی ملا مصطفی نەمر، تفاوت چندانی با زندگی پیشمرگه هایش نداشت.همچنین، مشروعیت کاریزماتیک و جنگی ملا مصطفی جدا از انتقادهای وارده که مانند همه جنبشهای دیگر کوردی دلیل شکستش در اشتباهات خویش بود، نقش بسزایی در پروسه جنبش کورد داشت. بعد از دوران صدام و حاکمیت نیمه مستقل کوردی، مسعود بارزانی از سویی مشروعیت قانونی و توافقی داشت از سوی دیگر مشروعیت مالی. منظور از مشروعیت مالی بخشش بودجه های عموی در راه حقوق حزبی برای جذب مشتری و کسب آرای مردم که منطق سایر احزاب چون یکیتی نیز بود در واقع دموکراسی در باشور وارونه بود به این معنی که دموکراسی در غرب، حکومتها در وابستگی مالی به مردم یا مالیات مردم، توسط مردم انتخاب و پاسخگوی مردم بودند اما در باشور، این مردم بودند که وابسته حقوق حکومت و لاجرم این مردم بودند که توسط احزاب حاکم با بخشش حقوق انتخاب یا خریداری می شدند بنابراین با وجود ظاهر آن نمی توان از مشروعیت دموکراتیک به معنای غربی آن سخنی راند. بعد از قطع بودجه و پایان دوران ریاست قانونی مسعود بارزانی، در واقع پایان مشروعیت قانونی، توافقی و مالی ایشان بود و در شدت یافتن ناله اعتراضات مردم و سخنگوی باواسطه آنان، گوران، بارزانی برای تثبیت بقا خویش و حزبش، به کسب مشروعیت بین المللی، یعنی چون شاه ایران، وابستگی خارجی روی آورد. سلاح ایشان در توجیه آن، حق تعیین سرنوشت و جذب حمایت بین المللی برای استقلال است که مبنای آن همان عصبیت حزبی و قدرت شخصی و منطق بقا عشیره است. اینکه روداو و کوردستا 24 از زاویه کسب حمایت بین المللی و یا بین المللی کردن کوردستان بر روی آن مانور و با طراحی سئوالات با پیش فرض مفاهیم اسطوره ایی، جواب دهندگان را در چهارچوب از پیش طراحی شده گرفتار می کنند، و در پس مفاهیم اسطوره ای در خدمت خدمتگزاری حزبی هستند، بیانگر واقعیت سازی این شبکه ها است نه بازتاب دادن واقعیت و واقعیت همان منطق بقا عشیره و قدرت شخصی است که در فقدان مشروعیت قانونی و مردمی به دلیل ضعف مدیریت اقتصادی، سعی در کسب مشروعیت بین المللی برای تثبیت قدرت خویش دارد که از میوه های آن توافق موصل بود که نه توافق یک دولت یا ملت با دولتهای دیگر بلکه توافق یک حزب و شخص با دولتهای دیگر بود. در سیاست، منعی بر منافع شخصی و قدرت طلبی نیست و در ظاهر با وجود نیت شخصی در پشت این امر، در کسب مشروعیت بین المللی برای مسئله کورد و پیشبرد مسئله استقلال که منفعتی عمومی است نقش مثبتی دارد که جای تقدیر است اما به این سادگی نیست چون نه بارزانی درک سرباز ساده ایی چون شاه را دارد که از این امر در جهت امر کلی و منافع ملی و ارزشهای آن استفاده کند نه منطق پلورال حزبی کوردستان برخلاف قدرت تک بعدی ایران اجازه آن را می دهد و ضمن اینکه در آینده باید منتظر تبعات خطرناک آن باشیم. گسست مشروعیت داخلی و قانونی و گذار به وابستگی بیرونی باعث گرایش بیشتر به دیکتاتوری و پاسخگو نبودن به مردم میشود و حتی شاید نیازی به دموکراسی وارونه نیز نداشته باشد. بنایراین با توجه به حاکمیت منطق امارت و عشیره در لباس حزب در باشور و نظم ذاتا پلورال کورد، این مسیر کسب مشروعیت بین المللی نه به حاکمیت قدرتمند و ملی چون شاه ایران بلکه به بازتولید امارت گرایی و گسست هرچه بیشتر از دولت و مولفه های آن چون حاکمیت و هویت ملی میشود ضمن آنکه چون شاه ایران دموکراسی نیم بنده و وارونه باشور را نیز به کلی نابود و سیستم تواق حزبی به رقابت شدید حزبی و وابستگی دیگر احزاب رقیب به قدرتهای بیرونی و تقلید از منطق پارتی در بازتولید امارت گرایی میشود که در افق آن، مفاهیم کلی چون استقلال و دولت کوردی چیزی جز سرابی بیش نخواهد بود. باید خارج از عشق و کین حزبی و فراتر از مدح و ستایش ژورنالیستی و مفاهیم اسطوره ایی شبکه های انحصاری، با ابداع مفاهیم سیاسی و از زاویه فکر و وجدان کوردی به نقد منطق احزاب پرداخت که این کار در خلا صورت نخواهد گرفت و خلا، تمامی نقد و ستایشها را در چاه ویل دیگر احزاب خواهد انداخت. #هێرش_قادری


🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

آزادی از شیخ خامنه ایی تا شیوخ حزبی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۹ ب.ظ

آزادی، از ولایت مطلقه شیخ خامنەایی به ولایتهای مطلقه شیوخ حزبی.

خیلیها در این اشتباه هستند که برخلاف ایران در کوردستان عراق آزادی بیان وجود دارد غافل از آنکه نه آزادی بلکه چاپلوسی و بندگی عصبیت حزبی جایگزین بندگی ولایت فقیه شده است. اگر در حوزه پارتی، نقد یکیتی و گوران، آزادی است و برعکس، در ایران نیز بخاطر رضایت ولایت خامنه ایی فحش دادن به آمریکا عین آزادی است.جوین دادنهای گوران به پارتی و برعکس نه آزادی بلکه ازسویی عصیان غریزه نفرت عشیره است از سوی دیگر چاپلوسی و بندگی درونی شده حزبی و ارادت به کیش شخصیت روسای حزبی. اینجا، چهارچوبی فراتر از حزب وجود ندارد که عصیان حزبی را آزادی بنامیم و بدون کلیت و چهارچوب این ازادی نیست. در باشور درکی از دولت کوردی وجود ندارد اما هرحزبی خود یک دولت است و نقد از این حزب به آن حزب مانند جوین دادن های اعضای قبایل گذشته به همدیگر است یا فحش دادن به امریکا در ایران که نمی توان آن را آزادی نقد خواند. اگر محدودیت آزادی در ایران به خاطر سلطه کلی دولتی است اینجا درونی شدن عصبیت حزبی است و چنان بندگی درونی شده است که در عدم درک آن، چون دوران مشروطه ایران که شکستن شیشه ها را مشروطه می خواندند، بندگی حزبی را آزادی می نامند در حالی که نه نقد بلکه جوین دادن دراویش طریقتها در نفی شیخ دیگری و چاپلوسی و برساختن کرامات برای شیخ خودیست یا مدح و کین شیعه و سنی نسبت به امامان همدیگر. برساختن کرامات به شیوخ و یا احادیث برای امام خودی اکنون شده است برساختن کراماتی چون استقلال برای شیخ مسعود و کرامت مدنیت برای شیخ انوشیرون و دروایشی که منبر آنها تریبون روزنامه های حزبی است، غافل از بندگی خویش، نفرت از رقیب شیخ خویش برای کسب رضایت وی را آزادی می نامند.اینکه بگویند ما میدانیم کم و کوری یا کمبودهایی است ما می دانیم مشکلاتی هست اما بخاطر حق ملت کورد از استقلال دفاع می کنیم، چرب کردن زبان چاپلوسی است نه آزادی. بنابراین باید یک نکته را مدنظر داشت نباید از زاویه مدنیت و دموکراسی به نقد پارتی پرداخت و از زاویه دولت به نقد گوران که اولی با توجیه استقلال بهانه نفی دموکراسی بیابد و دومی با توجیه دموکراسی، بهانه نفی استقلال. باید از زاویه دولت خواهی به نفی و نقد پارتی پرداخت و از زاویه دموکراسی به نقد گوران چون نه پارتی درکی از دولت فراتر از عصبیت عشیره و رئیس آن دارد نه گوران درکی از دموکراسی فراتر از رقابت با پارتی. باور کنید اگر اکنون گوران در حاکمیت و اعلام استقلال به نفع تثبیت وی تمام میشد و پارتی اپوزسیون، اکنون پارتی مخالف اعلام استقلال بود و گوران مدافع آن وجالب است مداحان دو طرف نیز جایگزین هم میشدند. قلم به دستان و اساتید حوزه پارتی یا همان مریدان شیخ مسعود می گفتند حق ملت کورد است اما فعلاشرایط آن نیست و مداحان و مریدان گوران و شیخ انوشیروان برعکس آن چیزی که امروز می گویند. این شامل شیخ اوجالان نیز میشود که مرشدان وی الهام های وی را چون وحی پیامبران می پذیرند. نتیجه این میشود که دیگری کورد در این طریقتهای علمانیت حزبی هیچگاه به بیرون نمی رود و ما در چرخه ایی خارج از چرخه تاریخ به دور خود می چرخیم و تاریخ ساز نمی شویم و با علمانی کردن شهید طریقتها با پیشمرگه، با ارادت در جهت غرور و منافع شخصی شیوخ حزبی کشته و آواره میشویم و غافلیم این فداکاری صادقانه نه برای خدای کورد بلکه برای قاتلین آن است. بنابراین، ما چاره ایی جز جم کردن این شیوخ دروغین که به خاطر غرور و قدرت طلبی شخصی و البته منافع قتصادی از ارادت و تعصب دراویش سواستفاده می کنند نداریم. شما اگر شیوخ را بشناسید که من خوب می شناسم، بخاطر کاخهای اخروی و سادگی دراویش، زمینهای دنیوی آنها را مصادره می کنند و این با زور و خشونت نیست بخاطر سادگی و جهالت دراویش است که بخاطر ترس از عذاب خدا و امنیت روانی و اخروی خویش با ارادت آن را می بخشایند که این خدای عذاب در اینجا شده است دولتهای دیگری و ارادت حزبی جایگزین ارادت دراویش شده است. نکته دیگر علی رغم آن جنایتها، شیوخ، آدمهای متواضع و خوش برخوردی هستند بچەها را می بوسند به گربەها ماست می دهند به مستمندانی نیز سرپناهی می دهند. امامان و علمای شیعه نیز که مال مردم را به اسم زکات و حق امام زمان چپاول می کردند خوش برخورد و متواضع بودند که این ترحم های شخصی ماهیت ناانسانی آنان را نخواهد پوشانید لاجرم تواضع و شخصیت مهربان شخصی شیوخ حزبی کوردستان، ماهیت ناانسانی که در اینجا ناکوردی آنان است را نمی پوشاند. آن درویش مستمند و بیچارەی سر کولانها که  شیخ و درویشانش به وی ترحم می کنند و تکه نانی به وی می دهند تا ازگرسنگی نمیرد و یا سقفی که از سرما یخ نزند، تقدیر نبود که درویش مستمند شود بخاطر فضای متوهم و معنوی که شیوخ آن را تبلیغ کرده اند به این روز افتاد و عمر خویش را بر راز و نیاز تلف کرد کە می توانست صاحب شوکتی شود...

#هێرش_قادری


🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

داعشیسم درون ملی حزبی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ

داعشیسم حزبی نابود کننده اخلاق اجتماعی و ملی.

   داعشیسم در تمام دنیا از جمله داعش موجود، برای بیرون مضر بوده است نه خود گروه فرهنگی ایجاد کنندەی آن. امپراتوری بریتانیا برای بیرون امپریالیسم بود اما در درون بریتانیا انسان پرور بود. اسلام برای دنیای برون شمشیر و تجاوز بود اما برای محیط ظهور و پیروان آن نعمت بود اما داعشیسم درون ملی حزبی، برعکس است برای دنیای بیرون متمدن و دموکرات و آزادی خواه اما در درون کورد، نامتمدن و وحشی. من در اینجا از منظر سیاسی و ملی که با رقابت در میان هم نابود کننده ملت کورد چون مجموعه ایی فرهنگی هستند، نمی پردازم بلکه از منظر پرورش اخلاقی به آن می پردازم که اگر نگاهی به خروجی اعضا و پیروان تمامی احزاب کوردی از فیس بوک تا محافل سیاسی بیندازیم، بی اخلاقی اعضاء حزبی که نتیجه تربیت عصبیت حزبی است را مشاهده می کنیم که به کلی اخلاق و دیدگاه علمی اعضا و پیروان حزبی را نابود کرده است. به فرض مثال، کتب اوجالان برای پیروان پ ک ک حکم قرآنی فرانقد بشری دارد و برای مخالفان پ ک ک، حکم قوریجات و اشغال را دارد. امروز کسی پ ک ک است چون قرآن مقدس و هگل و کانت به کتب اوجالان می نگرد، فردا در صورت ترک حزب یا طرد شدن از حزب، همان کتب برای وی مسخره و سطح پایین به نظر می رسد من مثال پ ک ک را زدم چون مشهود است وگرنه این پدیده عام است. من زمانی که در ایران بودم در مقابل سلفیهای اوجالان، به نقد اوجالان می پرداختم و در مقابل دشمنان کتابهایش از وی دفاع می کردم. برای مثال با دوستی طرفدار اوجالان که می گفت اوجالان برتر از جان هیک و ... است می گفتم ببین در مورد تمدن پارسی چقدر چرت و پرت گفته است و در مقابل دوست دموکرات دیگری که می گفت کتب اوجالان چون استالین قوریجات و چرت است می گفتم استالین در مقابل هگل و مارکس و لوکاچ قوریجات بود اما کورد که هگل و مارکسی ندارد و اوجالان در میان جامعه ی کورد که هنوز هیچ درکی از تاریخ ندارد در درک اهمیت تاریخ، قابل احترام و تامل است. یعنی عصبیت حزبی به کلی ذهن و داوری علمی را نابود و عشق و کین را جایگزین نقد علمی کرده است به همین دلیل مانع از ظهور تفکر انتقادی در میان کورد شده است. عصبیت حزبی یک شبه ستایش علمی را به تحقیر و برعکس تبدیل می کند. اما مسئله مهمتر، رواج بی اخلاقیها و بدزبانیهایی است که در میان سلفیهای حزبی جریان دارد و از فیس بوک و ... در جواب انتقادات شاهد آن هستیم. عصبیت حزبی چون حب لله و بغض لله سلفیها، معیار دوستی و دشمنی اعضا و پیروان احزاب شده است. عصبیت حزبی نه حرمت دوستی را باقی گذاشته است نه حرمت اخلاق و انسانیت را.  یک شبه با دخول و خروج در حزبی، دوستان و دشمنان غیر سیاسی نیز تغییر می یابد. هنوز اخلاق شخصی و حرمتهای انسانی را از عصبیت حزبی و انتخاب سیاسی جدا نکرده ایم. براحتی دوستیها، به دشمنی و مدحها به تحقیر تبدیل می شود. براستی آفت عقلانیت حزبی تنها سیاسی نیست بلکه کلا نقادی علمی و اخلاق شخصی را نابود کرده است. عصبیت حزبی هیچ ارزشی برای انسان مستقل از تصمیم سیاسی وی نگذاشته است و تنها با ما بودن تو را انسان و عالم می کند در صورت با دیگری بودن یا حتی خنثی بودن، نه انسانیتی داری نه شخصیتی و نه علمی. چقدر دوستیها و دشمنیهای سلفیهای حزبی پوچ و کوتاه است. بدبخت آن کسی است که از دوستیها و ستایشهای سلفیهای حزبی مسرور و از نفرتها و نقادیهای آنان ناراحت شود. چه دوستیهایی که یک شبه به نفرت تبدیل می شود و برعکس. بجای روابط حزبی باید از روابط بین الملل حزبی طبق تعریف علمی آن گفت که هر کی به هرکی است و دوستیها و دشمنیها پایدار نیست اما نه به خاطر منافع اقتصادی بلکه بخاطر عصبیت حزبی. چه نفرت انگیز است دنیای حزبی،چه کوچک و تحقیرآمیز است دنیای حزبی، چون کلیتی چه ملی و چه انسانی فراتر از حزب نیست. دنیای احزاب کوردی چون وضع طبیعی هابز، انسان گرگ انسان است چون روابط بین الملل، قانون جنگل حاکم است. در دنیای حزبی دیگری در بیرون چون ایران نیست، دیگری، دیگر احزاب است. هیچ وقت یاد نگرفتیم از زاویه مفاهیم کلی به نقد حزبی بپردازیم عصبیت حزبی مبنای تمامی عشق و کینها و نقد و ستایشهای ماست. داعشیسم نفرت برانگیز اینجا در میان احزاب است، نسبت به همدیگر. عصبیت حزبی نه تنها مانع از تکوین ملت کورد چون مجموعه ایی فرهنگی شده است مانع از رشد اخلاق و انسانیت و تفکر علمی کورد نیز شده است. شاید من نیز اگر چون دوستان در ایران سمپاتی حزبی داشتم هیچگاه قادر به نوشتن آن کتاب نمی شدم و دوستان نزدیکی که در ایران هر کدام سر به حزبی بودن شاهد هستند، هیچ سمپاتی به هیچ حزبی نداشتم و به این مفتخرم و اگر مدتی بنا به تقدیر قاطی شدم نه به دلیل عصبیت حزبی بلکه مفاهیم اسطوره ایی چون راسان و سەربەخویی بود که دیدیم فاقد عمق و عمق آن همان عصبیت حزبی است. #هێرش_قادری


🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

طریقتهای علمانیت حزبی

hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹 | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۳ ب.ظ

طریقت های بی خدای حزبی.

ظهور ناسیونالیسم از دل عرفان و تکایا، بدون نقد مبانی عرفانی آن که قبلا به آن پراخته ام، باعث ظهور شیوخ و طریقتهای متعدد در قالب لباس مدرن حزبی و جایگزینی ایدئولوژی لیبرال و سوسیال به جای قادری و نقشبندی شد که روسای احزاب همان شیوخ و اعضا همان مریدان مطیع که در رقابت با سایر فرقه ـ احزاب، کرامات برساخته ایی که همان بزرگی علمی یا سیاسی است را، به شیوخ خود نسبت می دهند. روشن است که این اغراق گوییهای علمی و سیاسی به رهبران احزاب، چون کرامات نسبت داده شده به شیوخ، برساخته مریدان متعصب حزبی است و اساسی ندارد. این ذهنیت عرفانی که لباس ایدئولوژیهای شیک پوشیده اند کوردستان را به فرقه هایی تقسیم که هرکدام حقیقت مطلق و شکاف عرفانی ـ حزبی بر شکاف عشیره ایی انباشته شده که ایدئولوژیها این شکافها را مقدس و هر کدام از شیوخ و طریقتها یعنی رهبران و احزاب با همان ذهنیت حقیقت محور عرفانی اما در لباس مطلق ایدئولوژی، خود را در سطح حقیقت الهی و امر عام برکشیده اند که نمونه آن این است هرکدام از احزاب خود را نماینده ملت کورد و بقیه را در قالب تنگ حزبی محکوم می کند که این عام خواندن خود در حالی که هرکدام جز بخش و خاص نیست، مانع از گذار به کل و عامیت ملت، فراتر از عصبیت حزبی ـ فرقه ایی است. این ذهنیت عرفانی حقیقت محور با زیربنای عصبیت عشیره که لباس مطلق ایدئولویها را نیز پوشیده، باعث توهم کل بودن و ملت بودن هرکدام و فدا شدن کلیت و حس ملی در پای منافع و عصبیت شخصی و حزبی شده است. بنابراین، کلیت و عامیتی فراتر از جزهای عام خوانده شده وجود ندارد به این معنی که ملتی فراتر از عصبیت حزبی وجود ندارد که برای آن هزینه ایی پرداخته شود و در توهم عام ـ ملت بودن، مانع از درک خلا یا بحران ملت برای گذار به آن است. اگر چه کلیتی فراتر از خاص های حزبی تعریف نشده است، اما به چالش کشیدن این خاص ها نه از زاویه دیگر خاص های حزبی که خود را عام ملت تعریف کنند، بلکه مستقل از زاویه دید این حزب و آن حزب و از نگاه کلی کوردایه تی با تعیین، می توان این شکاف خاص های حزبی با کلیت ملی را به عنوان یکی دیگر از شکافهای مطرح شده کوردی برای ظهور تفکر فلسفی و درک ملی مطرح کرد. این که هر کدام از احزاب خود را نماینده ملت و دیگران را به تعصب حزبی متهم می کند، آن حزب را به کلیت ملت انتزاع نخواهد کرد و البته مانع آن نیز میشود چون حتی با ورود ایدئولوژی های مقدس ناسیونالیسم و سکولاریسم و لیبرالیسم که هرکدام پوشیده اند، حتی تکثر ذهنیت عرفانی نیز از بین رفته و لاجرم وحدتی فراتر از کثرتهای حزبی که هرکدام خود را نماینده وحدت می خواند، شکل نخواهد گرفت به این معنی که کوبوو نه وه ها نتیجه ایی جز اتلاف زمان و انرژی نخواهد داشت تا وحدتی عامتر از کثرتها در عین حال شامل کثرتها که همان کوردیتی فراتر از احزاب است. تعریف نشود، توافقی صورت نخواهد گرفت چون وحدت در اندیشه سیاسی کوردی که تاکنون تعریف نشده است نه فراتر از کثرتها بلکه چیزی جز توافق کثرتها یا همان میتراـ قرارداد نیست و هیچکدام به تنهایی نمی تواند خود را نماینده عام و وحدت ملی بخواند. این وحدت هیچ تعریف و اصول از پیش تعریف شده چون عشیره و خاندان، کیفیت ایدئولوژی چون لیبرال یا سوسیال ندارد بلکه خود توافق کثرتها، وحدت است و همانطور که گفتم چون سیاست حزبی از روح فرهنگی و تاریخی کورد، بهرەایی نبردە است و فاقد مبنای مفهومی است، قطعا با احساسات اخلاقی و ناسیونالیستی این کار ممکن نمی شود. طریقت های حزبی هرکدام خود را نمایندەی خدای کورد برای سلب مشروعیت دیگری می دانند و غافل هستند که این تضادها ناشی از دور شدن از خداست و این نه خدایی انتزاعی و دارای تعیین بلکه خود این توافق و پذیرش همدیگر، خودا یا تحقق خداست. احزاب امروز با فراموشی خوددای سیاسی کورد، به تقلید دیگریها، درگیر سیاست خدایی هستند و جز بازگشت به خوددا، توافقی بین احزاب شکل نخواهد گرفت و خوددا در تاریکی تکایا مهجور مانده است....که تنها خوددا می تواند روحی در این جسم مرده کورد که به اعضای حزبی متلاشی شده است، بدمد.

#هێرش_قادری

 

🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹

  • hersh qaderi. #هێرش_قادری 🔹🔸🔷 @HQADERI 🔷🔸🔹